مشترک مورد نظر…

آقا ما هر چی به روی خودمون نمی‌آریم بلکه این آقا احسان یه بفرمایی هم به ما بزنه مثه این که نمیشه. تحویلمون نمی‌گیره. ما هم اصولاً برای این که با همه چیزای قلمبه مشکل داریم و اگه چیزی رو دلمون قلمبه بشه مشکلمون هم دولا پهنا می‌شه، گفتیم با خودمون که بهتره این ورقلمبیدگی دلمون رو این جا بنویسم بلکه دفعه بعد یه بفرمای الکی هم به من بزنه منم کلاس بذارم بگم که نه من وقت ندارم. بابا مردم از گمنامی… تو رو خدا یه نگاهی به لیست دعوت‌شدگان بندازین همه مشهور، همه هنرمند، همه نویسنده. ما از اون شاگرد شوفر هم گمنام‌تریم به خدا. نشد ما هم بریم قاطی از ما بهترون شاید بی‌بی‌سی هم یه چیزی ازمون بنویسه.
اما از جدی که بگذریم عجب کار خطرناکی کردن اینا. من خودم پنجشنبه از جلوی سفارت انگلستان رد می‌شدم. دیدم کاکتوس داشت با سفیر انگلیس صحبت می‌کرد. خوشبختانه به علت گمنامی کسی منو نمی‌شناسه. رفتم و به بهونه واکس زدن کفش سفیر انگلیس به حرفاشون گوش کردم. داشتن درباره دزدیدن و انتقال اتوبوس حاوی احسان اینا صحبت میکردن. حرفاشون که تموم شد سریعاً رفتم که زنگ بزنم به احسان، اما هی پیغام می‌داد مشترک مورد نظر معروف می‌باشد. لطفاً مجدداً شماره‌گیری نفرمایید. اومدم اکباتان بلکه خورشید رو پیدا کنم. اما متأسفانه هوا ابری شد. به شاهین زنگ زدم. بعد از حال و احوال تا اومدم جریان رو بگم اعتبار کارتم تموم شد.
هر چی بود به خیر گذشت. من همش نگران بودم که اگه این انگلیس‌ها اینا رو بدزدن، رسانه‌های خارجی تبلیغات وسیعی درباره فرار مغزها انجام خواهند داد و جنجال جدیدی به راه خواهد افتاد.
حرف آخر این که مواظب کاکتوس باشین جنسش شیشه خورده که چه عرض کنم تیغ داره.

دیدگاهتان را بنویسید