کریسمس مبارک داداش

هفته‌نامه چلچراغ– روز اول ژانویه بود که قبل از آمدن به چلچراغ به سوپرمارکت دریانی روبه‌روی خانه‌ام رفتم تا کیک و شیرکاکائو بخرم و جای صبحانه را پر کنم. بعد از رد و بدل پول صاحب مغازه ناگهان جمله‌ای گفت که یک آن فکر کردم اشتباهی شنید‌ه‌ام: کریسمس مبارک.
بسیار خوشحال شدم که روزم را با یک جمله خوب آغاز کرده‌ام و بلافاصله یاد کارتون اسکروچ افتادم. سوار ماشین که شدم با خودم فکر کردم این خیلی خوب است که یک نفر بخواهد به آدم عیدی را تبریک بگوید، اما واقعاً آن مغازه‌دار چیزی از کریسمس می‌دانست یا آن‌که فقط جوگیر شده بود؟ خط فکری‌ام را که دنبال کردم، یادم آمد که این روزها چقدر پیامک تبریک و کارت‌های تبریک الکترونیک برایم ای‌میل شده است. برای یک ایرانی مقیم کشورهای دیگر شاید قرار گرفتن در محیط حسی را به او منتقل کند، اما برای کسی که داخل ایران زندگی می‌کند شاید کمی غریب به نظر ب‌رسد. شاید هم این مسئله از اثرات جهانی شدن است و تبعات دهکده جهانی.
درست است که سایرین وقایعی چون والنتاین، عید پاک، روز شکرگزاری، هالوین و کریسمس را جشن می‌گیرند و در سال‌های اخیر تعدادی از آنها هم جای خود را فرهنگ ما باز می‌کند اما در این میان کدام یک از جشن‌های ما هستند که توانسته‌ایم آن‌را دور از مرزها بکشانیم.
شاید علت‌ها را باید در ویژگی جشن‌های خودمان جست‌وجو کرد. شاید تعدادشان آن‌قدر زیاد نبوده و مراسمش هم برای سایرین چندان جالب توجه نیست. شاید رسانه‌های ما به اندازه کافی جشن‌هایمان را پوشش نمی‌دهند و معرفی نمی‌کنند. یا شاید برنامه‌هایشان به اندازه کافی سرگرم‌کننده نیستند که در دل خودمان هم رسوب کند. هر چند نمی‌توان رسانه‌ها را تنها دلیل دانست اما به راستی در اعیاد و جشن‌های خودمان تا چه اندازه می‌توان به برنامه‌های تلویزیون توجه نشان داد و لذت برد؟ به جز چند فیلم سینمایی که تدوینی دوباره در داخل دارد، جُنگ‌های تلویزیونی که در آنها عده‌ای در سالن نشسته‌اند و خواننده‌ای اشعار نه چندان جذاب می‌خواند و یک مجری هم هزار بار تبریک می‌گوید و حضار را برای گرفتن جایزه‌ای به بالای سن فرا می‌خواند، چه کار دیگری برای نشاندن مخاطب در مقابل تلویزیون خودمان کرده‌ایم که پس از آن قادر به جذب مخاطب بیگانه و معرفی خودمان هم باشیم؟

7 دیدگاه دربارهٔ «کریسمس مبارک داداش;

  1. البته توجه دارید که اول ژانویه روز آغار سال نو هست و نه کریسمس. عید کریسمس حدود ۵-۶ روز قبل تر هست.
    نیما: بله. سپاس از تذکرت. اما به هر حال من اول ژانویه این تبریک رو شندیم و واسه همین مطلب رو نوشتم.

    پاسخ
  2. خوشم میاد یه مطلب می‌نویسی تو ۱۰ همونو چاپش می‌کنی :دی بهره‌وریت بالاست ماشاا…! در ضمن داشتم فکر می‌کردم سوپرمارکت دریانی کجاست؟!!!!!!!
    نیما: من هم برای خوشامد تو این‌کار رو می‌کنم! در ضمن مگه تو فکر هم می‌کنی؟

    پاسخ
  3. سلام!
    از جشن‌های خودمون که بگذریم و این‌که واقعا آدم وقتی تلویزیون نگاه می‌کنه خون تو رگ‌هاش منجمد می‌شه. ولی هیچ وقت نسبت به کریسمس هیچ احساسی نداشتم. از ولنتاین هم متنفرم می‌دونم خیلی از آدمایی که خیلی خوشحال نشون می‌دن هم همین حس رو دارن ولی متاسفانه احساس روشنفکری و باکلاس بودن خفه‌شون کرده و این باعث می‌شه هر آدم از پشت کوه اومده‌ای واست تبریک بگه.
    که این بیشتر خون رو تو رگ‌ها منجمد می‌کنه…

    پاسخ
  4. سلام
    من یه کم دیر رسیدم به پست کریسمس اما می‌خوام نظرم رو راجع به اون بگم. تقریباً با شما موافقم. واقعاً چرا وقتی خودمون این همه جشن داریم باید کریسمس، والنتاین یا هر چیزه دیگه رو جشن بگیریم؟
    البته اینکه گفتم تقریباً و نگفتم کاملاً واسه این بود که شما گفتین شاید جشن‌های ما زیاد نباشن. ما تو ایران باستان تعداد جشن‌هامون خیلی بیشتر از این حرفا بوده. کم‌کم می‌شه به جشن‌های ماهیانه اشاره کرد مثل فروردینگان، اردیبهشتگان، مهرگان و …
    و اینکه چرا حالا هیچ اسمی از اونا نیست… نمی‌دونم. اما جای بسی تأسفه که تاریخ ۳۰۰۰ سالمون رو به باد فراموشی بسپاریم و جشن‌های تمدن‌های دیگه رو به هم تبریک بگیم.
    راستی! خوشحال می‌شم به وبم سر بزنید…

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید