قحط الرجال تبلیغی

نگاهی کوتاه به صدا و سیمای لاریجانی کافیه که بفهمیم سیاست‌گذاری این رسانه تنها در جهت خاصی هدایت می‌شه. این که راهپیمایی روز قدس رو در اون ابعاد، بزرگنمایی کنن و در عوض اعتراض دانشجویان رو به عنوان نماینده نسل جوان در نظر نگیرن، تنها نشان‌دهنده اینه که در کشور ما تنها اخباری اجازه مطرح شدن دارن که به لاریجانی یا طیف دلخواه اون قدرت بیشتری بده. در تمام طول تصدی این جناب این مسأله حتی در آگهی‌های بازرگانی هم نمود پیدا کرده. دوستی درباره تبلیغی صحبت میکرد که برای محصولات لبنیات روزانه طراحی شده بود. لبنیات روزانه از معدود کارخانجاتی هست که به تبلیغ اون هم از نوع صحیحش اهمیت بسیاری می‌ده و تبلیغاتش بعضاً از محصولاتش طرفدار بیشتری داره. جریان این آگهی از این قرار بوده که دو گاو، هر کدوم به نمایندگی از یک محصول با هم ازدواج می‌کنن و گوساله‌ای حاصل این ازدواجه که نماینده محصولی ترکیبیه (شیر و کاکائو). اما این آگهی اجازه پخش پیدا نمی‌کنه به بهانه این که لابد باید خطبه عقد خونده می‌شده. در هر صورت اخیراً هم که مرتباً دیده می‌شه که آقایی بدترکیب که قبلاً در آگهی مربوط به محصولات پاک بازی میکرده در بسیاری از آگهی‌های دیگه بازی می‌کنه. این آقا این قدر بدترکیب و لوس و مسخره هستش که بنده اصلاً رغبت نمی‌کنم حتی یکی از محصولات تبلیغی اون رو نگاه کنم چه برسه به این که بخرم. این جور آگهی‌ها به راحتی اجازه پخش پیدا می‌کنن. این سیاست در انتخاب مجری‌های تلویزیونی هم نمود داره. هر چی به شبکه‌های خارجی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که یکی از فاکتور‌های اساسی تیپ و قیافه هست. اما در کشور ما این مسأله کلاً عکسه. هر چی پشمالوتر و زشت‌تر، بهتر.
اما خب این نصیحت منو فراموش نکنین که کانال‌های ماهواره‌ای اخ هستن. یه بار شیطون نره تو جلدتون گولتون بزنه!

سیب اتفاقی است که می‌افتد

من دوست‌های خوبی دارم. خیلی از بهترین‌هاشون رو هم به خاطر این وبلاگ به دست آوردم. وبلاگ یکی از بهترین اتفاقاتی بوده که توی زندگی من افتاده واسه همین هم بوده که به هر کی که رسیدم و فکر کردم ممکنه از وبلاگ نوشتن و وبلاگ خوندن لذت ببره درباره‌ش گفتم و خوشبختانه خیلی‌ها رو وبلاگ‌خون یا وبلاگ‌نویس کردم. من این روزها خیلی اتفاقات برام افتاد. خیلی چیزها دیدم. از خیلی چیزها تعجب کردم. اما تنها چیزی که نگرم داشت و نذاشت بشکنم، همین دوستام بودن. از همشون متشکرم. چه اونا که پیغام گذاشتن. چه اونا که ایمیل زدن و چه اونا که سعی کردن به هر نوع کمک کنن و روحیه بدن. به هر حال چیزی که همیشه توی زندگی هر آدمی وجود داره، جریانه. و این آدمی نیروی این جریان و انرژی حرکت رو از اطرافش کسب می‌کنه و توی این جریان دوباره دوستان سهم بزرگی رو ایفا می‌کنن. من به هر حال دوباره شروع می‌کنم. نه در کافی نت. اما سعی می‌کنم که کار تازه‌ای پبدا کنم و دوباره مشغول بشم. این روزها هم سعی می‌کنم که کامپیوتر جدیدی تهیه کنم و دوباره روال کاریم رو از سر بگیرم. به هر حال:
سیب اتفاقی‌ست که می‌افتد.

ماجرای سرقت

خب من دوباره خونه گیس گلاب هستم. سعی می‌کنم هر شب بیام این جا و یه خبری بدم. متأسفانه این جا فرانت پیج نصب نبوده. اما من فردا یه سی دیش رو می‌خرم تا بتونم گردون رو پابلیش کنم.
اما کل ماجرا:
جمعه ساعت ۱۰ شب بود. من دیگه می‌خواستم برم و در رو از پشت قفل کنم. این لوگوی پایین رو که گذاشتم رفتم تا در رو ببندم. همین موقع دو نفر که ظاهر خیلی ناجوری داشتن اومدن بالا و به من گفتن که بهشون یه سی دی فیلم بدم. من هم گفتم که من کارم اصلاً فیلم و اینا نیست. پرسیدن که پس شما چکار می‌کنین؟ من گفتم این جا فقط کار اینترنت انجام می‌شه. گفتن پس بذار ما یه کم با اینترنت بازی کنیم. من هم گفتم که اینترنت من این موقع اعتبار نداره و حدوداً ساعت ۱۰:۲۰ بود که من کامپیوتر رو خاموش کردم و خواستم که از اون جا برن. یکیشون که همش صحبت می‌کرد، گفت که انگشترم رو ببینه و من هم بهش دادم تا ببینه بعد بهم پسش داد. به رفتنشون که اصرار کردم، دیدم مقاومت میی‌کنن من هم رفتم گوشی تلفن رو برداشتم که ۱۱۰ رو بگیرم که گوشی رو از دستم گرفتن و تلفن رو قطع کردن. بعدش من یه خورده تند برخورد کردم و یکیشون هم یه کارد سنگری از آستینش بیرون آورد و با یه حرکت سریع زد به بازوم. بعد از من خواستن که جیب‌هام رو خالی کنم و بعد از اون دستام و دهنم رو با چسب نواری پهن بستن. و بعد منو به سمت دستشویی هدایت کردن و از من خواستن که اون جا بشینم رو زمین. بعد اون که چاقو داشت بالای سرم وایساد و یکی دیگه که انگار پایین وایساده بود و کشیک می‌داد اومد بالا و و با نور دوم شروع به خالی کردن مغازه کردن. مجموعاً شش عدد کیس کامپیوتر، یک عدد مونیتور، یک عدد کیبورد و دو عدد ماوس، گوشی موبایل و ساعت مچی و حدود ۱۶۰ هزار تومن وجه نقد و کیف محتوی بعضی مدارک بی‌ارزش و مقادیری سی دی نرم‌افزار و دوربین دیجیتالم رو به سرقت بردن. اون که مواظب من بود بالای سرم وایساد تا دو تای دیگه برن. بعدش اون هم در دستشویی رو قفل کرد و کرکره رو هم پایین کشید. من ۲ دقیقه بعد دهن و دستام رو باز کردم، شیشه بالای دستشویی رو شکوندم و اومدم بیرون. به ۱۱۰ زنگ زدم و باقی قضایا. اون وقت ساعت دیگه ۱۱ شده بود.

ادامه

دزدی از کافی‌نت

نورهود شاید تا چند وقت نتونه بنویسه. آخه دیگه هیچ کامپیوتری نداره. دیشب ساعت ۱۰ سه نفر اومدن کافی نتش و بعد از بستن دستاش و دهنش همه اموالش رو از کامپیوتر تا موبایل به سرقت بردن. بازوش رو هم با کارد مجروح کردن. اما حالش خوبه نگران نباشید. منتظر خبرهای بعدی باشید.

کمی توضیح

برای دوست‌هایی که می‌خوان بیشتر بدونن باید بگم که ظاهراً انگیزه سرقت بوده. فعلاً پرونده در دایره مربوط به سرقت‌های مسلحانه در حال پیگیریه. الان دارم می‌رم برای چهره‌نگاری. امشب سعی می‌کنم که بیام این جا و بنویسم تا بعد. راستی از دوستانی که شماره تلفن من رو دارن خواهش می‌کنم که تماس نگیرن چون نیستم. اگه پیغامی دارن همین جا بنویسن. ممنون.