شاخه گلی برای آلجرنن‌‌*

داشتم بایگانی وبلاگم رو مرتب می‌کردم که یهو به این مطلبم رسیدم که مربوط به شهریور سال ۸۱ بود. اون‌هایی که خیلی قدیم‌ها وبلاگ می‌نوشتن، ماه‌پیشونی رو یادشونه. یه دختر دبیرستانی بود که نوشته‌های صمیمی و خودمونی توی وبلاگش می‌نوشت که البته زیاد هم معروف نبود. اما یه اتفاق ناگوار در روز پنجشنبه ۲۸ شهریور ۸۱ باعث شد که فروزان (شقایق) امامی نویسنده این وبلاگ فوت کنه. این واقعه اون زمان توجه بسیاری از افراد رو به خودش جلب کرد و مراسم ختم شقایق به نوعی تبدیل به اولین قرار عمومی وبلاگ‌نویسان شد و عده زیادی رو دور هم جمع کرد. توجه افکار عمومی به این واقعه به حدی بود که وبلاگ ماه‌پیشونی در مدت کوتاهی رتبه بالایی در سایت بلاگ‌دکس Blogdex پیدا کرد (مطلب حسین درخشان) و داستان این واقعه به مطبوعات درز کرد و خبر شد. نکته جالب برای من این بود که با وجود فوت شقایق وبلاگش هنوز زنده هست و خیلی‌ها بهش سر می‌زنن و انگار که روی قبر مرده فاتحه می‌خونن، توی نظرخواهی وبلاگش نظر می‌دن. وبلاگ ماه‌پیشونی به نوعی شده محل درد دل کردن دوستاش و ره‌گذرها و وب‌گردها و به همین خاطره که تا الان بیشتر از ۷۵۰ یادداشت برای پست آخر این وبلاگ نوشته شده که خیلی‌هاش هنوز بوی تازگی می‌دن.
سینا مطلبی همون وقت‌ها مقاله‌ای در روزنامه حیات نو نوشت که به بررسی این پدیده پرداخته بود و اون رو به عنوان یه حرکت اجتماعی تحلیل کرده بود. متأسفانه یادداشت سینا رو نتونستم از این آدرس به طور مستقیم بخوانم و نتیجتاً از روی نسخه ذخیره شده مطلب در گوگل بهش دسترسی پیدا کردم و البته چون مقاله سینا در حیات نو به دلیل تغییرات متعدد سایت این روزنامه در دسترس نبود، کلی گشتم تا مقاله اصلی رو پیدا کردم. می‌تونید این مقاله رو در ادامه این یادداشت بخونید مخصوصاً که از خیلی جهات قابل بررسیه. بد نیست اگه وقتی برای سینا وجود داره درباره نظرخواهی‌های فعلی و وضعیت موجود این وبلاگ هم یک یادداشتی بنویسه.
*- شاخه گلی برای آلجرنن نام کتابی است از نوشته‌های دانیل کیِس Daniel Keyes


