مژگان

اون پسره رو یادتون هست که می‌گفتم عشق وب‌کم داشت و تا صبح می‌نشست این جا و کار می‌کرد؟ مثه این که اونم یه جورایی فکر دو دره بازی زده بود به سرش. هفده هزار تومن ناقابل به حساب زد و دو هفته‌ای می‌شه که جیم شده. دیشب زد به سرم که یه جورایی گیرش بندازم. این بود که یه ID درست کردم به اسم مژگان و یه آف‌لاین براش گذاشتم که سلام عرشیا جون. امروز صبح که مسنجرم رو وا کردم فکر می‌کنین چی دیدم؟ آقا عرشیا جواب داده بود که سلاااااااااااااااااااااااام مژگان جون. قربونت برم. بعدش هم تلفن موبایلشو نوشته بود و از من (مژگان) خواسته بود که بهش زنگ بزنم. هاها منم نه گذاشتم نه ورداشتم زنگ زدم بهش که سلاااااااااام دوست بی‌وفا کجایی که از دوری تو بیزارم. احوالی از ما نمی‌گیری؟ نکنه از مرگ ما بی‌زاری و هکذا. حالا ببینم که کی میاد حال منو بپرسه. D:

دیدگاهتان را بنویسید