گزارش‌ها حاکی از این است که…

خب حالا دلیلی نداره که بهم فحش بدین. تقصیر من نیست که وقت نمی‌شه اینجا بنویسم. راستش به خاطر کارم خیلی چیزهای جالب‌تری توی دنیای فناوری پیدا می‌کنم که دوست دارم اینجا بنویسمشون. اما خیلی از اونها رو تبدیل به گزارش‌هایی می‌کنیم که توی کلیک پخش می‌شه. معمولاً کار این‌قدر سنگین هست که دیگه جانی برای نوشتن باقیش نمونه. اینه که هر وقت میام تا یه چیز به درد بخور براتون بنویسم، می‌ترسم که نتونم وقت کافی بذارم و نوشته آبکی از آب در بیاد. بنابراین بیشتر نوشته‌ای اینجا تبدیل می‌شن به روزنوشت که برای هر کسی جالب به نظر نمی‌رسن.
خب گزارش از این قراره که زندگی روال بهتری پیدا کرده و فعلاً هم می‌شه ورزش کرد و هم می‌شه کتاب خوند. خوشبختانه من ۹۰ درصد کتابخونه‌م رو با خودم آوردم لندن و البته کلی پول گمرکی دادم براش اما ارزشش رو داشت. در حال حاضر دارم برای چندمین بار کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب‌های رضا قاسمی رو می‌خونم. دفعات پیش این کتاب رو توی ایران خونده بودم اما از اونجایی که داستان این کتاب خارج از ایران می‌گذره، تصور می‌کنم لازم اون رو دوباره بخونم اون هم در فضایی مشابه فضای کتاب.
پیکسل هم داره روز به روز گنده‌تر می‌شه و البته شیطون‌تر. براش چند تا اسباب‌بازی خریدم. یه موش و چند تا توپ. چند جور نخ و بند کفش و این‌جور چیزها هم داره که روی چند بار دونه به دونه‌شون رو شکار می‌کنه و می‌کشدشون. بعضی وقت‌ها که کار دارم و نمی‌ذاره به کارم برسم، می‌ذارمش تو اتاق نشیمن و در رو کیپ می‌کنم. چند روزه یاد گرفته در رو باز کنه. دستش رو می‌ذاره بین در و چارچوب و انقدر فشار می‌ده تا در باز بشه. ماشالله لابراتوار غذاییش هم خوب کار می‌کنه. روزی چندین و چند بار مراحل بلع و هضم و دفع رو به سلامتی مرور می‌کنه و بر طول و عرض خودش اضافه می‌کنه. با این سرعتی که این گربه داره بزرگ می‌شه، به نظرم باید اسمش رو به مگاپیکسل تغییر بدم.

5 دیدگاه دربارهٔ «گزارش‌ها حاکی از این است که…;

  1. البته نیما جان موش برای یه گربه بیشتر خوراکیه تا اسباب بازی… به ایده مگاپیکسل هم کلی خندیدم… جالب بود
    نیما: سروش جان. منظورم یه موش اسباب‌بازی بود نه واقعیش.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید