نجات یهودیان توسط ایران در جنگ جهانی دوم

معمای هویدا. دکتر عباس میلانیداشتم کتاب معمای هویدا نوشته دکتر عباس میلانی رو می‌خوندم رسیدم به بخشی که با توجه به وقایع اخیر جالب به نظر می‌رسید:
وقتی فرانسه با اشغال نازی‌ها درآمد، کشورهایی چون ایران نه‌تنها روابط خود را با فرانسه اشغالی قطع کردند، بلکه دفاتر سفارت خود را هم در شهر پاریس بستند. ساختمان سفارت ایران در اختیار ابولحسین سرداری قرار گرفت که جوان‌ترین برادر افسرالملوک (مادر هویدا) بود. مردی بااستعداد، اما جنجال‌آفرین، در ضمن سخت مبادی آداب، و نیز انسانی پخته و جهان‌دیده بود. دیپلماتی حرفه‌ای بود و قبل از حمله نازی‌ها، مسؤولیت امور کنسولی سفارت ایران در پاریس را بر عهده داشت. به اصطلاح رایج امروزی، آدم زرنگی به شمار می‌رفت. رفیق‌باز و رفیق‌یاب بود. با برخی از سران ارتش اشغالگر آلمان در پاریس از سر دوستی درآمد. آنان را به مهمانی‌های مجلل در محل سفارت دعوت می‌کرد و خاویار و شامپانی فراوان و رایگان در اختیارشان می‌گذاشت و برای تفریحشان حتی دختران جوان و زیبا را هم تدارک می‌کرد. رابطش برای تأمین این دختران یکی از زنان زیبای پاریس به نام الکساندریا بود. مهمان‌نوازی‌های سرداری هم برای او منشاء منفع مالی فراوان شد و هم زندگی برخی از یهودیان پاریس را نجات داد.


در دوران جنگ، شمار قابل ملاحظه‌ای از یهودیان ایرانی در آلمان و سایر کشورهای اشغالی به سر می‌بردند. تعدادی از این یهودیان در پاریس اقامت داشتند. به محض آن که نخستین نشانه‌های قتل‌عام یهودیان اروپا پدیدار شد، دولت ایران کوشید نازی‌ها را متقاعد کند که یهودیان ایرانی بخشی از «قوم یهود» نیستند، چون دو هزار و پانصد سال در ایران زیسته‌اند و با فرهنگ و زبان آن کاملاً درآمیخته‌اند و یکسره ایرانی شده‌اند. این واقعیت که بسیاری از یهودیان ایران در گذرنامه‌هایشان ذکری از مذهب خود نکرده بودند، و اگر هم کرده بودند از واژه «موسوی»، به جای واژه یهودی بهره جسته بودند به اثبات ادعای ایران کمک می‌کرد. سرانجام نازی‌ها متقاعد شدند که یهودیان ایران «یهود» نیستند، بلکه جزیی از یک فرقه مسلمان به شمار می‌آیند… ریشه‌هایی ایرانی، نه سامی دارند.» به این ترتیب، جان بیش و کم تمامی یهودیان ایرانی مقیم اروپا نجات پیدا کرد.
درست در زمانی که در برلن «مسؤولان و متخصصان امور نژادی» درگیر رسیدگی به ادعای ایران بودند، در پاریس سرداری با استفاده از روابط نزدیکش با آلمان‌ها، جان خانواده‌های یهودی ایرانی مقیم پاریس را از مرگ حتمی نجات داد. او نیز به نوبه خود مقامات آلمانی را متقاعد کرده بود که هر کس گذرنامه ایرانی دارد علی‌رغم وابستگی‌های مذهبیش، شهروند ایران، و لاجرم از همه حقوق این شهروندان برخوردار است. او در نامه‌ای به آتو آبِتز که از مقامات عالی‌رتبه نازی در فرانسه بود، تأکید کرد که یهودیان ایرانی به مدتی حدود دو هزار و پانصد سال، شهروندان تمام عیار ایرانی بوده‌اند. به علاوه به ریشه‌های آریایی مشترک ایران و آلمان اشاره کرد. آبتز در پاسخ قول داد که یهودیان ایرانی مقیم پاریس «شامل قوانین ویژه نازی‌ها نخواهند شد.»
به علاوه سرداری به حدود هزار و پانصد گذرنامه ایرانی دسترسی داشت. وقتی در سال ۱۹۴۲، نازی‌ها بازداشت یهودیان پاریس را آغاز کردند، سرداری تصمیم گرفت این گذرنامه‌ها را به نام برخی از یهودیان غیرایرانی صادر کند. یکی دو سال بعد، نشریات ایرانی از این ماجرا خبردار شدند و به لحنی تند و انتقادآمیز، می‌پرسیدند چرا سرداری را به رغم فروش گذرنامه به «جهودان» هنوز از کار برکنار نکرده‌اند. شکی نیست که سرداری جان شماری از یهودیان را از مرگ نجات داد. در عین حال، به نظر می‌رسد که در این ماجرا در پی نفع شخصی هم بود. البته یهودیان ایرانی مقیم پاریس، برای این جنبه از فعالیت‌های او اهمین چندانی قائل نبودند. به روایت فریدون هویدا، «در سال ۱۹۴۸ من در پاریس بودم وقتی که اعضای جامعه یهودیان ایرانی مقیم پاریس (همراه «شهروندان» جدید ایرانی) به دیدن دایی من [سرداری] آمدند سینی‌ای نقره، که امضای رؤسای جامعه یهودیان در آن نقر شده بود، بر سبیل امتنان و احترام به او هدیه کردند».
نسخه انگلیسی: The Persian Sphinx
نسخه فارسی: معمای هویدا

3 دیدگاه دربارهٔ «نجات یهودیان توسط ایران در جنگ جهانی دوم;

  1. من نمی‌فهمم کدام تفکری ادیان را از هم جدا کرد. مسلمان، یهودی، مسیحی، زرتشتی هیچ فرقی با هم ندارند چرا که همه از یک معبود و یک خالق صحبت می‌کنند. من به شخصه حاضرم در کلیسا، مسجد یا هر جای دیگر با بقیه آدم‌ها به مراسم مذهبی جهت تشکر از نعمت‌های خدا شرکت کنم.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید