بدون شرح، بدون توضیح اضافه… فقط ببینین و البته برای لود شدن فیلم شکیبا باشین:
فيلم
آیا فیلم «مرد بلهگو» سیصد جدیدی خواهد شد؟
عجب تیتر تحریککنندهای!
فیلم Yes Man یا «مرد بلهگو»، محصول شرکت فیلمسازی برادران وارنر یکی از فیلمهایی هست که این روزها اکران شده و توی همین چند وقت گیشهها رو تسخیر کرده. البته بازی جیم کری توی این فیلم کافیه تا هر کسی رو به سالن سینماها بکشونه. دیدم که بعضی از رسانههای ایرانی این فیلم رو به «مرد بله قربان گو» ترجمه کردن که با توجه به محتوای فیلم، معادل نامناسبی به نظر میرسه.
به هر حال دیشب رفتم این فیلم رو دیدم. یک فیلم کمدی که میتونه مخاطبش رو بخندونه. داستان این فیلم درباره مردی به نام کارل آلن (با بازی جیم کری) هست که عادت کرده به همه چیز پاسخ «نه» بده. وقتی با یکی آشنا میشه که از این کلاسهای تغییر تفکر و نگاه نو به زندگی دارن، روشش رو تغییر میده. با توجه به آموزه این کلاسها باید به همه چیز پاسخ مثبت و بله بگه و این مسأله علاوه بر موفقیتش، جاهایی باعث مشکلات خندهداری میشه.
قرار نیست که این فیلم رو نقد کنم فقط اشارهای میکنم به یک بخشهایی در این فیلم که میتونه برای ایرانیها جالب باشه. در بخشی از این فیلم کارل داره ایمیلش رو چک میکنه. یک پیغام از یک سایت همسریابی ایرانی به نام Persian Wife Finder (دنبالش نگردین وجود خارجی نداره) براش فرستاده میشه. خانوم ایرانی به اسم فرنوش (با بازی آنا خواجه) از طریق سایت به کارل پیشنهاد آشنایی میده و کارل هم بر اساس روش جدیدش بهش میگه بله! بعدش هم با هم قرار میذارن و فرنوش با حجاب (روسری صورتی) سر قرارش توی یک رستوران حاضر میشه در حالی که دوست صمیمی کارل و نامزدش هم اونجان و از انتخاب فرنوش تعجب میکنن.
یه پاورقی همینجا بیام. این صحنه توی تریلر فیلم هست (دقیقه ۱:۱۰) سمت چپ این سایت یک سری کلمات فارسی نوشته شده که چند تاش قابل تشخیص هستند. مثل خوشآمد، شما، چطور که احتمالاً از روی یک مترجم آنلاین ترجمه شدن.
گرچه توی این فیلم زنهای ایرونی رو طوری نشون دادن که انگار برای رفتن از ایران حاضرن به هر ازدواجی بله بگن اما یک جایی از فیلم از خجالت دولت آمریکا هم در اومدن. جایی که پلیس میاد و کارل و دستگیر میکنه برای اینکه بهش مشکوکه که با تروریستها همکاری کرده. یکی از مدارکش هم عکسهایی هست که از کارل و فرنوش گرفتن و علت های دیگه هم شرکت کارل در کلاسهای آموزش زبان کرهای و خلبانی به خاطر همون نه نگفتن به پیشنهادهاست. و لابد همه اینها از نظر دولت آمریکا، آمادگی برای یک عملیات تروریستیه!
نکاتی که گفتم به ویژه موضوع فرنوش و حجابش یک مقداری هم باعث اعتراض شده. البته فعلاً در سطح وبلاگهای انگلیسی. برای نمونه میتونین متن این وبلاگ رو بخونین. حالا معلوم نیست کی پاش به وبلاگهای ایرانی هم کشیده و جنجال ضدهالیوودی جدیدی شروع بشه.
ماما میا، یک فیلم موزیکال پرفروش
یک فیلم دیگر هم چند وقت پیش دیده بودم که یادم رفت اینجا دربارهاش بنویسم. فیلم ماما میا که فیلمی موزیکال شمرده میشه. قبل از هر چیزی بگم که علت انتخاب این فیلم برای دیدن این بود که پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای بریتانیاست. همین یک مورد میتونه هر کسی رو وسوسه کنه برای دیدن این فیلم. البته خوشبختانه من تونستم یه بلیت ارزون هم گیر بیارم. وقتی میگم ارزون یعنی ۴٫۵ پوند. فیلم کوری رو که دیدم بلیتش نزدیک به ۱۰ پوند بود. یعنی چیزی دو برابر این یکی. خودتون ضرب و تقسیم کنین و ببینین که صنعت سینما و این چیزها، اینجا واسه چی رونق میگیره. تأثیر جدی گرفتن قانون کپیرایت رو هم فراموش نکنین که مهمترین عامل حمایت از هنرمندانه.
بریم سراغ فیلم. داستان فیلم، جریان یه دختر یونانی هست توی یه جزیره خوش آب و هوا (و بلکه هم خوش آب و حوّا) که تصمیم گرفته قبل از ازدواجش بفهمه پدرش کیه. این که نمیدونه پدرش کیه به خاطر اینه که مامانش در دوران جوانی کلاً تو کار چند تا پسر به صورت همزمان بوده و خب طبیعیه که ندونه الان بابای این بچه کیه. خلاصه دختره، با سه تا از این پسرها که حالا برای خودشون مردی هستن، تماس میگیره و میخواد که بیان جزیره. اتفاقات هم تازه از اینجا شروع میشه. آهنگهای فیلم بر اساس آهنگهای گروه آبا ABBA ساخته شدن و دقیقاً به همین علت هم برای خیلیها نوستالژیکن.
من کلاً با فیلمهای موزیکال نمیتونم چندان ارتباطی برقرار کنم اما خب از این یکی خوشم اومد. مخصوصاً شاتهای زیبا و بازیگران زیباترش. توصیه میشود عمیقاً ببینید!
معرفی فیلم Head-on محصول ترکیه
دیشب یک فیلم خوب دیدم به نام Head on (به آلمانی Gegen die Wand) که به فارسی «شاخ به شاخ» ترجمه شده. محصول مشترک ترکیه و آلمان در سال ۲۰۰۴ به کارگردانی فاتح آکین.
داستان فیلم، زندگی مردی است به نام جاهیت (جاهد) تومرُک که در زندگی بیانگیزهای که در آلمان دارد با دختری به نام سیبل آشنا میشود. دختری که در خانوادهای ترک زندگی میکند و تعصب خانوادگیاش باعث شده تا نتواند آن زندگی آزادی را که دوست دارد، برای خود فراهم کند. بنابراین به جاهیت پیشنهاد زندگی مشترک میدهد تا در سایه زندگی مشترک خود، آزادی نامحدود جنسی داشته باشد.
بهتره ادامه فیلم رو ننویسم، تا خودتون برید دنبالش و ببینیدش. این فیلم لحظاتی داره که غیرقابل پیشبینی هست. اتفاقاتی که ناگهان بر سرتون خراب میشه.
مدتها بود که یک فیلم خوب ترکی ندیده بودم. آخرین فیلم خوب ترکی که دیدم، فیلم حرمسرا به کارگردانی فرزان اوزپتک بود.
ردپای گوگل در فیلم جدید Wanted
گاهی وقتها در فیلمها میبینیم که لوگوی یک شرکت را در بخشی از داستان فیلم میگنجانند. نکتهای که گاهی هدفمند دنبال میشود. برای فیلمهایی که داستانشان در آینده میگذرد، هوشمندی آگهیدهندگان بیشتر نمود پیدا میکند. برای مثال شما در فیلمی که داستانش مربوط است به صد سال دیگر، در یک فضای مدرن میبینید که بازیگر در بخشی از داستان فیلم سراغ یک دستگاه ارتباطی (چیزی شبیه به کیوسک تلفن) میرود تا با کسی تماس بگیرد. حال آنکه شما لوگوی MSN را روی آن میبینید. یا دستگاه کامپیوتر پیشرفتهای که در صد سال بعد با آرم Apple چشمنوازی میکند.
از تمام اینها که بگذریم. چند روز پیش که فیلم «تحت تعقیب» یا Wanted را میدیدم. این فیلم تقریباً یک ماه است که روی پرده سینماهای دنیاست و جلوههای ویژه بسیار دیدنیای دارد. در بخشی از فیلم دیدم که بازیگر (Wesley Gibson) ناامیدانه به دنبال اسم خود در گوگل میگردد و هیچ نتیجهای پیدا نمیکند.
