لبریز از هماغوشی
بر بستر خود
سالهاست
در درد خود پیچیدهای
و زخمهایی عمیقتر میطلبی
تا به یادت بماند
صورتکهایی وهمآلود را
که تو را به تباهی کشیدهاند
تا به یادت بماند
تبار بیستونشان را
سالهاست که شبگردی میکنی
و طراوتت را خرامان
به ناخریداران میسپاری
به نامحرمان بیمرهم
هر دو میدانیم
کثافت پیوند را محکمتر میکند
هیچ گندی مشاممان را نمیآزارد
حال که بسترم پذیرای توست