عروسی

دیشب عروسی دخترعمه‌ام بود. این دخترعمه‌ام خیلی ماهه. شوهرش هم خیلی ماهه بعد چند هفته هم می‌رن بلژیک. جاتون خالی از ساعت شیش که رسیدیم کرج تا آخر شب من فقط رقصیدم و رقصیدم و رقصیدم و رقصیدم و رقصیدم و رقصیدم و رقصیدم و رقصیدم و ‌رقصیدم و رقصیدم (در حد مرگ). زنده باد ویسکی (جای کاپیتان خالی) جای بعضی‌های دیگه هم خالی.

دیدگاهتان را بنویسید