زندگی الگوریتمی

تا حالا شده زندگی رو به شکل الگوریتمی ببینید؟ اونهایی که تو کامپیوتر مطالعاتی داشتن و یا رشته‌شون کامپیوتر بوده، ممکنه بعضی وقت‌ها مثل من همچین دیدی بگیرن.
حالا شاید بهتر باشه اولش یه توضیح کوچیکی درباره الگوریتم بدم بعد مشخصات این نوع دید رو تشریح کنم. الگوریتم بنابر تعریف نوعی رویه حسابی یا منطقی برای حل مسأله هست. به عبارت دیگه، دستورالعملی است که با تجزیه مسأله به چندین قسمت ساده خاص، پاسخ درست یک مسأله مشکل رو به راحتی ارائه می‌ده. هر یک از این قسمت‌ها باید طوری تعریف بشن که به راحتی قابل حل باشن، حتی اگه آگاهی کاملی از اون چه که انجام می‌دیم نداشته باشیم. بر اساس نظریه آلن تورینگ -منطق دان بریتانیایی- راه حل الگوریتمی می‌تونه هر مسأله منطقی یا حسابی رو که پاسخ داشته باشه، حل کنه. همه برنامه‌های کامپیوتری از یک یا چند الگوریتم تشکیل شده. (تعریف خیلی علمی شد!) یه چیز کوچولو هم بگم که این کلمه الگوریتم از اسم الخوارزمی وام گرفته شده.
حالا بیاین زندگی رو به شکل الگوریتم ببینیم. در یه الگوریتم برای تمامی راه‌حل‌ها حتماً جوابی پیدا می‌شه وگرنه اون دچار مشکلاتی می‌شه که به زبون ساده به اون‌ها ارور می‌گیم. این ممکنه شامل یه حلقه بینهایت بشه. تمام زندگی ما هم همین الگوریتم‌های پیچیده هست. اما این الگوریتم برای هر کسی متفاوته. در نظر بگیرین که ماها زندگی‌مون یه الگوریتم که از اول نوشته شده. حالا این رو هم در نظر بگیرید که در قسمت‌های مختلفش یه سری متغیر وجود داره که وقتی در طول این الگوریتم یا زندگی حرکت می‌کنیم، در هر قدم یکی یا چند تا از این متغیرها مقدار داده می‌شه و تازه اونجاست که قدم بعدی مشخص می‌شه اون هم بر حسب جوابی که همون لحظه بدست میاد. مثلا اگه نورهود قراره که ساعت ۵ عصر روز چهارشنبه توی میدون ونک با شما قراری داشته باشه این متغیرها که ساعت و روز و میدون ونک و خود شما هستن، اگه به هر علتی تغیییر کنه، قدم بعدی و یا اتفاق بعدی تغییر می‌کنه. ممکنه من ساعت ۵/۵ برسم و اون وقت شما رفته باشی و به جای این که با هم بریم سینما من تنهایی برم کافی‌شاپ و یکی از دوستایی رو که گم کرده بودم اون جا پیدا کنم و همین طور تغییرات دیگه توی این مقادیر، موجب حرکت توی یه شاخه دیگه از این الگوریتم می‌شه و بالطبع اتفاقات متفاوتی می‌افته و ممکنه کل مسیر زندگیم به یه جهت دیگه بره.


اصلاً چی شد که من دارم تصورات خنده‌دار خودم رو اینجا می‌نویسم؟ غرض انتقال این دید به یکی از دوستامه که اخیراً مشکلاتی پیدا کرده و بی‌تابی میکنه.
دوست عزیز… ببین زندگی ما آدم‌ها چقدر راحت تغییر می‌کنه؟ ببین به چه چیزهایی بستگی داره؟ چیزهایی که در وقت خودش مقداردهی می‌شن. پس این که ما بگیم حالا که این اتفاق برام افتاده، پس من زندگیم تمومه و یا به هم ریخت شاید جمله مناسبی نباشه. شاید این اتفاق تنها یه مقداردهی ساده باشه و همین باعث بشه که توی مسیری بیفتی که برات بهتر بشه. زندگی از تموم ثانیه‌هاش تشکیل شده، نه فقط اون ثانیه‌هایی که الان داریم طی می‌کنیم. به همه چیز فکر کن. حتی به این که این اتفاق به نوعی مثبت بوده برات. شاید الان منفی باشه، اما تأثیرات این مقدار منفی در گام‌های بعدی الگوریتمت ممکنه نتیجه مثبتی بده. فکر کن توی بازی ۲۱، آوردی ۴. اما این دلیل نمی‌شه که تو کارت‌های بعدی بانک رو به دست نیاری. ممکن هم هست بسوزی اما از کجا معلوم دست بعدی رو نبری؟
به این الگوریتم حتماً فکر کن. به نظر خودم دید خوبی برای تحمل بحران‌های زندگی بهت بده. و می‌تونه همه مسائل زندیگیت رو حل کنه. البته اینو قبلاً بهت گفتم. منظور من از حل شدن اصلا باب میل تو شدن نیست. مسأله تصحیح دید تو در قبول مشکلاته. به عبارت ساده‌تر پوست‌کلفت شدن!

2 دیدگاه دربارهٔ «زندگی الگوریتمی;

  1. این دیدی که تو ارائه کردی، بیشتر من رو یاد اثر پروانه‌ای می‌اندازه تا زندگی الگوریتمیک. با این حال قبولش دارم.
    راستی قضیه‌ی الخوارزمی منو یاد یه چیز جالب انداخت. می‌دونستی من تا حالا توی هیچ کتابی که حرف الگوریتم رو پیش کشیده باشه و مؤلف ایرانی داشته باشه، به این نکته برخورد نکردم و هیچ کدوم از اساتیدمون هم به این نکته اشاره‌ای نکردن؟ حقیقتش سال دوم بودم که فهمیدم چنین چیزی بوده. اون هم کجا؟ توی صفحه‌ی اول از فصل اول از جلد اول کتاب “The art of programming” کانوت. البته شاید هم من خیلی کم کتاب خوندم و سر کلاس‌هام هم درست گوش نکردم. خدا عالم است.
    نیما: خوب این نوشته مربوط به زمانیه که من اصلاً چیزی درباره اثر پروانه‌ای نشنیده بودم. بعدش بر اساس همین حرف دیدم کتاب‌هایی نوشته شده و حتی فیلم‌هایی ساخته شده. نمونه جالبش هم فیلم کوتاه طوفان سنجاقک از شهرام مکری هست.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید