بوی پوست پرتغال

ابرها عطسه می‌کنند
هوا بوی پوست پرتقال می‌دهد
زمان زایمان فصل‌ها
آ ر ا م
آ ر ا م
می‌رسد
کسی چه می‌داند
قارقار کلاغان
شاید از سرخوشی‌ست
شاید هم می‌گویند
درد درد
شاید هم
عافیت باشد

سلام بر برگ
که در ابتدای بوی خاک
برای مراسم تدفین شبانه‌اش
آماده می‌شود
و اسکلتش روزی بیش
نمی‌ماند

1 دیدگاه دربارهٔ «بوی پوست پرتغال;

  1. حس فوق‌العاده‌ای داشت. این جهان‌بینی لعنتی غالب این روزها به کمتر کسی اجازه می‌ده یه همچین شعری بنویسه. واقعاً ممنون.
    نیما: سپاس از نظر مثبتت به این شعر.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید