برگی از خاطرات نورهود ۳۰۰۰

امشب حالم زیاد خوب نیست. فکرم درد می‌کنه. فکر می‌کنم از این استیکِ ماشین‌حسابیه که هر روز به خوردمون می‌دن. روز پرزحمتی بود و بسیار خسته‌کننده. اول صبح که رسیدم سر کار، یه فرکانس رو تله‌پاتیم گذاشته بودن. دستوری بود از کامپیوتر مرکزی. کامپیوتر به این بی‌منطقی تا حالا ندیدم. ولش کنی سرورمون می‌کنه. قرار بود که تمام فایل‌های سال گذشته حافظه‌ام رو آرشیو کنن. اولش با یه کابل وصلم کردن به پورت مرکزی. این کابل رو تازه عوضش کردن. هنوز پین‌هاش با پورت من جور نیست. کلی درد داشت. تازه اجازه هم ندادن برم واسه ناهار. تا وقتی که کارشون تموم نشد، اجازه ندادن از جام تکون بخورم. وقتی هم که ولم کردن، همه ناهارشون رو خورده بودن. استیک من هم یخ کرده بود. بعدشم مجبور بودم تموم کارهای عقب‌مونده رو انجام بدم. اون قدر وقتم گرفته شد که حتی به قرارم با اِورهود نرسیدم. الان هم دلم می‌خواد خودم رو شات داون کنم، به زور روشنم. اما امشب بازی روبوکاپه. ببینم می‌تونم تا آخر بازی روشن بمونم. هنوز وقت نکردم خودم رو شارژ کنم.

دیدگاهتان را بنویسید