در جایی به نام سیاه‌رودبار

همانا سخت‌ترین کار نوشتن با صفحه کلید بدون نیم‌فاصله است! بگذریم از این همه دُرفشانی! عرض کنم حضور انورتون که بعد از هفت ماه برگشتیم به زادگاهمان لاهیجان جهت دخالت در یک فیلم کوتاه داستانی که هنوز اسمش رو هم نمی‌دونم. اما خبر دیگه اینه که اون فیلم کوتاهه که پارسال تو اردیبهشت یه غلط‌هایی توش می‌کردم (گفتم غلط که بعضی‌ها مثل دفعه پیش نگن که ای بابا تو که کاره‌ای نبودی)، خلاصه همون فیلمه جایزه بهترین کارگردانی رو در جشنواره فیلم رویش برد و بهترین فیلم شد. کلاً دو تا از فیلم‌هایی که جایزه اصلی رو بردن نمایش داده نشدن اون هم برای این‌که ارشاد بهشون مجوز نمایش نداده بود. یکیش همین فیلم «۳۵ متری سطح آب» به کارگردانی هومن سیدی با موضوع صیغه در بخش داستانی و اون یکی هم یک فیلم مستند بود با موضوعی حول مشکلات جانبازان در بخش مستند که هیچ کدوم اجازه نمایش در جشنواره رو نداشتن و جفتشون برنده شدند. (فهرست کامل برندگان)
خلاصه در اطراف و اکناف لاهیجانیم. جایی به اسم «سیاه رودبار» که یک روستای خوشگله. فردا شب برخواهم گشت به پایتخت (گفتم اگه دوست دارید مراسم استقبال برگزار کنید از الان برنامه‌ریزی کنید).
حال می‌کنید روزنوشت رو؟ من همیشه شورش رو درمیارم!
پ.ن: یادمان رفت که روز جهانی آلزایمر کی بود. به نظرتان ما به چیز رفته‌ایم؟ (بی‌جنبه نشو. منظورم فنا بود. آن هم از نوع بادش).

5 دیدگاه دربارهٔ «در جایی به نام سیاه‌رودبار;

  1. اگه منظور از آلزایمر همون مکتشف تخم مرغه که منم نمی‌دونم روز جهانیش کیه.
    ولی اگه منظورت اون یکی دیگست که سه تا داداش بودن. اونم نمی‌دونم.

    پاسخ
  2. ۱- آدم تو یه فیلمی که راجع به صیغه باشه اگه حتی یه غلطایی بکنه بالاخره تجربه گرانبهاییه، مخصوصا که این غلط‌ها در شمال باشه و آب و هوا و این حرفا… (منظورمو که می‌فهمی یعنی با این شرایط آمریکا هم که هیچ غلطی نمی‌تونه بکنه به هوس غلط کردن می‌افته!)
    ۲- من به آزاده اعلام خطر می‌کنم چون هر چقدر هم که بگیم این فیلمه و واقعی نیست و این وصله‌ها به هومن نمی‌چسبه باز نمی‌شه این رو از نظر دور داشت که فیلمی راجع به صیغه تبعات شیرین و تلخ خودشو می‌تونه داشته باشه!
    ۳- تو خیلی می‌خوای به صنعت فیلمسازی کوتاه خدمت کنی بیا تو فیلمای ما یه کاری بکن چون هومن دیگه رفته جزو سوپراستارا و اگه راجع به صیغه که خوبه درباره ازدواج دائم هم فیلم بسازه همه جا “یارو” می‌شه، این ماییم که با هزار بدبختی باید طرحمون رو تصویب کنیم و فیلم‌مون رو بسازیم، بعد هم تو جشنواره نپذیرنش!
    ۴- خلاصه که غرض از این حرفا یه عرض رفاقتی بود و یه ادای حسادتی بابت اون غلط کردن‌ها (!) و یادآوری اینکه روز جهانی آلزایمر هم روز تولد من انتخاب شده، یادت رفت؟ راستش خودم هم یادم نیست کی بود!
    نیما: به مخلصیم آقا علاء محسنی. عرض ارادت. آقا منتظر مستند جدیدیم‌ها. اتفاق جدیدی نیفتاد؟ ضمناً چند وقت پیش تو بلاد غربت ذکر خیرتون بود با رفقا.

    پاسخ
  3. نیما جان از مشکلات تایپ نگو که دل ماها هم خونه.
    کلی تبریک بابت اینکه توی اون جایزهه شما هم نقشی به صورت رنگی (حالا پر رنگ یا کمرنگ) داشتی. به هر صورت حضور شما بی‌تأثیر که نبوده.
    یه چیز دیگه هم اینکه دیر اومدم سر زدم، وگر نه با یه فرش زیر بغل، اونم از رنگ قرمزش خدمت می‌رسیدم D:

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید