امان از این مردان پفیوز و حقیر!

Elizabeth Báthoryمی‌شناسین منو که. اهل جر و بحث‌های بی‌سرانجام نیستم. فقط انرژیم رو کم می‌کنه. مخصوصاً از نوع جدال نوشتاری و مخصوصاً اگه یه طرف ماجرا بی‌هوا بهت دری وری بگه. شده برین توی خیابون یکی بپره بهتون چون پراید دارین؟ اون هم به این دلیل که همه پراید سوارها بد می‌رونن؟ بعدش هم معلوم شه به خاطر این بوده که همسایشون پراید داره. هر روز یه جوری پارک می‌کنه که طرف عذاب می‌کشه برای در آوردن ماشینش از پارکینگ؟
حالا حکایت ما و اون نوشته قبلیمونه. بالاش به اون گندگی نوشتیم طنز. پایینش نوشتیم این نوشته ترجمه از یه منبع خارجیه. لینک هم چسبوندیم به منبعش. تازه اومدیم گاف گوگل رو برای ملت رو کردیم. یکی برگشته به خاطر این نوشته به من می‌گه «مردانی از نسل همان مردان پفیوز و حقیر». یه جورایی یعنی فمینیسم از نوع خفن. ما هم که فحش‌خورمون ملس! اصلاً سرمون توی لاک خودمونه‌ها. یهو سادومازمون می‌زنه بیرون. اون وقت ممکنه از یک طرفدار حقوق زنان تبدیل بشیم به طرفدار حقوق «برگ بو». نیست هر چی بیشتر دقت می‌کنیم، می‌بینیم دور و برمون پر شده از دوست‌هایی که مهریه پوستشون رو کنده، نصف مال و اموالشون رو بر باد داده، بعدش می‌گیم درسته که به قول این دوستمون بین مردها یه عالمه چنگیز و هیتلر و صدام داشتن اما به هر حال در روایات تاریخی آمده است که وحشتناک‌ترین قاتل در تاریخ بشریت زنی به نام الیزابت باتوری بود که در اوایل سال‌های ۱۶۰۰ میلادی می‌زیست. ایشون به قتل ۶۰۰ دختر و زن جوان محکوم شد. الیزابت جون به طرز وحشتناکی قربانیان خودش رو می‌کشت. بعد خون قربانیان رو می‌نوشید و با آنها حمام می‌کرد. چرا؟ چون عقیده داشت این کار باعث می‌شه تا تا ابد جوان باقی بمونه. ایشون از خانواده پادشاهی مجارستان بود و بعد از لو رفتن قضیه در سال ۱۶۱۰ میلادی در قصرش زندانی شد و بعد از ۴ سال به مرگ طبیعی در گذشت. منظوری نداشتم‌ها. همین طوری گفتم دور هم باشیم. دم هیتلر گرم. برای کشورگشایی و قدرت آدم می‌کشت. اون وقت «الی» جون به جای این که بره پیش «فی‌فی» و «بتی» و «کتی» پوستش رو بکشه تا جوون بمونه، پوست هم‌جنس‌هاش رو می‌کنده و شعبه «ممد اناری» وا کرده بوده تو قصرش. این هم نشونی آبجی‌مون الیزابت تو ویکی پدیا.
از اون جایی که ایشون بنده رو هم دعوت کردند به این که با این عقل ناقص پاسخ به شبهات دینی بدم و از اون جایی که من نهایتاً سواد دینی در حد یه دعانویس و جن‌گیر دارم و کمی هم به طلسم و جادو و اسطرلاب دیجیتالی تسلط دارم، دعای زیر رو تقدیمتون می‌کنم. این دعا رو توی یه استکان آب جوش حل کنید. بدینش به یه بچه که هنوز بالغ نشده. بعدش با سه متر سایه نبردبون بجوشونید و بپاچید جلو در اتاقتون. اون وقت نویسنده این وبلاگ سکته می‌کنه و تمام مشکلات عالم هستی بر طرف می‌شه. در صورتی که باز هم زنده موند، می‌تونید از نوشته‌های این وبلاگ کمک بگیرید.
الهی. قتل رجل الفضول بأشد مجازاه فی تمام الفصول. شعل رجل الحلیم بعذاب الألیم. کثر نساء الإیرانی علی الخصوص تهرانی بمقدار الکثیر و نصرهما فی هذه المسیر. آمین یا رب العالمین.

8 دیدگاه دربارهٔ «امان از این مردان پفیوز و حقیر!;

  1. خیلی حال دادی. مثل همیشه… اون تیکه‌ی ممد اناری خدا بود. اعصابت رو خورد نکن، کسی که تو رو می‌شناسه، می‌شناسه. بقیه رو هم بی‌خیال. خودتو عشقه.

    پاسخ
  2. بی‌بی خانم (اولین زن طنزنویس ایرانی) می‌گه:… نه هر مردی از هر زنی فزون‌تر است نه هر زنی از هر مردی فروتر. مریم و زهرا و آسیه و خدیجه‌ی کبرا از زنانند. فرعون و هامان و شمر و سنان از مردان!

    پاسخ
  3. والله من فکر می‌کنم به عنوان طنز خنده‌دار نبود. ولی نکته جالبی بود. البته دلیلشم مشخصه. تعداد تکرار He بسی بیشتره. برای she discovered هم صادقه. ولی خانم‌ها هم نباید ناراحت شن. درسته که تعداد زن‌های دانشمند و مخترع تا عصر حاضر کمه و این حقیقتیه که نمی‌شه توش شک داشت. ولی دلیلشم واضحه. زنها رو تو خونه زندونی کرده بودند. خوب طبیعیه که آدم این جوری رشد نمی‌کنه. ولی وقتی بخشی از محدودیت‌ها برداشته شد، زن‌های دانشمند و نویسنده و مخترع و … هم زیاد شدند. من هم فکر می‌کنم کمی لحن نوشته شما بی‌مزه بود، ولی نه در حد این فحش‌هایی که به شما دادند. و فکر می‌کنم کسی که این فحش‌ها رو می‌ده فکر نمی‌کنه.
    نیما: به تمام دلایلی که گفتید واقفم دوست من. این نوشته من فقط ترجمه یک نوشته خارجی هست. اگه نه من هم با دلایل عدم رشد و محدود بودن موافقم.

    پاسخ
  4. نیما جانم شما چرا کامنت رو برداشتی؟؟ ببین کامنت‌های این طوری رو نباید برداشت. اتفاقاً باید گذاشت تا در کنار کامنت‌های دیگه از خانم‌های دیگه برای اون مطلب خودش رو نشون بده!! این جوری همه به یه چوب رونده می‌شن!! بعدم اینکه این عادت ناجور ایرانیه. در هر موردی که به محض شنیدن اولین جمله برای شنیدن بقیه جمله دیگه پنبه به گوش می‌ذاریم و مدام و مدام به خاطر همون، طرف رو فحش‌باران و انتقادباران می‌کنیم. بدون اینکه بذاریم حرفش تموم شه یا کل نوشته‌اش رو بخونیم! الان هم تو راست می‌گی. ۵۰۰ بار گفتی ترجمه بوده نوشتت اما باز هم اینطور می‌شه!! به هر حال اگر با دید جنسیتی به نوشته قبلی تو نگاه کنیم، ممکنه در نگاه اول واقعا رگ گردن کلفت شه. اما خوب واقعیتی که وجود داره و اتفاقاً برای پژوهش در اون باره باید همه این موارد پر رنگ بشه و نشون داده بشه!! بنابر این شما خودت رو زیاد بابت این جفنگیات اذیت نکن!!
    به عنوان حسن ختام: در کامنت‌های پست قبلی به سن و سال ما گیر دادی و فرمودی که در فیلمی که به سن ما قد نمی‌ده تربچه خوردن ماری جان رو دیدی!!! خدا رو شکر که ما جوانیم اما عرضم به حضورت حالا که خودتم لو دادی نذار بگم که ۳۲ سال از زال کوچیکتری عزیزم!!! :دی
    نیما: نیلوفر جان. مطلب مورد نظر کامنت نبوده. روی جمله‌ش اگه کلیک کنی به سمت مطلب مورد نظر هدایت می‌شی. خدا همه ما رو هدایت کنه. ضمناً دوستان دیگه‌ای که به من لطف داشتن و نظری گذاشتن، با کلیک روی اسمشون توی کامنت به صفحه‌شون می‌ری.
    آخر این که ما از زال بزرگ‌تریم که هیچ، موقع به دنیا اومدن حضرت نوح، با چراغ قوه بالا سر والده گرامیشون وایساده بودیم. برای همینه که اختراع چراغ قوه رو به ایرانی ها نسبت می‌دن. این هم یه کشف دیگه از آقایون! (;

    پاسخ
  5. ببین برادر من. در اون پست قبلی شما اومدی و یه کلمه‌ی غلطی سرچ کردی و بعدم با افتخار نوشتی که وای مخترع زن و نداریم و هر هر خندیدی واسه خودت. دوست من، بنده رفتم در گوگل و عبارت “زن مخترع” را به انگلیسی سرچیدم و کلی سایت و مطلب پیدا کردم. پس مسأله زن بودن نبوده غلط سرچ کردن بوده! ضمناً فمینیستای اون ور آبی خیلی هم پولدارتر و زبل تر از این وریان و مطمئن باش کلی سایت و منبع گذاشتن تو اینترنت ولی خب شما بد سرچ می‌کنی گوگل رو مقصر ندون.
    نیما: ببین خواهر من. شما که این قدر دقتت زیاده، یک بار نوشته قبلی رو بخون. برای بار چندم عرض می‌کنم خدمتتون. نوشته قبلی یک ترجمه بود از یک مطلب پرخواننده خارجی که اتفاقاً ملت اومدن کلی هم بحث کردن درباره‌ش زیر منبعش. اما منظورت از غلط سرچ کردن چیه؟ یعنی اون عبارت بی‌معنیه؟ به نظر من وقتی یک همچین ترکیبی یک همچین نتیجه‌ای رو توی بزرگ‌ترین موتور جست‌وجوی دنیا نشون می‌ده، بهتره به جای رگ گردنی شدن و فحش دادن، پژوهش‌ها رو افزایش داد.

    پاسخ
  6. سلام برادر … راستش این شکایت‌نامه‌ی شما رو که خوندم یاد حرف یه نفر افتادم: «شما روشنفکرها دلتون خوشه که مطلب می‌نویسید؟ بدبخت‌ها فکر کردید چند نفر حرف‌های شما رو می‌خونن؟ تازه فکر کردین از بین خوانندگان قلیلتان چند نفر منظور شما را می‌فهمند؟» حالا شده حکایت شما! اما طنز جالبی بود!

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید