دگردیسی

هوهوی جغدانه‌ای می‌آید
از ژرفای معبدی کهن
ترسی ناشکفته از قنداق کودکیم
فراخوان ایام تنها می‌شود
یک نفر می‌شکند
و برای تولدش سهمی گزاف می‌پردازد
گویا گرفتار نفرینی گشته‌ است
از رشدی ناخواسته
تکرار کن
تکرار کن
آن ورد جادویی را
آن زمزمه‌های آسمانی را
تکرار کن
آن تراوش ارغوان روحانی را
و بدان که تشنه‌ام
و سنگین از جمود دلزدگی
کسی نیست به جای من زندگی کند؟

دیدگاهتان را بنویسید