بوریا

هیچ کسی کامل نیست. چه منی که تازه می‌اندیشم، چه آن کسی که مدت‌هاست می‌اندیشد. بسا منی که سال‌ها بعد به تعصب از گفته‌های کهن خود نواندیشی را به صلابه کشم که بهتر از من می‌اندیشد. بهتر نیست در سریر قدرت، با خود کمی تآمل کنم که قبلاً چگونه می‌اندیشیدم؟ شاید فوران اندیشه‌ام این بار به آسمان نباشد.
روی سخنم با آن استاد، پیشکسوت و هنرمند است. تافته جدا بافته را بیشتر به دست می‌گیرند پس زودتر نخ‌نما خواهد شد اما فرش را هر چه بیشتر بر آن پای نهند، جلای بیشتری می‌یابد وای به حال ما که بوریایی بیش نیستیم.

1 دیدگاه دربارهٔ «بوریا;

  1. یکی از این کله گنده های فلسفه هست (متأسفانه یادم نمیاد کدومشون) که می‌گه: ما عادت داریم باک ماشین‌مون رو با بنزین دونسته‌هامون پر کنیم و شروع کنیم توی جاده‌ی کشف و شهود حرکت کردن. تا این جای کار هیچ ایرادی نداره٬ اما متأسفانه اغلب ما بعد از اینکه بنزینمون تموم می‌شه٬ به جای اینکه دوباره سوخت‌گیری کنیم٬ از ماشین پیاده می‌شیم و بساط یافتم٬ یافتم راه می‌اندازیم و فکر می‌کنیم به حقیقت مطلق رسیدیم. بعد سعی می‌کنیم نادونی‌مون رو پشت کلماتی از قبیل “ایمان” و “مکتب” و از این حرف‌ها پنهان کنیم. واسه‌ی همین هم هست که اغلب اوقات٬ تغییر دادن نظر اون‌هایی که مدتی روی یه موضوع فکر کردن و (حداقل از نظر خودشون) به یه نتیجه‌ی کامل رسیدن٬ خیلی سخت‌تر از کسانیه که خودشون رو در ابتدای راه می‌دونن. این مسأله حتی در مورد دانشمندان علوم دقیق هم رواج داره. مثلاً می‌دونستی وقتی نیکلا تسلا به دفتر ادیسون مراجعه کرد و گفت یه روش جدید برای تولید و انتقال برق در مقیاس کلان کشف کرده٬ ادیسون اون رو با تمسخر از دفترش بیرون کرد؟
    حالا نمی‌دونم اصلاً این چیزها چقدر به پست تو مربوطه اما من فکر می‌کنم آدم همیشه باید مراقب باشه که دونسته‌هاش٬ خرفتش نکنن.
    نیما: آی گفتی. یادمه این نوشته رو وقتی می‌نوشتم خیلی دلم از یکی از این اساتید پر بود. خیلی‌هاااا.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید