جلسه

جلسه خیلی چیز جالب و هیجان‌انگیز است. من فکر می‌کنم که هر کسی که جلسه داشته باشد خیلی آدم مهمی است حتماً. چون که هر بار که مامانم به بابایم زنگ می‌زند که سر کار است، خانم منشی به مامانم می‌گوید که بابایم توی جلسه مهمی است و نمی‌شود که مامانم حرص می‌خورد و اعصابش خورد می‌شود. من دوست دارم وقتی که بزرگ شدم خیلی جلسه داشته باشم.
دیروز شب که توی آپارتمان ما یک جلسه بود توی پارکینگ که همه باید در آن باشند چون که آقای عزیزی که مدیر ساختمان است و با مدیر مدرسه خیلی فرق دارد می‌گفت که باید مشکلات ساختمان را حل و ورز کنیم که خیلی کار سختی است و حتی از حل کردن تمرین‌های ریاضی که مشکلند، سخت‌تر است. اما من جلسه ساختمان را خیلی دوست دارم چون که همه بچه‌ها هم می‌شود شرکت کنند و ما همه را یک جا می‌بینیم مثل مهمانی که حتی آرزو هم هست که بابایش دندان‌پزشک است و دختر لوسی است و اعصاب آدم خورد می‌شود که یک سال از من کوچک‌تر است اما قدش از من بلندتر که البته فقط دو سانت.


آقای کشاورز که همسایه پایینی ما است و همیشه با خانومش دعوا می‌کند و ۱۱۰ می‌آید، گفت که ما باید راهروها را رنگ کنیم که وقتی مهمان می‌آید دیوار خُشکل باشد و چون الان رویش یک عالمه نقاشی است که من دیدم کاوه کشیده و خیلی هم جای ترقه و نارنجک چارشنبه‌سوری که سیاه است.
این کاوه فقط بلد است به نظرم خرابکاری کند و بابایش هم که یک دیویست و شیش دارد اصلاً دعوایش نمی‌کند که بچه تربیتش تا ثریا دیوار کجی دارد و اصلاً خوب نیست چون دیوار کج روی سر آدم می‌افتد و آدم داغان می‌شود که توی «در شهر» تلوزیون خیلی نشان می‌دهند و به آن گُهدبرداری می‌گویند.
خانوم آقای کشاورز که دماغش را عمل کرده و ابروهایش هم نقاشی دارد و حتی ناخن‌های دستش هم عمل شده و خیلی زشت است و مثل مال جادوگرها و مانیکول است می‌گوید که کارهای واجب‌داری هست در ساختمان که یک چیزی دارد به اسم اولویت و باید اول آنها درست بشوند مثل پشت‌بام که باید آشغال نداشته باشد و جا برای ماهپاره باشد که چند تا هر کدام دارند و خیلی تهاجم دارد.
ما ماهپاره نداریم چون که بابایم می‌گوید آدم از درس می‌افتد و اوفت تحصیل می‌کند ولی من فکر می‌کنم که این خیلی نامردی است که کاوه اینها هم داشته باشند و ما فقط نه که ویدئو داریم اما من در خانه کاوه ماهپاره بعضی وقتها می‌بینم که خیلی خوب است و کانال هایش خیلی کارتون دارند و خیلی چیزهای دیگر که نمی‌شود گفت چون موزون است.
آقای حکمت که توی روزنامه کار می‌کند و خیلی زیاد حرف می‌زند، وقتی این چیزها را می‌شنود، هی می‌گوید که محکوم می‌کنیم، تک‌زیپ می‌کنیم، اعلام می‌شود و یک چیزها که خیلی تهشان ایس دارد مثل فاشیس، کومونیس، انارشیس و رادیکال که این یکی توی ریاضی است و ما در توی دبیرستان می‌خوانیمش و روی ماشین حساب بابایم هست. بابایم می‌گوید که آقای حکمت خیلی سیاست است و به این سیاست خیلی چیز بدی است چون که بابایم خیلی فوش‌های بدی به آن می‌دهد و می‌گوید که سیاست پدر و مادر ندارد مثل اولیور توهیست که یتیم بود اما بچه خوب و مظلومی بود. من بزرگ شدم دوست دارم خیلی از سیاست بدانم چون که خیلی آدم مشهور می‌شود مثا هنرپیشه که دوست دارم آن هم بشوم خودم هم از این ایس‌ها دارم که اسمش «فاویس» است و به باقالا که همه می‌خورند حساسیت است و آدم کم‌خون می‌شود که من از آنها دارم که ارثی است و ارث خیلی چیز جالبی است چون وقتی به آدم برسد آدم پولدار می‌شود و من از آن خوشم می‌آید و دوست دارم که از دیویست و شیش بابای کاوه یا سوناتای مسعود که از بچه‌های بزرگ کوچه ما است و با من دوست است ارث برسم.
جلسه خوبی بود و من خیلی چیزها فهمیدم که قرار است مشکل را هر هفته حل و ورز کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید