راهنمای پیاده‌روی شبانه

مدت‌هاست که تا این اندازه قدم زدن در شب را تنهایی تجربه نکرده بودم آن هم این شکلی‌اش را. اما واجب است که این طور وقت‌ها تعدادی موسیقی خوب توی جیبتان داشته باشید. امشب توی خیابان‌های نیوکسل روی برف‌ها قدم می‌زدم بدون آن‌که اصلاً بدانم کجای شهر هستم. با هم‌کلاسی‌های این دوره قرار بود برویم توی یک پاب بنشینیم و گپ بزنیم. تا بروم پالتویم را بپوشم و برگردم، گمشان کردم. آن‌وقت راه افتادم توی این خیابان‌ها. نمی‌دانم چطور باید حسش را تعریف کرد. نمی‌دانم تا حالا برایتان پیش آمده که شب برسید به یک شهری که تا حالا نرفته‌اید و قدم بزنید؟ آن‌وقت یک حس عجیب بی‌جهتی همراهتان می‌شود. شمال و جنوب را نمی‌شناسید و خلاصه هیچ تصوری از دور و برتان ندارید. حالا کافی است که گوشی هدفون را بگذارید توی گوشتان و بگذارید موسیقی بنوازد. آن‌وقت هر جا که آهنگ اجازه داد، بپیچید توی خیابان بعدی یا بروید توی یک کوچه. آهنگ‌ها را باید با دقت انتخاب کرد. هرگز نباید در چنین شبی به آهنگ‌هایی گوش کرد که برای اولین بار است می‌شنویدشان. این موقع شب و این پیاده‌روی شبانه در زمستان، مجالی برای کشف موسیقی نو نیست. باید آهنگ‌هایی که از آنها خاطره دارید، بنوازند. یک جور نشئگی قوی که فقط با حس نوستالژیکتان عود می‌کند و لا غیر. یادتان باشد، آهنگ‌های خاطره‌انگیز زندگیتان را برای چنین شب‌هایی انتخاب کنید.
این مطلب را می‌شود به شیوه راهنماهای دیگر، شماره‌دارش کرد. اما نکردم. حسش نبود.
اتاقی که توی هتل گرفته‌ام، مخصوص سیگاری‌هاست. آدم را بدجوری به هوس می‌اندازد. اسم نیوکسل با اسم مستر بین و استینگ گره خورده اما من هر چی گشتم توی این کوچه‌ها ندیدمشان.

12 دیدگاه دربارهٔ «راهنمای پیاده‌روی شبانه;

  1. مهندس جان
    چیکار کردی، نوشته‌های جدیدت توی گوگل ریدر همه تبدیل به علامت سئوال شده‌اند.
    نیما: محمد جان من کاری نکردم. زندگی علامت سؤال شده چه برسه به نوشته‌های من.

    پاسخ
  2. نیمای عزیز، چرا پست‌هات از ۲۶ نوامبر تا حالا، توی گوگل ریدر دکده میاد؟ یعنی تمام متنش فقط علامت سواله. پست‌های قبلش مشکلی نداره.
    نیما: توی فید همه چی درسته. توی فیدریدر حتماً مشکلی هست!

    پاسخ
  3. سلام استاد. عالی بود. ما را بردی به روزگار جوانی. حقا که هیچ حسی مثل پیاده روی «زیر باران» و «روی برف» زیبا نیست.

    پاسخ
  4. من عاشق پیاده در شب راه رفتنم بدون اینکه بخوام رمانتیک بازی در آورده باشم. اما این کار و شنا کردن در دریاچه طبیعی از کارهایی هست که به شدت دوست دارم که اولی رو به علت دختر بودن و شرایط دنیا نمی‌تونم انجام بدم و دومی رو تو ایران نمی‌تونم انجام بدم. ایشالا تو بهشت نصیبم بشه!!!!

    پاسخ
  5. سلام نیما جان… از وضعیت چلچراغ خبر داری دیگه؟ تازگیا با این اتفاق‌هایی که واسه چلچراغ افتاده یه حس نوستالوژیک بهم دست داده. همش یاد اون چند ماهی میفتم که هر هفته روزهای صفحه‌بندی می‌اومدم چلچراغ و همیشه دلم به این خوش بود که اگه فرشاد رستمی نذاره هیچ کاری بهم برسه باز هم یه مشتری ثابت دارم! اون هم تو بودی! اصلاً نمی‌دونم منو یادت هست؟!
    افتادی تو کار فیلمبرداری؟ می‌شه بدونیم چه کاریه؟ واسه کجا و چیه؟
    نیما: پژمان جان. معلومه یادمه تو رو پسر 🙂 من دیگه ایران نیستم عزیزم. فعلاً رفتم انگلیس.

    پاسخ
  6. البته با خوندن وبلاگت فهمیدم که دیگه ایران نیستی… و می‌شد حدس زد… همه رفتن… تو و بزرگمهر و… الآن هم بقیه… فکر کردم شاید از وضعیت چلچراغ تیکه پاره شده خبر داشه باشی!
    نگفتی تو کار چه فیلمبرداری‌ای هستی؟ آخه اگه یادت باشه من همیشه دوربینم همراهم بود و با همون دوربین کوچیک چه فیلمایی که نگرفتم. عاشق عکاسی و فیلمبرداریم، اما اطلاعاتم راجع به فبلمبرداری کمه.
    نیما: پژمان جان. من برنامه‌ساز تلویزیونیم اینجا اما باید از فیلمبرداری هم سر دربیارم. واسه همین این دوره رو گذروندم.

    پاسخ
  7. اوه شدیداً درست گفتی، فرقیم نمی‌کنه تو یه شهر جدید باشی یا نه، پیاده‌روی تو یه شب برفی دقیقاً مستلزم همینیه که خودت گفتی، غوطه‌ور شدن در دنیای خاطره‌انگیز موسیقی، نه این که تازه دقت کنی که ببینی قراره از آهنگه خوشت بیاد یا نه!

    پاسخ
  8. نیمای گوگولیه عزیز هزارو نهصد و هفتاد و پنج تا مرســــــــــــــــــــــــــــی :دی
    بعدم وووااااای برف…، شب… پیاااده‌روی ووواااای‌تر، من عاااااشــــــــــــق برف و شب و پیاده‌رویم…

    پاسخ
  9. آقای نیما خان که شب برفی پیاده روی می‌کنی یک وقتی اگر دلت خواست از عکس هم توی وبلاگت استفاده کن نه قند خون دارد نه کلسترول کلی هم ویتامین به ما رساندی. شما که بخیل نیستی دور از جان پس چندتا عکس تمیز و دلنواز برایمان بگذار. لطفا!
    نیما: والله می‌خوام فتوبلاگ راه بندازم. اون‌وقت همه عکس‌هام رو می‌ذارم.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید