گداهای فرشته

دیشب با دوستی رفته بودم شام بیرون. رفتیم طباخی فرشته. سر خیابون فرشته. اگه اونجا رفته باشین یه پیرمرد گدایی رو می‌بینین که دم درش واستاده. وقتی که اومدیم بیرون اومد به طرفمون و دستش رو دراز کرد. من اصلا ًعادت ندارم به گداها کمک کنم. اصلاً یه جورایی از این مال مفت خورها بدم میاد. اما بعضی وقت‌ها اگه پیرمرد یا پیرزنی رو ببینم یه کمکی بهش می‌کنم. دیشب هم چند قدم که رفتم برگشتم و پول خردهای جیبم رو که هفتاد تومنی می‌شد درآوردم که بهش بدم. تا صدای پول خورد رو شنید بهم اخم کرد و غرغری زد و کلی هم حق به جانب گفت: نمی‌خوام… نوش جان.
انگار از سر سفره‌اش خوردم که حالا هم حقش رو نمی‌دم. گداهای فرشته هم تریپشون خیلی خفنه بابا.

دیدگاهتان را بنویسید