انتهای زمان

شب است یا صبح … جایی در میانه‌های رویای نیمه شب. در خلسه خواب و بیداری. چاهی که تمام سیاهی دنیا را یک‌جا بلعیده. و صدای نیایشی دور… از عالم غور… و سقوط از فشار دستی ناپیدا… زمزمه‌های راهبه‌های سیاه‌پوش… لالای لای یو… لایی لایی لایی یو… لالای لای یو… لایی لایی لایی یو… و غاری در انتهای زمان و من… نیایش را هم‌صدا شده‌ام و کف می‌کوبم.
لالای لای یو… لایی لایی لایی یو… لالای لای یو… لایی لایی لایی یو….
…………..
……

دیدگاهتان را بنویسید