پابرهنه در سینما
زیگزاگ– «پابرهنه در بهشت» نخستین ساخته بهرام توکلی در بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر سه سیمرغ بلورین را از آن خود کرد و کاندیدای چهار سیمرغ دیگر بود. اما با وجود تمام این تحسینها زمان اکران این فیلم معناگرا نزدیک به دو سال به تعویق افتاد و در انتها برای اکران در پنج سینما در تهران عرضه شد. در این میان سینما «عصر جدید» از گرفتن قرارداد و کپیهای فیلم خودداری کرده و علیرغم مصوبه شورای صنفی نمایش آن را نمایش نداد. «هومن سیدی» بازیگر نقش اول این فیلم درباره پابرهنه در بهشت و حمایت از فیلمهای معناگرا میگوید.
بخشهایی از این گفتوگو را بشنوید
به عنوان فیلم بلند سینمایی چند فیلم تا حالا از تو اکران شده؟
«پابرهنه در بهشت» سومی هست اگه اشتباه نکنم. بله «یک تکه نان»، «چهارشنبهسوری» و «پابرهنه در بهشت».
به جز چهارشنبهسوری که تقریباً نقش کوتاهی در آن داشتی، دو فیلم دیگری که از تو دیدیم هم در ژانر سینمای معناگرا دستهبندی میشوند. خودت علاقمند هستی در این ژانر بازی کنی یا عموماً نقشهایی به تو پیشنهاد شده که بیشتر حالت معنوی و مذهبی داشته است؟
برای همه بازیگرها مهم است که تنها در یک ژانر نباشند تا نقشهای شبیه به هم را بازی نکنند. من به خاطر همین تفاوت، تصمیم گرفتم که دیگر پیشنهادهایی را که در همین راستا هست را دیگر نپذیرم و قبول نکنم. حتی کارهای خوبی بود که میدانستم میشد اتفاق دیگری باشد اما به علت شباهت به کارهای قبلی نپذیرفتم.
سامانه سیمرغ، برنامه سینماهای تهران روی موبایلتان
امروز توی سینمای مطبوعات (صحرا) به یک بنر تبلیغاتی برخوردم که درخواست میکرد بلوتوث موبایلهایمان را روشن کنیم. پس از چند ثانیه که از روشن کردن بلوتوث موبایلم گذشته بود، با ورود یک فایل به موبایلم موافقت کردم. فایل مورد نظر در واقع یک اپلیکیشن برای موبایل بود به نام «سامانه سیمرغ» که وظیفه اطلاعرسانی برنامههای سینماهای تهران رو بر عهده داره.
با ورود به سامانه سیمرغ منویی میبینیم شامل این بخشها:
سینماهای تهران، فیلمهای جاری، به روزرسانی، مدیریت اخبار، انتقادات و پیشنهادات، درباره ما، خروج
نسخهای که از طریق بلوتوث دریافت کردم، نسخهای هست که در حال حاضر در سایت هم قرار دارد. در این نسخه در فهرست الفبایی سینماها نمیتوان فیلمی را که در حال اکران است مشاهده کرد اما اطلاعات تماس سینما موجود است. در بخش فیلمهای جاری میتوانیم فیلمهای حاضر را ببینیم و با کلیک روی آن سینماهای نمایشدهنده را پیدا کنیم. بخش بهروزرسانی هنوز تکمیل نشده است. در نسخه فعلی در این بخش نوشته شده که با دریافت نسخه بعدی نرمافزار که بیستم اسفند ارائه میشود، میتوانیم این بخش را به طور فعال داشته باشیم (هنوز چگونگی آپدیت برای من روشن نیست). اینطور که در توضیحات آن نوشته شده، اطلاعات سینما هم تکمیل میشود و محل هر سینما را روی نقشه هم خواهیم دید. بخش انتقاد و پیشنهاد هم امکان ارسال را در نرمافزار قرار داده است.
یکی از اشکالات این نرمافزار هماهنگ نبودن کلیدهای بین منو مثل بازگشت است که گاهی سمت راست و گاهی سمت چپ صفحه قرار دارد و در برخی از صفحات دکمه بازگشت در انتهای فهرست قرار داده شده که کاربرپسند نیست و باعث سردرگمی خواهد شد. این نرمافزار که از قرار معلوم به سفارش معاونت امور سینمایی و سمعی بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ساخته شده، از آن نرمافزارهایی است که در صورت تکمیل حسابی به درد سینمابازان مقیم تهران خواهد خورد.
سامانه سیمرغ را از اینجا دریافت کنید.
دیشب رفتیم تو آفساید
فیلم «آفساید» جعفر پناهی رو ندیده بودم. در واقع خبر دستگیری یک دختر ۱۶ ساله در جریان بازی استقلال اهواز و صنعت نفت آبادان در ورزشگاه تختی اهواز باعث شد دوباره به یا این فیلم بیفتم و بالطبع به فکر دانلودش. خوشبختانه با پیدا کردن این سایت تورنت که فیلمهای ایرانی رو گذاشته، تونستم دانلودش کنم. فیلمی که اجازه اکران عمومی پیدا نکرد و فقط در بخش میهمان جشنواره فجر به نمایش درآمد. اما در بسیاری از جشنوارههای خارجی تونست جایزه بگیره از جمله خرس نقرهای جشنواره برلین.
به هر حال داستان فیلم خیلی ساده هست و موضوعش بسیار ساده. بیشتر ساختاری مستندوار داره تا داستانی. یک عده دختر به طور مجزا میخوان که برای دیدن بازی ایران و بحرین وارد ورزشگاه آزادی بشن. بازیای که اگه ایران اون رو ببره، به جام جهانی آلمان صعود میکنه.
فیلم با وجود اینکه ساده به نظر میرسه، اما مشخصه که ساختش آسون نبوده. به هر حال بسیاری از صحنهها واقعی هستند و زمان زیادی برای فیلمبرداری موجود نبوده. برنامهریزی در چنین پروژههایی دقت زیادی می خواد و گاهی از دست دادن زمان به خاطر اتفاقات غیرمنتظره ممکنه کل پروژه رو نابود کنه.
فعلاً در حال دانلود فیلم «دایره» جعفر پناهی هستم. به هر حال به خاطر نزدیک شدن به جشنوارههای تئاتر و فیلم فجر احتمالاً دوز فرهنگی وبلاگم میره بالا. منتظر گزارشهای من از این جشنوارهها هم باشید. اگه یادتون باشه پارسال هم نزدیک به ۲۰ فیلم از جشنواره فیلم فجر رو دیدم و گزارش کردم. اگه با اینجور چیزا حال میکنید، بیشتر بیاین اینجا که دور هم باشیم و تبادل نظر کنیم.
افرا، و روزی که زود گذشت
خلاصه موفق شدم، نمایش «افرا یا روز میگذرد» بهرام بیضایی رو ببینم.این تئاتر بیضایی رو خیلی بیشتر از کار قبلی بیضایی یعنی «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» دوست داشتم. همه چیز به غایت خوبی بود. متن، اجراها و درخشش بازیگرانی مثل مژده شمسایی، مرضیه برومند، سهیلا رضوی، مهرداد ضیایی، هدایت هاشمی، حسن پورشیرازی، بهرام شاهمحمدلو، محمدرضا زادسرور، افشین هاشمی و رحیم نوروزی.
از اون نمایشهایی بود که دوست دارم باز هم ببینمش اما بعید میدونم با این وضعیت بلیت بشه بار دیگه دیدش.
اما فیلم. انیمیشن «پرسپولیس» مرجانه ساتراپی رو که نامزد جایزه اسکار شده، دانلود کردم و دیدم. زبان فیلم فرانسه هست و چون زیرنویسش رو هم به فیلم اضافه نکرده بودم و یکی دو سالی میشه که زبان فرانسه نخوندم، دیالوگها برام کمی گنگ و نامفهوم بود اما به هر حال داستان فیلم اینقدر آشنا هست که مشکلی در فهم این انیمیشن نداشته باشیم.
فیلم «من افسانهام» (I am legend) هم فیلم خیلی خاصی نبود. یک فیلم دیگه درباره پایان دنیا و سقوط ارزشهای انسانی و بیماری و فردی که محکوم به تنهایی هست برای اونکه تمام ساکنان زمین به خاطر یک نوع بیماری تبدیل به زامبیهای وحشتناک شدند. تنها چیزی که در فیلم برام جذاب بود، طراحی صحنه و نیویورک خالی از سکنه بود. جنگلی از آسمانخراشها که به خاطر بلااستفاده بودن داره تبدیل به یک جنگل واقعی میشه.
اما نکته آخر. خیلیها ازم پرسیدن که این فیلمها رو چطور دانلود میکنم. من از برنامه و پروتکل بیتتورنت استفاده میکنم. برای اینکه بدونید بیتتورنت چیه، این مقاله ویکیپدیا رو به فارسی بخونید.
بادبادکباز خالد حسینی، بانوی سالخورده سمندریان و افرای بیضایی
۱٫ کتاب «بادبادکباز» خالد حسینی رو با ترجمه مهدی غبرایی هفته قبل خوندم. دو شب قبل به سرم زد که فیلمش رو هم دانلود کنم و ببینم. گذاشتمش برای دانلود و کمتر از ۱۰ ساعت بعد روی کامپیوتر داشتمش. البته این اولین باری بود که فیلم دانلود میکردم.
خوشبختانه کیفیت فیلم مناسب بود و البته به خاطر اینکه دیالوگها با لهجه افغانی زبان فارسی گفته میشد، قابل ارتباط. نماهای فیلم رو دوست داشتم به خصوص در صحنههایی که از دید بادبادکها گرفته شده و نماهای هلیشات. به نظرم فیلم به نسخه داستانی و کتابش بسیار وفادار بوده و کمتر جایی از اون در فیلم تغییر کرده. معمولاً هر وقت کتابی رو میخونی و بعد سراغ فیلمش میری، کمتر راضی هستی. شاید به خاطر اینه که در نسخه تصویری یک اثر، بخشی از داستان حذف میشه یا روال اصلی داستان تغییر میکنه و اون تصویر ذهنیای که برای خودت ساختی به هم میریزه. به عنوان مثال وقتی که فیلم «هانیبال» رو دیدم، اصلاً بهم نچسبید چون به نظرم خیانتی به متن اصلی کتاب بود. اما به هر حال این اتفاقات ناگزیره. در مورد فیلم بادبادک باز هم جز در یکی دو مورد با کتاب اختلافی ندیدم که البته به نظرم تغییرات در متن، به نفع فیلم تموم شده بود. به هر حال در مجموع فیلم هالیوودی خوبیه. بازی همایون ارشادی رو هم دوست داشتم. بهتون توصیه میکنم حتماً ببینید. این متن رو هم درباره بادبادک باز بخونید.
۲٫ چهارشنبه قبل نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» آقای سمندریان رو در سالن اصلی تئاتر شهر دیدم. هر چند نمایش جالبی بود، اما به نظرم مدت سه ساعت برای اون در نهایت کشدار و خستهکننده به نظر میرسید. فکر میکنم در صورتی که زمانش روی نصف زمان فعلی تنظیم میشد، نتیجه بهتری میدا. به هر حال اعتراف میکنم یک ساعت آخر نزدیک به ۱۰ بار به ساعت نگاه کردم. امروز هم میرم به تماشای نمایش «افرا، یا روز میگذرد» بهرام بیضایی. از دو تا کار قبلی بیضایی یعنی «شب هزار و یکم» و «مجلس شبیه…» بسیار لذت بردم. مطمئناً از این یکی هم خوشم میاد. یهو یاد شیده و صنم افتادم. یادمه شب هزار و یکم رو با شیده دیدم. جاتون خالی. پ.ن: یک مقداری توهم زده بودم! فکر میگردم که بلیتم برای نمایشنامه افرا مال امروزه اما خوشبختانه کمی قبل از اینکه راه بیفتم متوجه شدم که مال چهارشنبه دیگهست. خب چارشنبه دیگه میبینمش. بگذریم.
