به سکه‌ها بیندیش

Coins
به سکه‌ها بیندیش
به سکه‌ها
زمان در مارپیچش پیش می‌رود
و فرسودگی
عاقبت به سراغ تو خواهد آمد
ناگزیر
اما تو تنها به سکه‌ها بیندیش
به بیابان که می‌رسی
با ناخن‌هایت خاک را بخراش
زمین سفت را جرعه آبی حرام نکن
بشکاف، بشکاف، بشکاف
به سکه‌ها بیندیش
آنگاه که خرامان
چشمانت را درمی‌نوردند
به دوستانت بنگر
که چگونه قبل از تو زمین را درنوردیده‌اند
از روی هم عبور می‌کنند
با بدن‌هایی بی‌شکل
و یکنواخت
به سکه‌ها بیندیش
و گرمای بی‌جانش را در رگ‌هایت سرازیر کن
و چاله‌های سینه‌ات را لبریز
به سکه‌ها بیندیش
قلک خردسالیت را بشکن
و با خشت‌های سکه‌ای
عمارتی بساز
به سکه‌ها بیندیش…
و از آن‌چه یافتی
مجموعه‌ای نفیس بساز
و سگ‌ها، خوک‌ها، موش‌ها و کرم‌ها را به ضیافتی دعوت کن
در این بازی هم خال‌ها را تقلب خواهی کرد
یک گیلاس به سلامتی سکه‌ها
نوش…

1 دیدگاه دربارهٔ «به سکه‌ها بیندیش;

  1. من یه تف سربالا انداختم
    و در حالیکه داشت از چونه‌ام چکه می‌کرد، احمقانه نیشخند زدم
    قسمتی از ترانه‌ی Spitting in the wind از Badly drown boy
    فقط یه کلمه دارم بگم: فوق العاده! بهترین شعرت بود. (شاید هم بقیه رو یادم رفته!) همیشه وقتی عصبانی هستی، خوب می‌نویسی؟ ای کاش می‌تونستم واست آرزوی عصبانیت طولانی مدت بکنم! ممنونم از این شعرت که توی این نیمه شب لعنتی انقدر چسبید.
    نیما: قابلی نداشت. یادمه موقع نوشتنش هم عصبانی بودم و هم یه موزیک خفن گوش می‌کردم.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید