مادرپیاله فیلم رخ یار دیده‌ایم!

Fajr Film Festivalقرار نبود که من گزارش فیلم‌های جشنواره رو مثل مطلب قبل این قدر خشک و رسمی بنویسم. یعنی راستش تقصیر من که نیست. چند وقتیه که مطالبی که توی وبلاگ می‌ذارم در حقیقت کپی نوشته‌هایی هست که جاهای دیگه می‌نویسم و خیر سرم به طور رسمی و اتوکشیده منتشر می‌شه. به هر حال گزارش های رسمی رو همچنان خواهید داشت و همین جا هم ادامه‌ش رو می‌ذارم. اما گزارش‌های غیر رسمی.
آقا جان (و البته خانم جان) این چه وظعشه آخه؟ کجای دنیا توی یک جشنواره هم پول بلیت می‌گیرن هم برنامه اکران فیلم‌ها رو به آدم می‌فروشن؟ ها (لابد با لهجه قل مراد)؟
توی ده شب گذشته هر شب از ساعت ۸ تا ۱۲ شب داشتم فیلم می‌دیدم. علناً اوور دُز شدیم رفت. از سر کار بدو بدو می‌دویدم تا برسم به سئانس‌های از پیش تعیین شده. حالا اضافه کنید به این معجون نوشتن و کار کردن و سرما خوردن و غذای درست و حسابی نخوردن. نخ‌سوزن این آخری که برای من شکمو عذاب ألیم بود. ۲۰ تا فیلم دیدم و اخراجی‌ها رو ندیدم اما.


آقا جان رفتیم جلوی سینما فرهنگ مصاحبه رادیویی بگیریم واسه جشنواره اون هم با صدای سرماخورده‌ای که به ضرب آمپول و قرص و شربت سینه خس و خسی می‌کرد. می‌رفتم سراغ هر کسی برای مصاحبه، با ترس می‌گفت مصاحبه نمی‌کنم. فکر کردم دیدم حق دارن طفلکی‌ها. صدام شده بود شبیه صدای مجروحان شیمیایی. خلاصه توی این هیر و ویر یه پسر خوشتیپ که عینکش رو هم بالای سرش کیپ کرده بود اومد جلو و گفت آقا می‌شه با من مصاحبه کنید؟ من هم که دیدم طعمه با پای خودش اومده جلو، استقبال کردم به چه عظمت. پرسیدم شما چند دوره هست میاین جشنواره؟ گفت ۴-۵ دوره. گفتم فیلم اخراجی‌ها رو دیدین؟ گفت نه اما می‌خوام حتماً ببینم. گفتم چرا دیدن این فیلم این قدر براتون مهمه؟ گفت آخه کارگردان این فیلم خیلی کارهای جالبی داشتن تا حالا؟ گفتم کار قبلی آقای ده‌نمکی رو دیدین؟ گفت بله. ایشون یه فیلم بلند داشتن قبل از این! گفتم اسمش چی بود؟ گفت فیلم «سوگندنامه»! خداییش دهنم کش اومد وسط مصاحبه. بهش باید تبریک می‌گفتم بابت این همه اعتماد به نفس.
یه شب هم یه بابای مسافرکشی اومد من رو از چهارراه ولی‌عصر ببره به سمت تخت طاووس. ساعت ۱۲ شب سینما استقلال سئانس فوق‌العاده گذاشته بود. رانندهه شروع کرد به دری وری گفتن که هر کی داره می‌ره سینما می‌ره لاس بزنه! من هم نمی‌دونم چرا قاطی کردم. پریدم بهش که یارو چرا توهین می‌کنی و بدیهیه که وسط راه پیاده شدم. مرتیکه مادرپیاله!
این بود اخبار حاشیه‌ای جشن‌واره! بعضی فیلم‌ها برخلاف اسمی که در کرده بودن، مزخرف مطلق تشریف داشتن که گل سرسبدشون «رئیس» مسعود کیمیایی بود. این بابا انگار هر وقت حوصله‌ش سر می‌ره، می‌شینه چند تا جمله با ترکیبات ناموس، وطن، رفیق، مرام، چاقو و بچه دماغو (برای رعایت قافیه البت) ردیف می‌کنه. بعد وسط‌های سال به طور رندم پخششون می‌کنه بین چند تا هنرپیشه که پشت سر هم تکرارش کنن. بعدش هم اسمش رو می‌ذاره فیلم!
سیمرغ‌ها هم که اعلام شدن. دقت کردین هم باران کوثری و هم بهرام رادان که برنده بهترین بازیگرها بودن نقش معتاد رو داشتن؟ یه نکته دیگه این بود که حداقل سه تا فیلم یادم مونده که توشون رسماض صحنه های عرق‌خوری و ترکیبات مشابه وجود داشت. علی سنتوری، دست‌های خالی و پارک‌وی. به سلامتی و چیرس و سَلو. اما نکته آخر و پیام‌های اخلاقی فیلم پارک‌وی: اول این که دوستی‌های خیابونی دو زار نمی‌ارزه. دیّم اون که خونه ای که توش نماز روزه نباشه، همه توش روانی می‌شن و سیّم این که پلیس‌های ما در حد قاق هم تشریف ندارن چه برسه به…

3 دیدگاه دربارهٔ «مادرپیاله فیلم رخ یار دیده‌ایم!;

  1. چاقوی دسته سفید زنجونی برای تنبیه دشمنان رفاقت یادت رفت 🙂
    حالا به قول راننده‌هه نصف شب می‌ری سینما چه کنی؟:)) بشین خونه مصاحبه‌های فرزاد حسنی رو گوش کن.
    نیما: فرزاد حسنی :-&

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید