چهار کلمه از پدر دوماد

یک چند روزیه اومدم بروکسل پیش فک و فامیلم که یه هوایی تازه کنم. خدا رو شکر بد نمی‌گذره. از اینها گذشته، این فرصتیه تا یه پست روزنوشت داشته باشم.
آقا یکی از چیزهایی که این ور آب توجه من رو جلب کرده اینه که اینجا بچه‌هاشون رو تا پنج شش سالگی با کالسکه این‌ور و اون‌ور می‌کنن. در حالی که توی ایران یادمه که بچه به تاتی تاتی میفته، می‌زنن تو سرش که پاشو راه برو. حالا شاید هم خوبه‌ها من نمی‌دونم! کلاً سواد من از بچه‌داری، در حد بزرگ کردن یه بچه‌گربه‌ست.
بگذریم. یه چیز دیگه که باز برای من جالبه اینه که من توی خیابون بچه‌های مدرسه در حد راهنمایی و دبیرستان می‌بینم اما تو سن و سال ابتدایی نمی‌بینم. نمی‌دونم چرا!
یه نکته بی‌ربط دیگه هم اینه که من اصلاً یادم نمیاد آخرین باری که صدای بوق ماشین رو شنیدم کی بود اما تا دلت بخواد صدای آژیر ماشین پلیس و آمبولانس می‌شنوم. حتی اگه ساعت از ۱۲ شب گذشته باشه و پرنده هم تو خیابون پر نزنه، اینها وقتی دارن رد می‌شن، انگار دارن کله اشپختر رو جابه‌جا می‌کنن، هوار می‌کشن. این هم از این. حالا این که چرا من توی بلژیک به این حرف‌ها افتادم، نمی‌دونم چرا.

6 دیدگاه دربارهٔ «چهار کلمه از پدر دوماد;

  1. خط آخر:
    حالا این که چرا من توی بلژیک به این حرف‌ها افتادم، نمی‌دونم چرا.
    شاید از اثرات غربت‌نشینیه!!

    پاسخ
  2. یه سوال:
    تو خط یه دونه مونده به آخری یه کلمه هست به نام «کله اشپختر» یعنی چی؟ معنیش چیه؟
    نیما:
    لغتنامه دهخدا می‌گه:
    اشپختر. [اِ پ ُ ت ُ] (اِخ) (تصرفی است در کلمه روسی اسپختر که در فرانسه انسپکتر و در انگلیسی اینسپکتر آمده، بمعنی مفتش) در جنگ‌های ایران و روسیه در زمان فتحعلی‌شاه سرداری روسی از اهل گرجستان بود که نام اصلی او «تسیت سیانوف» بوده که ایرانیان او را با لقب «اشپختر» یاد می‌کنند. مؤلف قصص العلماء آرد : «وقتی فتحعلی‌شاه و سلطان روس در مقام مخاصمه برآمدند و اسپختر سردار روس بعضی ولایات سرحدی را گرفت و به هر شهری می‌رسید، خراب می‌کرد، فتحعلی‌شاه را اضطراب حاصل شد. میرزا محمد اخباری که در طهران اقامت داشت، نزد فتحعلی‌شاه رفت و گفت من سر اشپختر را چهل روزه برای تو به طهران حاضر می‌نمایم، مشروط به این که مذهب مجتهدین را منسوخ و متروک سازی و بن و بیخ مجتهدین را قلع و قمع نمایی و مذهب اخباری را رواج دهی. فتحعلی‌شاه قبول کرد. میرزا محمد یک اربعین به ختم نشست و ترک حیوانی کرده و صورتی از موم درست نمود و در اثناء شمشیر به گردن آن صورت نواخت.چون روز چهلم شد، فتحعلی‌شاه به سلام عام نشست و سر اشپختر را همان روز به حضور آوردند. سلطان با امنای دولت مشاورت نمود، اعیان دولت متعرض شدند که مذهب مجتهدین مذهبی است که از زمان ائمه هدی (ع) الی الآن بوده و بر حقند و مذهب اخباری مذهب نادر و ضعیفی است و زمان اول سلطنت قاجار است، مردمان را نمی‌توان از مذهب برگردانید و این شاید مایه اختلال حال و دولت سلطان شود. علاوه بسا باشد که میرزا محمد از شما نقاری پیدا کند و با خصم شما ساختگی کند و با شما همین معامله نماید که با اشپختر روسی نمود، مصلحت آن است که به او خرجی داده و معذرت از او خواسته حکم بفرمایید به عتبات رفته در آنجاها سکنی نماید که وجود چنین کسی در پایتخت مصلحت دولت نیست و سلطان این رأی را پذیرفت». رجوع به ترجمه ٔ تاریخ ادبیات براون ج ۴ ترجمه ٔ یاسمی صص ۲۴۳ – ۲۴۴ شود. از اینجا جمله ٔ «مگر سر اشپختر را آوردی»؟ مثل شده و در مورد کسی گفته می‌شود که مدعی است کاری بس صعب و عظیم انجام داده و پاداش درخور می‌خواهد و یا گویند «سر اشپختر را آورده است».

    پاسخ
  3. سلام
    خوبی
    میگما اگه امکانش هست یک دعوتنامه بالاترین برام بفرستید.
    بخدا احتیاج دارم ممنون می‌شم
    بازم ممنون می‌شم بفرستین واسم.
    نیما: برادر جان دعوتنامه بالاترین ندارم. اصلاً امکانش رو برداشتن.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید