آسمان تبسمی آبی داشت
اما آن دورها انگار
باد ابرها را آبستن میکرد
آمد
ترنمی بود از عاشقانههای باران
رعدی شد اما از گلایههای آسمان
برای باروری آمده بود
اما توهمی بیش نبود
خشمگین و سرکش و ویرانگر
دستنوشتههای نیما اکبرپور
آسمان تبسمی آبی داشت
اما آن دورها انگار
باد ابرها را آبستن میکرد
آمد
ترنمی بود از عاشقانههای باران
رعدی شد اما از گلایههای آسمان
برای باروری آمده بود
اما توهمی بیش نبود
خشمگین و سرکش و ویرانگر