۳٫ اوه یادم نبود. امروز جلسه بلاگرها و آقای کروبی هست. پاشم برم ببینم چه خبره. تا برسم اونجا، قاعدتاً شروع میشه. (نرفتم. نشد. همین)
نتایج نهایی برندگان یازدهمین جشن خانه سینما
جشن خانه سینما از ساعت ۱۹:۳۰ در کاخ موزه سعدآباد برگزار شده است. نتایج نهایی بدین شرح است:
بهترین فیلم: «اتوبوس شب» به تهیهکنندگی «مهدی همایونفر»
بهترین بازیگر نقش اول مرد: «خسرو شکیبایی» به خاطر فیلم «اتوبوس شب»
بهترین بازیگر نقش اول زن: «باران کوثری» به خاطر فیلم «خونبازی»
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: «صابر ابر» به خاطر فیلم «مینای شهر خاموش»
بهترین بازیگر نقش مکمل زن: «سیما تیرانداز» به خاطر فیلم «پاداش سکوت»
بهترین فیلمنامه: «کیومرث پوراحمد» و «حسن شکاری» به خاطر فیلم« اتوبوس شب»
بهترین کارگردانی: «رخشان بنیاعتماد» و «محسن عبدالوهاب» به خاطر فیلم «خونبازی»
بهترین فیلمبرداری: «حمید خضوعی ابیانه» به خاطر فیلم «پابرهنه در بهشت»
بهترین تدوین: «بهرام دهقانی» به خاطر فیلم «پابرهنه در بهشت»
بهترین موسیقی: «کارن همایونفر» به خاطر فیلم «آفتاب بر همه یکسان میتابد»
بهترین صدابرداری: «یدالله نجفی» به خاطر فیلم «خونبازی»
بهترین صداگذاری و میکس: «مسعود بهنام» و «حسین ابوالصدق» به خاطر فیلم «اتوبوس شب»
بهترین طراحی صحنه و لباس: «ایرج رامینفر» به خاطر فیلم «پرونده هاوانا»
بهترین چهرهپردازی: «مهرداد میرکیانی» به خاطر فیلم «قاعده بازی»
بهترین جلوههای ویژه میدانی: «محسن روزبهانی» به خاطر فیلم «روز سوم»
بهترین جلوههای ویژه بصری: «علاءالدین پژهان» به خاطر فیلم «پاداش سکوت»
بهترین فیلم کوتاه: «عاطفه خادمالرضا» به خاطر فیلم «تنگ خالی ماهی»
بهترین مستند تجربی: «شهرام مکری» به خاطر فیلم «محدوده دایره»
(سپاس از حامد جوادزاده عزیز که نتیجهها رو در طول جشن دونه به دونه برام اس.ام.اس کرد. این هم یه جور روزنامهنگاری شهروندیه دیگه)
لینکهای مرتبط:
– فهرست کامل نامزدهای این دوره
دندان آبی
تمام هفته گذشته رو مشغول کار روی یک فیلم کوتاه بودم به نام «دندان آبی» یا Bluetooth. این دومین فیلم کوتاهی بود که با «هومن سیدی» کار میکردم. اردیبهشت سال قبل فیلم اول به اسم «۳۵ متری سطح آب» کار شد که امسال توسط مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی خریداری شد و احتمالاً به زودی راهی جشنوارهها میشه. دندان آبی رو هم مرکز تهیهکنندگی کرد و حالا هم در مرحله پستولید هست. تجربه خیلی خوبی بود. تقریباً از اردیبهشت امسال روش برنامهریزی کردیم و کلی جلسه و بحث درباره موضوع و در نهایت هم تبدیل شد به فیلمنامه و بعدش هم تولید. موضوع هم به نظرم هم جذاب هست و کشش داره هم یکی از مشکلات فعلی جامعه ما رو نشون میده. این هم آدرس وبلاگ فیلم کوتاه دندان آبی.
خواستم یه عکس از فیلم بذارم، دیدم بهتره از خود وبلاگ عکسها رو ببینید. این بود که عکس خودم رو گذاشتم (مثلاً دلیل قانعکننده که چرا عکس خودمو گذاشتم اینجا).
آسکاریس افتاد به جانمان
هفتهنامه چلچراغ– کامی عسگر که به خاطر فیلم «آپوکالیپتو» در آخرین اسکار نامزد بهترین صداگذار شده بود، یک مسابقه اینترنتی راهاندازی کرده که شرکتکنندگان در آن باید در سایت imdb (بزرگترین مرجع آنلاین فیلم) اسم کامی جان را جستوجو کرده به صفحه کامی در این سایت رسیده و بیست و ششمین فیلم را از کارهای او انتخاب کرده و به او ایمیل بفرستند. البته میتوانند چندین بار این کار را بکنند تا امتیازشان بالاتر رود به شرطی که چندین بار هم جستوجو کنند. جایزه هم یک عدد دی.وی.دی اوریجینال فیلم به همراه امضای «کامی عسگر» و کارگردان آپوکالیپتو «مل گیبسن» خواهد بود. البته این که چنین مسابقات هیجانانگیزی صورت بگیرد و جایزههای نفیس هم به شرکتکنندگان تعلق بگیرد به هیچ وجه بد نیست. به هر حال یک نوع مسابقه فرهنگی محسوب میشود اما یک جای قضیه یعنی جستوجوهای مکرر مشکوک میزند. آن هم بعد از کمی سماجت میشود فهمید که جستوجوی زیادی درباره یک شخصیت در سایت imdb امتیاز او را در سایت بالا میبرد [+] و طبعاً مورد توجه بیشتری قرار میگیرد و خب کارهای بهتری هم به سراغش میآید و خلاصه کلی آدم میآیند آدم را میبینند.
نه این که قصد افشاگری داشته باشمها! نه! خدا وکیلی کامی عسگر به عنوان یک ایرانی کلی هم باعث افتخار است. فقط چون دیدم دی.وی.دی پلیر که ندارم، فیلمش را هم که قبلاً دیدهام و البته خیلی از آن «دوستم میآمد» فقط منتظر بهانه بودم که چیزکی بنویسم و خوب آسکاریس افتاد به جانمان. این بود که نوشتیمش.
نامهای از یک بمبگذار
چند روزی است که از فراگیر شدن موج اعتراض به فیلم سیصد میگذرد و میخواستم این یادداشت را زودتر بنویسم. اما چون حدس میزدم که در این گونه موارد همیشه جریانی غالب است و نظرات متفاوت بنا بر تجربه به عنوان موج دوم چند روز پس از سونامی اول شروع میشوند، دست نگاه داشتم تا اتفاق دوم بیفتد و افتاد.
نامه سلمان جریری عزیز و به دنبالش تأیید مهدی جامی و محمود فرجامی گرامی همان نوشتههایی بود که منتظرش بودم. نوشتهای که میخوانید، به هیچ وجه پاسخ بر این نظرات نیست بلکه شاید توضیحی برای آن چه باشد که نوشتم. ضمن این که یادآوری این نکته را لازم میدانم که خیلی اهل مباحثههای وبلاگی نیستم و به ندرت خود را درگیر پرسش و پاسخهای عقیدتی میکنم.
همان طور که میبینید، مقاله «یونانیهای خوشتیپ، ایرانیهای وحشی» را در تاریخ دوازدهم اسفند ماه برای هفتهنامه چلچراغ نوشتهام که هنوز هفتهای تا اکران عمومی فیلم ۳۰۰ باقی مانده بود. در نگاه اول این اولین مقالهای است که درباره این فیلم در یک نشریه رسمی کشور منتشر میشد و بر خودم لازم میدیدم درباره فیلمی که درباره کشورم است، اطلاعرسانی کنم و البته به عنوان یک روزنامهنگار چنین سوژهای مهم است و نباید صرفاً دستکاری شود. به همین علت سعی من بر این بود که دریافتهای خود از این فیلم را که حاصل وبگردیهایم بود، را به طور کامل بازگو کنم. حالا چند روزی از اکران عمومی میگذرد و نوشته دوستانی که فیلم را دیدهاند، به من ثابت میکند که راه را اشتباه نرفتهام و حداقل از لحاظ حرفهای، موضوعی را (با توجه به زمان نوشتن آن) دو هفته جلوتر پیشگویی کردهام. این امر مسلماً از دید دوستان روزنامهنگارم چون محمود فرجامی و مهدی جامی قابل تأیید است. با این اوصاف باز هم شاید بتوانید من را یکی از عوامل بمبگذاری گوگلی ۳۰۰ یا مشوق یا محرک آن به حساب آورد (خدا به خیر بگذراند).
فیلمواره چهار
هر چند جشنواره فجر به پایان رسیده، اما هنوز چند فیلمی برای معرفی مانده بود که نخواستم معرفیشان را نادیده بگیرم. با احتساب این قسمت، در کل بیست فیلم از فیلمهای اکران شده، در مجموعه فیلمواره معرفی شد. بدیهی است که فیلمهای بیشتری در جشنواره بیست و پنجم فیلم فجر به نمایش در آمدند که تنها توانستم این تعداد را دیده و معرفی کنم. امیدوار هستم که فیلمواره توانسته باشد، راهنمایی هر چند اندک برای فیلمهایی باشد که قاعدتاً در سال آینده روی پرده خواهند آمد.
* روز سوم
* سنتوری
* قفلساز
* تکدرختها