خودنوردی

بالای کوه و یه عالمه ستاره روی زمین. این همه چراغ روشن. این همه خونه. توشون چه خبره؟ توی هر کدوم از این خونه‌ها چه اتفاقاتی داره می‌افته؟ همین الان… دقیقاً همین الان چه خبره؟ کیا با هم دعواشونه؟ کیا دارن قربون هم میرن؟ چند نفر غصه دارن؟ چند تاشون قند تو دلشون آب می‌شه؟ فقیرا، پولدارا، متوسطا دارن الان به چی فکر می‌کنن؟ چند تاشون دارن نقشه می‌کشن واسه فرداشون؟ چند تاشون قراره خودکشی کنن؟
اما به نظر می‌رسه یکی از این خونه‌ها خونه منه. از همین جا حسش می‌کنم. یکیشم خونه اونه. اون یکی… . اما چقدر دوره. همونه که روی پنجره‌ش یه شمع روشنه.
حیف که اگه برم پایین گمش می‌کنم. حیف.

دیدگاهتان را بنویسید