ماه پیشونی
حیات نو ـ پنجشنبه گذشته، فروزان امامی، دختر پانزده یا شانزده ساله‌ای که همراه با دوستان اینترنتی‌اش به کوه رفته بود تا تعطیل آخر هفته را پشت سربگذارد، قربانی یک سانحه شد.
قطعه سنگی که از بلندی کوه لغزید، بر سر او نشست و جانش را گرفت. خبر ساده است و کوتاه… حداکثر برای صفحه حوادث روزنامه‌ها به کار می‌آید. شاید چون نه قتلی در کار است و نه جنایتی، حتی برای خبرنگاران حوادث نیز جذاب نباشد. اما داستان فروزان (شقایق) امامی و مرگ دلخراشش، ماجرایی دیگر داشت. دوستان و همراهان دختر تهرانی، خبر مرگ او را بلافاصله در اتاق‌های گپ و گفتگوی اینترنتی پخش کردند. در لابه‌لای پیام‌های کوتاه و بلند، همه از حادثه‌ای اسفبار می‌گفتند که قربانی معصوم و کم‌سن‌وسالی را طعمه مرگ ساخته بود. نویسندگان سرشناس یا گمنام، در صفحه‌های شخصی خود، بلافاصله شرحی بر ماجرا نوشتند. این روزها صفحه‌های کوچک و بزرگی رونق گرفته‌اند که به هرکس اجازه می‌دهد تا به‌ آسانی، نوشته‌های روزانه و دیدگاه‌های خود را منتشر کند و با دیگران در میان بگذارد. این صفحه‌های شخصی،‌ «وبلاگ» نامیده می‌شوند. تا پایان روز جمعه، وبلاگ‌های فارسی‌زبان همگی از فروزان و مرگ نابه‌هنگامش می‌گفتند، بی آنکه او را از قبل بشناسند.
در تاروپود پر پیچ و خم اینترنت، ردپایی از نوشته‌های روزانه فروزان یا شقایق در آخرین ماه‌های زندگی پیدا شد. این صفحه یا «وبلاگ» که ماه‌پیشونی نام داشت بلافاصله مورد توجه وبگردهای سوگوار قرار گرفت. ماه پیشونی که بطور معمول، تنها ۲۵ یا ۳۰ بازدیدکننده داشت، یک روز پس از حادثه بیش از دو هزار بار بازدید شد و ستون نظرخواهی آن همچون سنگی یادبود صدها پیام را بر خود ثبت کرد. نوشته‌های احساسی و پرشور فروزان امامی در صفحه مهجور و دورافتاده‌اش، نوشته‌هایی که برازنده یک دختر پر احساس پانزده ساله به نظر می‌رسید، بر تلخی مرگ او بیشتر می‌افزود. در این زمان، نویسنده ماه‌پیشونی دیگر هرگز نمی‌توانست از رونق ناگهانی صفحه خود خبردار شود.
سیل سوگواران ناشناس، کسانی که نه تنها فروزان امامی را نمی‌شناختند، حتی نوشته‌های او را هم هیچگاه نخوانده بودند، به سوی بازمانده‌های اینترنتی این دختر کوچک تهرانی روان بود. گروهی از نویسندگان وب‌لاگ‌ها و سایت‌های اینترنتی، یک روز صفحه‌های خود را به نشانه سوگواری تعطیل کردند. بعد از ظهر دیروز، میدان نیلوفر و مسجدالرضا، میعادگاه نویسندگان صفحه‌های اینترنتی و خوانندگانشان بود که شاید هرگز با هم آشنایی نداشتند اما همه با حسی مشترک راهی مراسم ختم فروزان امامی شدند. این همبستگی غریب میان وبگردها و وب‌لاگ‌نویس‌ها، تنها زاده احساس مصیبت نبود، این طلیعه‌ای از یک دوران تازه در روابط اجتماعی بود؛ دورانی که معاشرت‌ها بر اساس روابط مجازی و در دنیای مجازی شکل می‌گیرد.
نزدیک به هفت هزار نفری که طی چهار روز از نوشته‌های روزانه یک نویسنده ۱۶ ساله و گمنام بازدید کردند، نوید تشکیل یک شبکه اجتماعی پرقدرت در ایران را دادند. شبکه‌ای که خبر درگذشت یکی از اعضای خود را کشف کرد، آن را دهان به دهان منتشر ساخت، احساس همبستگی را برانگیخت و حتی با برپایی مراسم سوگواری (چه در دنیای مجازی و سایت‌های اینترنتی و چه در جهان واقعی) توانایی خود را برای اقدامات عملی نشان داد. این شبکه از اعضایی ساخته شده است که یکدیگر را نمی‌شناسند، با نظرات هم الزاماً موافق نیستند، خاستگاه طبقاتی یکسانی ندارند و دیدگاه‌های فرهنگی‌شان با یکدیگر سازگار نیست.
اما روابط اجتماعی مشترک و بده‌بستان‌های اجتماعی، آنان را به یک اردوی واحد تبدیل کرده است که در درون خود به حلقه‌های کوچک‌تر و البته مستحکم‌تری تقسیم می‌شود. این حلقه‌ها در بزنگاهی نامنتظر با یکدیگر اتصال پیدا کردند و سبب شدند تا جامعه مجازی به وسعت و عمق خود باور پیدا کند. اعضای هر حلقه با پیوندهای متقابل، به نوشته‌ها، دیدگاه‌ها و احساسات حلقه‌های مجاور راه پیدا کردند و «همسایه‌های» خود را بهتر شناختند.
با گسترش اینترنت در ایران و افزایش کاربران فارسی زبان، چنین شبکه‌هایی آینده روشن‌تری خواهند داشت. به ویژه آنکه کاربران ایرانی، به ویژه در آغاز آشنایی خود با اینترنت، کمتر به سایت‌های خبری و سیاسی توجه می‌کنند و بیشتر تحت تاثیر روابط اجتماعی و معاشرت‌های اینترنتی هستند؛ یعنی همان روابطی که در اتاق‌های گپ و گفتگو یا تابلوهای اعلانات شکل می‌گیرند و با رونق صفحه‌های شخصی و وبلاگ‌ها (که حالا به یک شبکه هماهنگ و به هم پیوسته تبدیل شده‌) به اوج می‌رسند. اعضای چنین شبکه یا شبکه‌های مشابهی، بیش از آنکه تحت تاثیر تبلیغات سیاسی و خبررسانی‌ رسمی باشند، نظرات و احساسات خود را از جریاناتی کسب می‌کنند که در بطن شبکه اجتماعی پدید می‌آید، جاری می‌شود و همچون بمبی خوشه‌ای، لحظه به لحظه بر عمق و دامنه تاثیرش افزوده می‌گردد. این شبکه‌های اجتماعی، نامتمرکز هستند، رهبری مرکزی ندارند و وابسته به منابع بزرگ قدرت (همچون قدرت رسانه‌ای) نیستند.
در ماجرای درگذشت فروزان، هیچ رسانه بزرگ و پرمخاطبی خبر را پوشش نداد. اما رسانه‌ها و سایت‌های کوچک، یعنی همان وب‌لاگ‌ها و صفحه‌های شخصی با همبستگی و هماهنگی، به یکباره نقطه توجه خود را به سوی صفحه گمنام و کم‌بیننده‌ای بازگرداندند که نویسنده‌ای کم سن و سال داشت.
همین توجه همگانی سبب شد تا این صفحه ناشناخته، در زمره پربیننده‌ترین صفحات فارسی در اینترنت قرار بگیرد و نویسنده ناکامش به شهرتی باورنکردنی برسد. به این ترتیب، شبکه‌های نوظهور اجتماعی، نشان می‌دهند که همچون یک رسانه بزرگ و پردامنه، می‌توانند جریان ساز و تاثیر گذار باشند و روند اطلاع‌رسانی (یا اولویت‌های خبری) را هدایت کنند. این نکته، به خصوص از آن رو اهمیت دارد که در هفته گذشته بحث کنترل اینترنت و نظارت بر نشریات اینترنتی بالا گرفته بود. حالا آشکار می‌شود که حتی اگر اراده‌ای محدودکننده بتواند سایت‌های مشهور و پرمخاطب را مسدود کند و از دسترس بازدیدکنندگان ایرانی بیرون نگه دارد، بازهم راه برای اطلاع‌رسانی آزادانه بسته نخواهد شد. ده‌ها سایت کوچک و صفحه‌های ناشناس با نویسنده‌های گمنامشان می‌توانند در شبکه‌ای به هم پیوسته، جریان اخبار و اطلاعات را کنترل کنند و دروازه‌ها را بازنگه دارند.
برخورد حذفی با این صفحه‌های شخصی که روزبه‌روز بر تعدادشان افزوده می‌شود آسان نخواهد بود، حلقه‌های پرشمار زنجیره‌ای که شبکه های اجتماعی را با روابط متقابل خود پدید آورده‌اند، آمادگی دارند تا با حذف هر سایت کوچک و هر حلقه موثر، ده‌ها صفحه تازه و حلقه جدید را به شبکه خود بیفزایند. دوران تمرکز در عرصه اطلاعات و اخبار به پایان می‌رسد و شبکه‌های نوظهور اجتماعی، پرچمدار این گذار خواهند بود. فروزان امامی، دختر پانزده یا شانزده ساله تهرانی، که یادداشت‌های روزانه‌اش را با نام ماهپیشونی می‌نوشت، هرچند که خیلی زود و نابه‌هنگام دست خود را از دنیا کوتاه دید، اما نامش همواره با ظهور این پدیده قدرتمند اجتماعی و فرهنگی، عجین خواهد ماند.

