پیاده

از آخرین نشانه‌های جاده کوهستانی گذشت. توهم، تازه توی پیچ و خم جمجمه‌اش به مسابقه می‌رفت. باد توی صورتش می‌خورد و موهایش را به مسخره می‌گرفت. تنها یک لحظه… دوید… باد را بوسید و قهقهه‌های آسمان را طولانی در آغوش گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید