از عصیان تا بی‌بی‌سی

عصیان الان هشت سال و یک ماه دارد. شاید این مطلب را باید یک ماه پیش می‌نوشتم. تقریباً چند سالی است که به مناسبت سالگرد وبلاگ‌نویسی‌ام چیزی نمی‌نویسم. نمی‌دانم علتش چیست. شاید دیگر برایم نوشتن در اینترنت به یک امر معمولی بدل شده است. شاید هم علت دیگری دارد که نمی‌دانم یا نمی‌دانم و نمی‌خواهم بگویم. مثل خیلی چیزهای دیگری که این روزها می‌آید توی ذهنم. قبلاً اگر پای کامپیوتر بودم، می‌نوشتمشان. اگر هم توی خیابان بودم، جایی یادداشتش می‌کردم که بعداً بنویسمشان. الان اوضاع طور دیگری است. هم خودم فرق کرده‌ام هم کسانی که این وبلاگ را می‌خوانند.
به هر حال هشت سال از وبلاگ‌نویسی‌ام گذشت. وبلاگ‌نویسی برای من بسیار مهم بوده. در طول این همه سال به هر کسی هم که رسیده‌ام نوشتن را توصیه کرده‌ام. به خصوص از نوع آنلاینش را که مخاطبت هر جای دنیا می‌تواند باشد و به ظرف آنجا می‌تواند تو را و نوشته‌ات را بسنجد.
به جرأت می‌گویم که نوشتن در این وبلاگ زندگی من را تغییر داد. روابطم را گسترش داد. با افراد زیادی آشنا شدم که هر کدام تأثیر خودشان را روی زندگی‌ام گذاشتند. گستره این تغییرات هم زیاد بود. از زخم کردن و تکه‌ای کندن بود تا نوازش و همیاری. اما در مجموع از تمام اتفاقات خوب و بد زندگی‌ام خرسندم. اتفاقاتی که حضور پررنگ عصیان را در آن دیده‌ام. داستان زندگی من شاید یکی از معدود داستان‌هایی باشد که جای‌جای هشت فصل اخیرش پر باشد از وبلاگ. واژه‌ای که من را از رسانه‌ای مثل وبلاگ به رسانه‌ای مثل بی‌بی‌سی رساند.
باز هم سعی می‌کنم که اینجا بنویسم. هر چند که گاهی مشغولیت‌های زندگی آن قدر زیاد می‌شود که نمی‌توان این امر را با تواتری مناسب انجام داد.

14 دیدگاه دربارهٔ «از عصیان تا بی‌بی‌سی;

  1. منم یه زمانی تولد وبلاگم رو دقیقا سر وقت اعلام می‌کردم و منتظر می‌موندم بهم تبریک بگن. الان سال‌هاست این کار رو نکردم و الان اگه بخوام بگم چند ساله که وبلاگم رو دارم، تنها راهم اینه که برم تو آرشیو وبلاگم و تاریخ اولین مطلبش رو ببینم…

    پاسخ
  2. خوب من ایمیل شما را ندیدم اینجا می‌نویسم
    راستش من هم می‌خوام بنویسم ولی چه کنم با خودسانسوری؟؟
    لطفا راهی را بهم نشون بدید که امنیت من محفوظ باشه و بتونم با خیال راحت مستعار بنویسم.
    خیلی دوست دارم دیدگاه دیگران را در مورد حرفم بدونم تا عمیق‌تر بشم… لطفا برام ایمیل بزنید اگر فرصت کردید و این پیغام را نمایش ندید این را برای شخص شما نوشتم.
    نیما: ایمیل شما رو کسی نمی‌بینه. نگران نباشید.

    پاسخ
  3. مدل زندگیتون رو خیلی دوست دارم. مفت به موفقیت نرسیدید و این برای یه ایرانی قابل تحسینه.
    با توجه به مشکلاتی که برای بی‌بی‌سی روی هاتبرد ایجاد شد، متاسفم که دارم هر هفته برنامه شما رو از دست می‌دم چون محبوب‌ترین برنامه‌ام بود. البته از وقتی که اون لینک فلش رو توی فرندفید گذاشتین اوضاع برام یه کمی بهتر شده.
    سلامت و موفق باشید

    پاسخ
  4. داستان زندگی‌ات رو خوندم. با وجود دنبال کردن وبلاگت در همه این سال‌ها این نوشته باز هم نکته جدیدی ازت به ما گفت. خیلی خوبه که عصیان هست و هنوز پا برجاست. موفق باشی نیما عزیز

    پاسخ
  5. می‌دونستی که عُصیان (عاصی شدن) اشتباهه و درستش عِصیان است؟
    بر این اساس پینگلیشش میشه esyan
    پس دامنه‌ات رو بر اساس یک اشتباه ادبیاتی انتخاب کردی!
    در ضمن این نویسه‌گردانت، من رو کشت. (کِشت نه. کُشت!)

    پاسخ
  6. سلام
    الان این سوال برام مطرح شده که چرا هیچ واکنشی نسبت به آیپد توی وبلاگتون وجود نداره؟!
    نیما: چون همه جا به اندازه کافی واکنش وجود داره 🙂

    پاسخ
  7. خط اول از داستان زندگیت شوکه‌ام کرد.
    برام خیلی جالب بود، روز تولدت رو می‌گم آقا نیما آخه همون روز تولد منه.
    کلیکت رو خیلی دوس دارم و خودت رو.
    موفق باشی همیشه.

    پاسخ
  8. نیما جان من تا الان فکر می‌کردم که از بچه‌های بالا شهر تهرون بودی. تا این که الان بیوگرافی رو خوندم. ضمنا خیلی جوون‌تر از سنت به نظر می‌رسی. خودت هم می‌دونی که آدم با سختی آدم می‌شه. اینم بدون خیلی‌ها دوست دارن موفقیت الان تو رو داشته باشن. این همیشه برام سوال بود که چطور به بالا رسیدی؟ ولی الان جوابم رو گرفتم. ان شالله یه روز تو ایرون عزیزمون تو همین جمهوری اسلامی برنامه کلیک رو اجرا کنی.
    اینا از زبون یه شایان ۱۷ ساله که آرزوش سال دیگه رشته آی تی دانشگاه آزاد تهرانه بود.
    با توجه به مشکلاتی که برای بی‌بی‌سی روی هاتبرد ایجاد شد، متاسفم که دارم هر هفته برنامه شما رو از دست می‌دم چون محبوب‌ترین برنامه‌ام بود.
    موفق از قبل باشی.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید