این روزها که کم می‌نویسم

این روزا که کم می‌نویسم علتش اینه که سرم خیلی شلوغ شده. گفته بودم که در حال راه‌اندازی یه سایت هستم. از اونی که فکر می‌کردم کارش خیلی بیشتر پیچیده شده. البته نه از نظر فنی بلکه از نظر مجموعه اطلاعاتی که قراره توش قرار بگیره. انقدر زیاد شده که آدم گیج می‌شه که از کجا شروع کنه. دیدم بهترین کار اینه که فعلاً زیاد به جزئیات توجه نکنم. یعنی به دسته‌بندی‌های کلی بسنده کنم و کم کم در طول یه مدت طولانی‌تر سایت رو کامل‌ترش کنم. به هر حال امیدوارم که نهایتاً دو هفته دیگه اولین آپ لود رو انجام بدم. این مژده رو می‌دم که دوستانی از جمع وبلاگ‌نویس‌ها افتخار همکاری رو به بنده دادن و قراره که هر کدوم که تخصص خاصی دارن برای یه بخشش مطالبی رو در اختیار بنده قرار بدن. حالا سر یه فرصت مناسب سعی می‌کنم که هم درباره سایت و هم درباره همکاران این سایت اطلاعات بیشتری رو منتشر کنم.
هر گونه پیشنهاد درباره قسمت‌های پیشنهادی مورد استقبال من قرار می‌گیره و می‌تونه کمک زیادی به من بکنه تا یه سایت مفید ایجاد کنم.

ماجراهای آقای ز

خب مثل این که این روزها من کلی جدی حرف زدم یه عده نگرانم شدن یه عده هم شاکی شدن. پس به روال گذشته، یه خاطره می‌گم.
۲ سال قبل من به توسط یه فردی به نام آقای ز برای شرکتش استخدام شدم که توی مشهد بود. کار این شرکت طی قراردادی که با اداره اماکن مشهد بسته بود، این بود که کامپیوتر همه اماکن اقامتی از قبیل هتل، هتل آپارتمان و مهمان‌پذیرهای سطح شهر مشهد رو از طریق خط تلفن به کامپیوتر اداره اماکن متصل کنند تا اسامی همه مسافرها به اون کامپیوتر منتقل بشه. به هر حال این جناب ز تا دلتون بخواد در امر کامپیوتر فرد بی‌اطلاع و بی‌سواد اما پرمدعا و با اعتماد به نفس وحشتناک بود. یکی از خصوصیات این آقا به کار بردن اصطلاحاتی بود که به طور غلط در مکان‌های غیرمربوط مکرراً به کار برده می‌شد. از جمله این اصطلاحات که این آقا به کار می‌برد و سوژه همه شده بود، این بود که وقتی می‌خواست بره حموم می‌گفت از کثیفی تو پوست خودم نمی‌گنجم یا وقتی سر یه موضوعی با یه بنده خدایی درگیری داشت درباره‌ش گفته بود من می‌تونم اون رو به جرم امانت در خیانت زندانش کنم و تیکه‌هایی از این قبیل.
فکرش رو بکنید این آقا وقتی می‌خواست یک مسأله کامپیوتر رو جلوی مثلاً مهندس فلان شرکت برنامه‌نویسی با آب و تاب توضیح بده من از خنده چه پیچ و تابی می‌خوردم. مثلاً این برنامه ما تحت داس کار می‌کرد. آقای ز یه بار می‌خواست بگه که در نسخه‌های بعدی این برنامه به صورت تحت ویندوز نوشته می‌شه و درحال برنامه‌نویسیه، گفت این برنامه الان با داس کار می‌کنه اما ویندوزش (بر وزن نیمسوز بخونید) هم آماده ست. این آقا که فکر نکنم مدرک دیپلم هم داشت، ادعا می‌کرد که خدای کامپیوتره و از همه جاش سر در می‌آره. یکی دیگه از محصولات این شرکت، یه برنامه هتلداری بود با فاکس پرو و یه کار دیگه این شرکت، نمایندگی یه تلفن سانترال که با یه برنامه کار می‌کرد که به زبان سی نوشته شده بود که اتفاقاً گیس گلاب اون رو پشتیبانی می‌کرد. این دو تا برنامه می‌تونستن با هم دیتا رد و بدل کنن و این کار رو از طریق پورت ماوس انجام می‌دادن. حالا بعضی وقت‌ها سر شناسوندن این دو تا برنامه و این دو تا کامپیوتر پوستم کنده می‌شد. یادمه که تو یه هتل یه مشکلی پیش اومده بود که اصلاً معلوم نبود از کجاست. اونایی که با کامپیوتر سر و کله می‌زنن، می‌دونن که از این دست مشکلات زیاده که همه چی سر جای خودشه اما به جای این که کار رو روال پیش بره همه چیز فریز می‌شه و پدر آدم رو در می‌آره. من دو روز تو اون هتل داشتم سر و کله می‌زدم با این مسائل. در آخرین لحظات که من و یه مهندس دیگه که کارشناس اون هتل بود داشتیم با مشورت هم به یه نتایجی می‌رسیدیم که این جناب ز پیداش شد و پرید وسط حرفمون و گفت آقا اصلاً اینا همش چرت و پرته (با فتح چ و پ بخونین) بذارین من درستش کنم شما بلد نیستید.
کاردم می‌زدین خونم نمی‌اومد. مرتیکه…