ما هر چه صبر کردیم بر این روحیه طنازی خودمون غلبه کنیم، نشد که نشد!
خبرگزاری مهر– محمد علی گودینی: پیوند ادبیات با اینترنت را باید مبارک خواند.
برگردون: پیوندشون مبارک. الهی صد سال سیاه به پای هم به این سالها. اما یکی بگه پیوند نامبارک بیادبیات با اینترنت تکلیفش چی میشه؟ یه صیغهای چیزی براشون بخونین محرم شن به سلامتی.
خبرگزاری ایسنا– نشان دولتی «درجه سه خدمت» به مدیر عامل شرکت مخابرات استان تهران اعطا شد.
برگردون: و نشان دولتی «درجه اول شجاعت» به اعطاکننده این جایزه!
خبرگزاری مهر– دکتر حسن ذوالفقاری: وبلاگ های ادبی، از زبان کوچه و بازار متأثر هستند.
برگردون: ما هم از این مسأله بسیار متأثر هستیم.
خبرگزاری ایسنا– دکتر جلالی: نبودن تجربه کافی بروز مشکلات در خط فیبر مشهد-تهران را در پی داشت.
برگردون: تجربهاندوزی هفت دست، درس گرفتن هیچی!
خبرگزاری فارس– یک مسؤول بانک مرکزی: سرقت اینترنتی در شبکه شتاب صحت ندارد.
کیهان– سارق اینترنتی بانک ایرانی به دام افتاد.
آی تی ایران– بانک ملی ایران: با همکاری بازرسان بانک ملی ایران، نیروی انتظامی و دستگاه قضایی توطئه یک سرقت اینترنتی از سیستم بانکی ناکام ماند.
برگردون: قسم حضرت عباس و دم خروس!
آی تی ایران– مشاور معاونت حقوقی وزارت پست: سایتهای فعال باید مجوز بگیرند وگرنه فیلتر می شوند!
برگردون: مقابل درب پارکینگ توقف نکنید، وگرنه پنچر میشوید!
ماه: اکتبر 2003
اکازیون
خوشوقتم از این که به اطلاع عموم فرهیختگان برسانم که طبقه فوقانی جمجمهام به پایینترین پیشنهاد واگذار میشود. علاقمندان به قلب خود رجوع فرمایند.
چگونه وبلاگمان را برای خوانندگان مفیدتر کنیم؟
ممکن است که شما برای مهارت بیشتر در نویسندگی وبلاگ مینویسید یا این که قصدتان این است که اطلاعاتی را برای چند نفر محدود از دوستانتان انتقال دهید. در نتیجه میتوان گفت که شما در کار انتشارات هستید. خوانندگانی دارید که از شما توقع انتشار مطالبی مفید را دارند و دقیقاً همان انتظاری را از شما دارند که از یک بنگاه حرفهای انتشارات.
علوم اطلاعات دو راه را برای نوشتهها مشخص مینماید که میتوانند برای خود خوانندگان را حفظ کنند: اول مطالبی که اطلاعرسانی میکنند و دیگر مطالبی که سرگرمکننده هستند. بیشتر روزنامهها و مجلات مطالبی دارند که هر دو دسته فوق را پوشش میدهند. اگر کسی مطلبی را با عنوان «چگونه از جهان محافظت کنیم» از من بخواند، تصدیق خواهد کرد که من تخصصی در نوشتن مطالب سرگرمکننده ندارم. من آموزش درباره این که «چگونه یک وبلاگ سرگرمکننده بنویسیم» را کنار می گذارم و به دسته وبلاگهایی میپردازم که اطلاعرسانی میکنند. (معهذا شک ندارم که مطالب سرگرمکننده یک جزء مهم از ستونهای جراید و وبلاگها هستند که جایگاه خود را دارند.)
یک روزی که میاد
یک روزی که هیچ کی نباشه توی شهر. یه روزی که همه مرده باشن و آسمون خاکستری باشه. یه روزی که ابرهای بیهویت بالای سرم رو احاطه کرده باشن. یه روزی که ندونم کی هستم… تموم سعیام رو میکنم که بتونم با یه سوسک حموم دوست بشم. نباید زیاد سخت باشه.
Call Waiting مزاحم
کسانی که برای خط تلفنشان سرویس انتظار مکالمه یا Call Waiting را از مخابرات گرفتهاند، همواره با یک مشکل بزرگ روبرو بودهاند. در زمانی که آنها در ارتباط اینترنتی با ISP خودشان هستند، تماس تلفنی با شماره تلفن آنها باعث قطع ارتباطشان با اینترنت شده و Disconnect میشوند. چاره کار چیست؟ راه حل بسیار ساده است. کافی است به ابتدای شمارههای اتصال به ISP خود این کارکترها را اضافه کنید:
به عبارت دیگر اگر شماره اتصال شما به شبکه ۹۷۱۶۶۶ باشد، آن را به این صورت تغییر دهید:
(این روش بر روی خطوط مخابراتی ایران پاسخ داده و از چگونگی عملکرد آن در سیستمهای مخابراتی دیگر کشورها بیاطلاع هستم!).
تاریخچه اختراع زنِ مدرنِ ایرانی
کتاب «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، اثر زیبای رضا قاسمی رو میخوندم، یه پاراگراف با محتوای ظریف دیدم که واقعاً برام لذتبخش بود. خواستم شمام شریک بشین:
«تاریخچه اختراع زنِ مدرنِ ایرانی بیشباهت به تاریخچه اختراع اتوموبیل نیست. با این تفاوت که اتوموبیل کالسکهای بود که اول محتویاتش عوض شده بود (یعنی اسبهایش را برداشته به جای آن موتور گذاشته بودند) و بعد کمکم شکلش متناسبِ این محتوا شده بود و زنِ مدرنِ ایرانی اول شکلش عوض شده بود و بعد، که به دنبالِ محتوای مناسبی افتاده بود، کار بیخ پیدا کرده بود. (اختراع زن سنتی هم، که بعدها به همین شیوه صورت گرفت، کارش بیخ کمتری پیدا نکرد). این طور بود که هر کس، به تناسبِ امکانات و ذائقه شخصی، از ذهنیت زن سنتی و مطالبات زنِ مدرن ترکیبی ساخته بود که دامنه تغییراتش، گاه، از چادر بود تا مینیژوپ. میخواست در همه تصمیمها شریک باشد اما همه مسؤولیتها را از مردش میخواست. میخواست شخصیتش در نظرِ دیگران جلوه کند نه جنسیتش اما با جاذبههای زنانهاش به میدان میآمد. مینیژوپ میپوشید تا پاهایش را به نمایش بگذارد اما، اگر کسی به او چیزی میگفت، از بیچشم و رویی مردم شکایت میکرد. طالبِ شرکتِ پایاپای مرد در امورِ خانه بود اما در همان حال مردی را که به این اشتراک تن میداد ضعیف و بیشخصیت قلمداد میکرد. خواستارِ اظهارِنظر در مباحثِ جدی بود اما برای داشتنِ یک نقطهنظرِ جدی کوششی نمیکرد. از زندگیِ زناشوییاش ناراضی بود اما نه شهامتِ جدا شدن داشت، نه خیانت. به برابریِ جنسی و ارضای متقابل اعتقاد داشت اما، وقتی کار به جدایی میکشید، به جوانیاش که بیخود و بیجهت پای دیگری حرام شده بود تأسف میخورد.»
بوسه
خطرناکترین بوسه برای کبریت، بوسیدن قوطی خودشه!
نورهود حکیم!
یکشنبه اروپایی
امروز انگاری مثل اروپاییها زندگی کرده باشیم. مثل یکشنبههای اونا انگاری یه روز تعطیل بود. فقط نرفتیم کلیسا. امروز یه گردهمایی کوچولو به مناسبت یک سالگی دوهفته نامه اینترنتی فروغ بود. شهاب عزیز هم که ما رو قابل دعوت دونسته بودن و ما هم مشتاق دیدار دوستان… با سامان رفتیم به محل جشن یعنی کافه بلاگ و به عبارتی گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. دیدیم برو بچس و رفقای دیگمون اونجا ولو هستن و ما هم از خدا خواسته چنان چتری انداختیم اونجا که با طوفان هم از جا کنده نمیشد. علاوه بر دوستان فروغ، اراذل اوباش دیگر عبارت بودند از آیدا، محمد و نوید. بعدش هم حمید رو دیدیم و در دنباله ماجرا وحید و مجید اومدن. بعدش هم که رفتن باز ما نشستیم اونجا چون یه قرار کوچولوی مصاحبه داشتیم با بچههای دو هفتهنامه شاتوت درباره کتاب وبلاگستان، شهر شیشهای. القصه تا ساعت نه و نیم اونجا بودیم تا این که یادمون اومد که خونه و زندگی هم برقراره. فردا هم امتحان زبان دارم حالا چیکار کنم؟ (به شیوه بازم مدرسهم دیر شده حالا چیکار کنم؟)
یکی منو واسه درس خوندن ارشاد کنه پلیز!
تخممرغهای رنگی دیجیتالی
همگی تخممرغهای رنگی را هنگام عید نوروز و اعیاد دیگر در سراسر جهان دیدهایم. اما اینجا صحبت از نوع دیجیتالی آن است. تخممرغهای رنگی تخممرغهای عید پاک (Easter Eggs) در حقیقت رمزهای پنهانی هستند که برنامهنویسان در میان برنامههای خود پنهان میکنند. ترکیب آنها بسیار متفاوت بوده و میتواند یک تصویر متحرک، یک بازی، یک پیام جالب و هر سرگرمی کوچک دیگری باشد. این تخممرغهای رنگی تنها وقتی به نمایش در میآیند که شما رمز آن یا فرمان خاصی را وارد کرده و یا در نقطه خاصی با ماوس خود کلیک نمایید. برنامهنویسان در برخی موارد این تخممرغهای رنگی را در میان نرمافزارها بعنوان یک چیز لذتبخش میگنجانند. شاید آنها اعتقاد دارند که در هنگام کار با یک نرمافزار جدی، لازم است که زمانهایی هم به شوخی و سرگرمی اختصاص داده شود.
Ma Liberté

Ma liberté
Longtemps je t’ai gardée
Comme une perle rare
Ma liberté
C’est toi qui m’as aidé
A larguer les amarres
Pour aller n’importe où
Pour aller jusqu’au bout
Des chemins de fortune
Pour cueillir en rêvant
Une rose des vents
Sur un rayon de lune
شادی، ترافیک و مقداری شیرین عبادی
ما هم امشب پیاده رفتیم… ما هم امشب فرودگاه مهرآباد بودیم… ما هم امشب کلی تعجب کردیم از این همه جمعیت… ما هم امشب گل دستمون بود… مثل خیلیهای دیگه.
چند نفر بودیم؟ نمیدونم.. هزار نفر؟ دو هزار نفر؟ ده هزار نفر؟ خیلی بودیم… خیــــــــــلی. از پیرمرد و پیرزن عصا بدست تا بچه توی کالسکه. همه رفته بودیم به استقبال بانوی صلح ایران. اول از همه ترمینال شماره ۲٫ بعدش معلوم شد که قراره از ترمینال ۳ بیاد. همه رفتیم به اون طرف. همه جور آدمی میشد دید. از دانشجو تا امیدواران نسل قبل. از موهای و ریشهای بلند تا تیپ و قیافههای عادی. حتی یکی بود که خودشو عینهو چهگوارا درست کرده بود. با اوورکت و کلاه بیلبه اونم تو این هوا! جعفر پناهی هم بود با خانوم بنیاعتماد. آها. مقادیر هنگفتی هم وبلاگی میشد دید اون دور و بر. بادکنک، گل، آکاردئون، دف، آواز، سرود و کفزدن… همه چیز بود. راه بندون بود اساسی. از کجا؟ تهش رو که نمیشد دید. من از بالای پل عابر جلوی شهرک اکباتان که نگاه میکردم تهش پیدا نبود. موقع برگشت دیدم که یه سری ماشین وسط اتوبان جاده قدیم کرجه. راننده هم نداره. معلوم شد ترافیک به حدی بوده که ماشینها پارک کردن و صاحباشون پیاده اومدن. یه چیز دیگه هم بگم؟ شعارا رو بگم. «زندانی سیاسی آزاد باید گردد». «سیمای لاریجانی، خجالت… خجالت». «درود بر عبادی، منادی آزادی». دیگه………. آها ده پونزده نفری جریان مخالف هم بودن که ساکت ساکت یه گوشه وایساده بودن با یه پلاکارد. روشم یه جمله بانمک نوشته شده بود: «وقتی میبینی که دشمنت برای تو کف میزند، باید بفهمی که توی دروازه خودی گل زدهای، توبه کن!» از چه نظر بامزه؟ خب خلاصه اینا فهمیدن اینهمه مردم که کف میزدن، دشمنشونن دیگه. خلاصه فهمیدن. باریک الله. هزار آفرین.
انجمن وبلاگنویسان ایران مفید یا مضر؟
انجمن وبلاگنویسان ایران به نظر من نادرستترین عنوانیه که میشه واسه همچین تشکلی انتخاب کرد. درباره این که بخواهیم به وبلاگها سازمان بدیم، فیالنفسه شاید عمل خوبی باشه اما این که یک عده جمع بشن و بخوان خودشون رو نماینده تمام وبلاگنویسان ایرانی بدونن -حتی اگه این مسأله به رأی گذاشته بشه- هیچ گاه عملی نیست. ممکنه که دوستان این جمع بگن که ما فراخوان دادیم برای عضویت و همه میتونستن عضو بشن و حق رأی داشته باشن. اما مسألهای که شاید این دوستان بهش توجهی نکردن، مفهوم وبلاگه. من خودم به عنوان یک وبلاگنویس کاملاً به پتانسیل موجود در وبلاگها معتقدم وفکر میکنم که باید ازش استفاده بشه تا هرز نره. کسایی هم که از نزدیک با من برخورد دارن میدونن که اکثریت دوستان حال حاضر من رو همین دوستان وبلاگی تشکیل میدن. دوستام، کارم و بسیاری از فعالیتهای اجتماعی من تحت تأثیر وبلاگه و اصلا هم از این موضوع ناراحت نیستم که هیچ، خوشحال و راضی هم هستم. اما به صرف اینکه فعالیتهای وبلاگنویسها بخواد متمرکز بشه در چنین تشکلی، کاریه از دیدگاه من اشتباه. برای این که بطور کلی ایجاد این انجمن و یا هر تشکل دیگهای از این دست، هیچوقت نماینده حقیقی و صدای تمام وبلاگنویسان ایرانی نخواهد بود. این دوستان بهتر بود نام انجمن خودشون رو کمی محدودتر میکردن و چنین دایره بزرگی رو برای نامگذاری انتخاب نمیکردن. بهتر بود که برای انجام این کار مطالعه بیشتری انجام میدادن و به صورت یک نظرسنجی این موضوع رو به نظرسنجی میگذاشتن. ایجاد یک تشکل وبلاگی با توجه به ماهیت وبلاگها، در قالب باشگاه مجازی نسبت به چیزی که در حال حاضر در جریان است بسیار معقولتر به نظر میرسید. شیوهای که این دوستان در نظر گرفتن -با توجه به اساسنامه اعلام شده– بیشتر به یک جریان سیاسی شبیهه، هر چند که در اعلامیههای آن به صورت رسمی اعلام بشه که هدف اعتلای وبلاگهاست نه ایجاد تشکلی سیاسی. این مسأله خواه ناخواه در آینده بیشتر برای وبلاگنویسان مضر خواهد بود تا مفید. چرا که هرگونه اظهار نظر توسط این انجمن ممکنه عقیده تمام وبلاگنویسان مطرح شده و باعث موضعگیری و جهتگیریهای خاص توسط نهادها و تشکلهای رسمی دیگر بشه. من هنوز نمیدونم که اعضای حاضر تجربه حضور در NGO های دیگر را داشتن و از اصول و اهداف تشکلهای غیرانتفاعی اطلاع دارن یا خیر. به هر حال مطالعه و تأمل بیشتر در این زمینه ضروری به نظر میرسه و بد نیست به تنها نظرسنجی موجود در این زمینه نیمنگاهی هم داشته باشن. در ضمن بهشون توصیه میکنم که به انتقاد دیگر وبلاگنویسان هم توجه کنن و به اونها با دلایل منطقی پاسخ بگن نه با رگ گردن برآمده! (به نظرات مطرح شده اعضای این انجمن در جواب مطلب حسین درخشان توجه کنین!)
پوف
پــــــــــــــــــــــــــــوفففففف!!!
متاتگها و کاربرد آنها در صفحات وب
اینکه متاتگ Metatag و بطور کلی تگ Tag چیست را قصد ندارم در این نوشته توضیح دهم. برای درک این که این نوشته، اطلاعات مختصری از HTML کفایت میکند. بنابراین مستقیماً به سراغ اصل مطلب میرویم.
مکانی که متاتگها در آن قرار میگیرند، جایی میان دو تک <Head> و <Head/> است. (این مسأله در صفحاتی که از فریمها استفاده مینمایند بسیار مهم است).
بطور کلی متاتگهای زیادی با کاربردهای فراوان موجود هستند. ما در این جا به بررسی و کاربرد برخی از آنها که مهمند میپردازیم:
ترازوهای مقلوب
این روزها بیش از حد سرمون شلوغ شده اینه که بعضی وقتها واقعاً وقت نمیکنم چیزی بنویسم اینجا. اما دیدم اگه درباره افسانه نوروزی چیزی ننویسم، یه صدای اعتراض کمتر هم هر چی باشه یه صداست. به این حکمها که بر میخورم واقعاً تعجب میکنم. یه چیزی فراتر از گرد شدن چشم و این حرفا. فکر میکنم قلبم هم داره مچاله میشه یه جورایی. خیلی حرفهها خیـــــــــلی! یاروها تو کرمان میریزن ملت رو پاره پوره میکنن، بعد از کلی بالا پایین کردن حکم میدن و آزادشون میکنن، اون وقت این خانوم رو که برای دفاع از خودش زده یه آدم شهوتران رو کشته میخوان اعدامش کنن. یادمه یه جایی خونده بودم که توی بعضی از ایالتهای آمریکا یه قانون وجود داره که مفهومش یه چیزی توی این مایههاست: «هر کی بیاجازه وارد حریم و ملک خصوصی من بشه خونش پای خودشه!» یعنی چی؟ یعنی اگه من با یه تابلوی هشدار بهتون بگم که همین جوری حق ندارین بیاین تو ملک من، و شما باز هم بیاین، من حق دارم که شما رو بکشم چون شما یه متجاوزین. حالا اینجا یه بنده خدایی میخواد از خصوصیترین حریم خودش، یعنی جسمش و انسانیتش دفاع کنه، اما نباید این کار رو بکنه!!! به هر حال جدا از همه این داستانها به نظر من نفس عمل اعدام کار ناپسندیه. چند تایی از دوستان دارن در جهت اعتراض بیانیه منتشر میکنن و امضا جمع میکنن. اگه شما هم مخالف این اعدام هستین، برین امضا کنین. آدرس شماره ۱، آدرس شماره ۲، آدرس شماره ۳.