بیروت، آن طور که واقعاً هست (قسمت دوم)

Lebanonخودم را بسته بودم به قرص بلکه حالم کمی بهتر شود. حتی تب و لرز هم کردم. خیلی ضدحال است آدم دو روز اول سفرش را به سرماخوردگی مبتلا شود اما به هر حال گذشت و بهتر شدم. این روزها کلی از جاهای دیدنی را دیده‌ام. شهر جیتا با غار عجیب و غریبش و دره‌هایی عمیق و چشمه‌های آب معدنی، مجتمع کلیساهای چهار گانه حریصا که روی قله کوه بنا شده و منظره‌ای بسیار زیبا به سوی شهر و دریا، شهر جبیل و قلعه صلاح‌الدین ایوبی که بخش بزرگی از این شهر قدیمی در جنگ‌های داخلی آسیب دیده و در حال بازسازی است. نمی‌دانم چند بار توی دفترچه‌ام از هوای عالی و مناظر زیبا نوشته‌ام و رنگ لاجوری دریا اما اگر شما هم اینجا بودید، چیزی جز این نمی‌گفتید. توی این شهر قدیمی که قدم می‌زنی و به صدای پرنده‌ها گوش می‌کنی روی سنگ‌های قدیمی دست می‌کشی، تنت مورمور می‌شود. جایی که برای هر تکه‌اش در طول تاریخ آدم‌های زیادی کشته شده‌اند.
شهر پر است از ماشین‌های جدید و البته قدیمی از ماتیس و بنز و آئودی بگیر تا سیتروئن و مگان و بی‌ام‌و. قدیمی و جدید کنار هم می‌چرخند توی خیابان‌ها. ماشین بسیار ارزان است و هیچ حق گمرکی برای واردات آن موجود نیست. به همین دلیل بیش از جمعیت شهر، اتوموبیل وجود دارد. بیروتی‌ها به بوق شدیداً علاقمندند و هر گونه تخلف توسط یک راننده، منجر به اجرای سمفونی بوق‌های ممتد دیگران می‌شود.


!Ahmadinejad is strong
این جمله‌ای هست که از خیلی‌ها توی بیروت می‌شنوی و البته خیلی‌ها هم برخلافش فکر می‌کنند و بر زبان می‌آورند. میشل یکی از مغازه‌داران شهر جبیل است که وقتی اسم احمدی‌نژاد را می‌آورد انگشتانش را می‌بوسد. راننده دیگری که مسیحی است می‌گوید لبنانی‌ها دو دسته‌اند. یک دسته طرفدار ایران و سوریه و دسته دیگر مخالف این دو. یک راننده دیگر تاکسی هم نیم ساعتی با من درباره این مسائل صحبت کرد. او که اهل جنوب لبنان و شیعه جعفری است، عاشق ایران است و مرتباً می‌گوید «جانی مانی ایرانی»! یک چیزی در مایه‌های «جان ما هستی ایرانی». برایش هم خامنه‌ای و رفسنجانی و خاتمی و احمدی‌نژاد تفاوتی ندارد. وقتی هم که از صدام حرف می‌زند با انگشتانش به جای نه بهترش اشاره می‌کند و زیر لب به او فحش می‌دهد! از نظرش بیروت با اسرائیل هم تفاوتی ندارد و تعجب می‌کند که چرا برای سفر آمده‌ام بیروت و نرفته‌ام جنوب لبنان. قبلاً به اهواز و خرمشهر و آبادان سفر کرده و بر این عقیده است که ایران قبل از انقلاب به درد لای جرز دیوار هم نمی‌خورد.
در بیروت غربی که شیعه‌نشین است، هنوز فضای جنگی را حس می‌کنی. تانک‌ها و سربازها جا به جا پراکنده‌اند و در دیوار از جنگ داخلی آثار و یادگاری‌های گلوله دارد. برای رفتن به موزه ملی بیروت باید از این مناطق عبور می‌کردم که درباره‌اش خواهم نوشت.

8 دیدگاه دربارهٔ «بیروت، آن طور که واقعاً هست (قسمت دوم);

  1. سفر بخیر!! منم عاشق لبنانم. عاشق زن‌های محجبه و مردای مبارزش! شاید این بزرگ‌ترین تصوریه که من از لبنان دارم…
    خوشم میاد تکنولوژی همه جا همراهتونه.
    نیما: دوست من اتفاقاً لبنان آن طوری که شما تصور کردید نیست.

    پاسخ
  2. به به آقای نیمای گل! سرماخوردگی توی اونجا پر پرت نکنه یه وقت… کلی خوش بگذرون تو لبنان که تا برگردی، کلی اینجا درگیری. ایشالا تا الان حال کرده باشی و بقیه‌ی عید هم بهت خوش بگذره.

    پاسخ
  3. آقا یه سری هم برو بعلبک. اون جا می‌تونی شرکت تعاونی مصرف رو ببینی. یه زمانی پراید جایزه می‌داد اگه خرید می‌کردی از اون جا. رو به روش هم بانک صادرات شعبه داشت. دیدنی‌تر از اون جا بر و بچه‌های خودی هستن که دم بازار قدم می‌زنن با تسبیح و آدم رو یاد بچه‌های دخمه می‌ندازن تو حضرت عبدالعظیم.
    نیما: اتفاقاً بعلبک هم رفتم جاتون خالی.

    پاسخ
  4. از لبنان به ایران نمیائی .یک پروژه خوب دارم. کمی کنیاک و پرتقال بجوشون بخورخوب می‌شی. سلام من را به لبنانی‌ها یه غیر از مسلمانانش برسان و یک دست بزبرای نصرالله ودوستانش. منتظر هستم تماس بگیر. شهرام شیراز

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید