این که هر روز میام و اینجا یه چیزی مینویسم بیشتر برای اینه که یادگاری بمونه و بعداً بخونم و ببینم که چطوره. حالا بهتر شد. امروز میز و کامپیوتر خودم رو دارم و هر وقت که دفتر کار باشم، میتونم بیشتر چیز بنویسم.
دیروز رفتیم توی یک پاب و بخشهای جدید برنامه کلیک فیلمبرداری شد (کلیک معمولاً برنامههاش رو توی یه پاب یا بار میسازه). امروز اما یه اتفاق جالب برام افتاد. اون هم این بود که قرار بود کلیک با «استیو وُزنیاک» یکی ازبنیانگذاران شرکت اپل مصاحبه کنه. طبیعتاً من هم رفتم و خب آخر مصاحبه هم بهش معرفی شدم به عنوان یکی از اعضای ایرانی تیم و باهاش دست دادم. البته انتظار داشتم که همچین مرد بزرگی محکمتر دست بده که معلوم شد کلاً شل دست میده.
یه موقعی بود که فکر میکردم آدمهای معروف چقدر دور هستن از آدم. وقتی که شروع کردم به کار روزنامهنگاری، کمکم تونستم بهشون نزدیک شم و الان هم میبینم که آدمهای مهمتری رو میتونم ببینم و خب این خیلی برام هیجانانگیزه. حتی خواستم باهاش عکس بگیرم که با خودم گفتم خیلی جوادبازیه و بیخیال شدم. البته اعتراف میکنم که «استیو جابز» برام موجود جالبتریه.