مدتهاست که چشمان من میهمانی ندارد
مدتهاست که خوابم را مینگرم
مدتهاست…
شاید زمانی به وسعت یک غروب کودکانه
دستنوشتههای نیما اکبرپور
مدتهاست که چشمان من میهمانی ندارد
مدتهاست که خوابم را مینگرم
مدتهاست…
شاید زمانی به وسعت یک غروب کودکانه