4 دیدگاه دربارهٔ «شاخه گلی برای آلجرنن‌‌*;

  1. آره یادته اون وقتها هر اتفاقی میوفتاد مثلا میگفتیم اولین ازدواج وبلاگی یا چیزای دیگه و متاسفانه ماه پیشونی اولین وبلاگر درگذشته بود
    فک کنم به یه جایی رسیدیم که اون روزای اوائل وبلاگا هرچند که از لحاظ زمانی مدت زیادی نگذشته ولی برامون حالت نوستالژی پیدا کرده

  2. خداوند قرین رحمتش کنه… امروز که این پستت رو دیدم و به وبلاگ ماه پیشونی رفتم… نمی‌دونم چه مدت اما می‌دونم که برای اولین بار یه وبلاگ رو با دقت و مو به مو خوندم…
    مؤید باشی

  3. به نقل از نادر ابراهیمی “هیچ پایانی به راستی پایان نیست.در هر سرانجام مفهوم یک آغاز نهفته است”
    شاید بشه گفت این سرانجام هم باعث ثبت یک دوره جدید در تاریخ وبلاگ نویسی شد و همبستگی و در کنار هم قرار گرفتن افراد با دیدگاههای مختلف رو در پی داشت.افسوس که بهاش گزاف بود.

دیدگاه‌ها غیرفعالند.