چراغ‌ها را من داغان می‌کنم!

این روزها بسیار درگیر بودم برای شماره ویژه نوروز چلچراغ. چهار روز وقت داشتیم تا ویژه‌نامه ۱۲۰ صفحه‌ای‌مان را ببندیم و راهی چاپخانه کنیم. به نظر هم می‌رسد که شماره خواندنی‌ای از آب درآمده باشد. روز شنبه هم می‌آید روی دکه البته این‌بار بدون منگنه و با ته‌چسب.
آخر سال که می‌شود همه کارها با هم تداخل پیدا می‌کند و ترافیک کاری سایه می‌اندازد روی برنامه روزمره. کار صفحه‌بندی هم که تمام شد، دیدم که باید برای یک کار بسیار مهم بروم سفر. الان هم چند روزی هست که همین سفر را طی می‌کنم و به همین علت است که چیزی ننوشته‌ام. کلاس دوبله و آموزش خبرنگاری ایدز سازمان ملل را هم به خاطر همین مسأله از دست دادم بلکه در فرصتی دیگر بگذرانمشان که احتمالاض هر دو می‌افتند آن‌ور سال. یک قرارداد جدید هم دارم که برای خودم کمی هیجان‌انگیز هست. برای آن‌که تجربه جدیدی را با آن طی خواهم کرد. فعلاً چیزی درباره‌اش نمی‌نویسم تا اولین تولیدش را همین‌جا معرفی کنم. منتظر باشید تا نتیجه‌اش را ببینید که در نوع خودش کار تازه‌ای در اینترنت ایرانی محسوب خواهد شد. یک چیز دیگر هم بگویم و بروم. سال آینده با دوستان فیلمسازم درگیر یک فیلم سینمایی بلند خواهیم بود. خبر آن هم بماند طلبتان تا زمانی که اجازه انتشار اخبارش را پیدا کنم.
می‌بینید چه خر تو خری شده این زندگی ما؟ مثلاً خواستم بگویم که چقدر آدم مهمی شده‌ام و دیگر باید با ماژیک قرمز زیرم خط بکشید (صدای استفراغ حضار) 😉

10 دیدگاه دربارهٔ «چراغ‌ها را من داغان می‌کنم!;

  1. سلام دوست عزیز
    مطلبت رو راجع به غزه خوندم
    سایت اعتراض به مردم غزه رو که تازه افتتاح کردم به شما معرفی می‌کنم
    اگر وبلاگ‌نویس‌ها بهش لینک بدن کمک خوبی به بازتاب اخبار واقعی غزه می‌شه
    موفق باشی

    پاسخ
  2. معمولاً بعد از مدت زمان کوتاهی زیر اسم آدم‌های مهم خط کشیدن، با ماژیک قرمز روی اسم آدم‌های مهم را خط می‌زنند!
    موردی نداره؟
    نیما: منم ترسم از اینه. همون بلایی که سر اینشتین اومد سر منم بیاد.

    پاسخ
  3. خلاصه خیلی می‌خوایمت‌ها…!
    اگه بگم وبلاگ شما اولین وبلاگی بود که دو سال نیم پیش به فید ریدرم دادم.
    اون هم با سرچ کردن اسم شما توی گوگل بعد از مدتی که مطالبتون رو توی چلچراغ خوندم.
    حتماً فکر خواهید که ای بابا این دیگه چه چاپلوس مزخرفیه!!!
    ولی متأسفانه این موضوع حقیقت داره…!
    فیلمی که نیما اکبرپور توش دخالت داشته باشه دیگه چی می‌شه…! بی‌صبرانه منتظریم!
    دو سه تا شماره اخیر چلچراغ همینجوری ریخته‌ن کف اتاق. وسط این همه مشغله آخر سال کی وقت می‌کنه چلچراغ بخونه…! حالا ۱۲۰ صفحه رو چیکارش کنیم؟
    طنز دو خط آخر این پستت وبلاگت رو برگردوند به عصیان ِ اون موقع ها! اگه مائیم که دور اسمت کلاً دایره می کشیم. حال کردیم خلاصه!
    راستی ساده‌ترین و بهترین راه برای نیم‌فاصله گذاشتن چیه؟ مواقعی که وُرد نداشته باشیم؟

    پاسخ
  4. خوشم میاد خدایی کاش منم اینقدر مشغله شغلی داشتم!
    واقعاً خسته نباشی! آه که آدم مثله تو باشه بعد بهش بگن خسته نباشی چه حالی کنه بعد یکی مثله من!! که پر از مشغله فکری! بعد بگن خسته نباشی!! خندم می‌گیره …
    راستی! آخره پستت جا داشت می‌نوشتی رفاقت تعطیله پسر منم تو سفرم برو با کسای دیگه همشون خفنن!
    دعا کن منم مثله شما اینقدر کار بریزه سرم که مجبور بشم به خاطره زمان!! می‌رم توالت سرپا جیش کنم!

    پاسخ
  5. والا دقیقاً کجا رو باید خط بکشیم؟
    اینجور که می‌گید، حتماً باید از قبل هماهنگی کنیم تا بتونیم شما رو که آدم خفنی شدید زیارت کنیم. یعنی می‌شه آقا نیما که حالا وقت سر خاروندن هم نداره بازم به ماها یه نیم‌نگاهی بندازه؟

    پاسخ
  6. نیما جان در زندگی به جز چلچراغ و آی تی چیزهای دیگری هم برای نوشتن هست ها!!….
    نیما: در زندگی زخم‌های دیگه‌ای هم هست‌ها!

    پاسخ
  7. الحق که ویژه‌نامه‌ی خیلی خوبی شده و الحق که خسته نباشید! این ته چسب هم عالی بود. سال‌های پیش که منگنه بود تا آخر عید ویژه‌نامه‌مون از صحنه‌ی روزگار محو می‌شد و باید کلی چسب بهش می‌زدیم!

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید