چشمهام رو میبندم و بعد از چند دقیقه همچین اختراعاتی میکنم:
قلیان بیسیم: هیچ هم خندهدار نیست. واقعاً چرا تکنولوژی بیسیم یا همون وایرلس نباید یک روزی در قلیون پیادهسازی بشه تا از دست شیلنگهای درازی که به هر جا گیر میکنن و گاهی هم به دهنمون نمیرسن، خلاص بشیم؟ حتی تصورش هم لذتبخشه. این که دهنی رو بگیری دستت و پک بزنی در حالی که خود جناب قلقلی قلیون در فاصله چند متریت هست. حتی توی بالکن یا تراس یا حیاط تا ذغالش نیفته روی قالی و فرش و موکت و سوراخهای لایه ازن رو روش شبیهسازی نکنه.
اما اختراع دوم حتی از قبلی هم هیجانانگیزتره:
دستشویی بیسیم: به جد آرزو میکنم که یک آدم عاقل نابغهای پیدا بشه و این فناوری رو زودتر اختراع کنه. فکرش رو بکن یه دانگل بزنی به خودت و بگیری توی تختت بخوابی. نصفهشب به جای این که پاشی بری تا دستشویی، از همونجا کارت رو بکنی و انواع و اقسام ترکیبات آمونیاکی از تو منتقل بشن به دستشویی خونهتون. اون هم به طور بیسیم. واقعاً وقتی بهش فکر میکنم همه موهای تنم سیخ میشه. حتی میشه گفت که همه سیخهای تنم هم مو میشه. بعد فکرش رو بکن که این تکنولوژی رو به صورت هاتاسپات هم داشته باشیم. یعنی در سطح شهر پیادهسازی بشه. تو برای خودت در سطح شهر قدم بزنی و هر وقت تنگت گرفت، مایعات مورد نظر در نزدیکترین دستشویی مرکزی، به فاضلاب منتقل بشن. این ایده در حدی گسترش پیدا کرد که باعث شد به فکر تأسیس دستشوییهای بیسیم زنجیرهای بیفتم. واقعاً معنی نداره که برای خوردن کلی رستوران زنجیرهای مثل مکدونالد و برگر کینگ و کیافسی توی دنیا باشه اما موقع پس دادن تنها زنجیری که دم دستمون باشه، زنجیر سیفون توالت خونهمون باشه.
یعنی میشه که بشه؟ بلی. به امید آن روز!
طنز
اداره پاسور تهران بزرگ و حومه مثلاً
خب خدا را شاکریم که تنها مشکل پلیس ایران که نامش بود به پاسور تغییر کرد. امید بسیاری میرود که این مسأله به خوشنامی این نهاد کمک کند و باعث سهولت در امر پاسوری بشود.
اما از آنجایی که این گونه تغییر اسامی به غنای زبان و فرهنگ پارسی کمک شایانی میکند و در طول تاریخ بارها نام پلیس در ایران تغییر کرده است، جا دارد از همین لحظه با اضافه کردن مقداری پیاز داغ به این واقعه میمون، موجبات شادی ملت را فراهم آوریم. دقت بفرمایید که از این پس شاهد ترکیباتی از این واژه خواهیم بود که برای روشن شدن افکار عمومی تعدادی از آنها را فهرست میکنم:
اداره پاسور، پاسور راهنمایی و رانندگی، پاسور مخفی، پاسور دیپلماتیک، پاسور ضدشورش، پاسور بزرگراه، پاسور بینالملل یا اینترپاسور، پاسور ۱۱۰، دانشگاه پاسور، پاسور آگاهی، پاسور مرزداری، پاسور مبارزه با مواد مخدر، پاسور امنیت عمومی و حتی فیلم پاسوری.
البته از آنجایی که در پاسور چهار جور برگ عکسدار وجود دارد، وجود سرباز در پاسور کاملاً معقول است. خب طبیعتاً به خاطر آن که چند وقتی است خواهران هم در این سازمان ادای وظیفه میکنند، پیشبینی میکنم به خواهران پاسور از این به بعد بیبی گفته شود. غیر از این پیشنهاد میکنم به فرمانده پاسور گفته شود شاه و البته هنوز برای من جای سؤال است که چه کسی میخواهد ژوکر باشد؟ همینطور با شروع این نامگذاری، ارائه حکم و طبیعتاً مشخص کردن حاکم بر اساس خال حکمشده سهولت بیشتری خواهد داشت.
پیشنهاد بعدی هم استفاده از دو لو خوشگله به جای لوگوی پاسور است. یکی دیگر از پیشنهادها هم استفاده از واژههای دبرنا و تخته نرد و دومینو برای نهادها و سازمانهای دیگر است.
کشف جدید سازمان ملی جوانان: اکثر پسرها، دوستدختر دارند
بعد از کلی بررسی و کشمکش و تحقیق و پژوهش، خلاصه سازمان ملی جوانان اعلام کرد که اکثر پسرها دوستدختر دارند [+].
البته من کشته و مرده اینجور تیترهای خبری هستم به شخصه. هیچ فکر کردین که چرا گفتن اکثر پسرها دوستدختر دارند و نگفتن اکثر دخترها دوستپسر دارند؟ آفرین به شما. علتش اینه که پسرها معمولاً چند تا دوستدختر دارند بنابراین دخترها کمتر دوستپسر دارند. حالا برای این که زیاد این مهم پیچیده نشه، میریم سراغ کالبدشکافی این پژوهش.
البته واضح و مبرهن است که این اکتشاف با اکتشافات دیگه رابطه داره (زیاد سخت نگیر هر رابطهای لزوماً ناجور محسوب نمیشه). مثلاً اوقات فراغت. به هر حال اگه جوان بیکار باشه و بخواد اوقات فراغت خوبی داشته باشه، باید یه جوری پرش کنه.
از اونجایی که ۵۹ درصد جوانان ما برنامه خاصی برای گذراندن اوغات فراغت خود ندارند [+] و البته ۷۰ درصد جوانان ما بهتر از هر کسی میدانند که چگونه اوقات فراغت خود را سپری کنند [+]، این طوری میشه که باید برن مثلاً کتاب بخونن. اما اشکال کار اینه که میزان مطالعه ۷۶ درصد از جوانان، روزانه کمتر از ۳۰ دقیقه است [+]. البته چون نحوه مطالعه جوانان در بیش از ۶۴ درصد موارد سطحی است [+]، همهش ۳۰ دقیقه در روز از وقتشون پر میشه که اون هم همچین کمرنگ و سطحی و ایناست. اما خبر خوب اینه که ۵۱ درصد از جوانان ایرانی به اینترنت دسترسی دارند [+] و در کنار اینترنت، نفوذ ۶۶ درصدی تلفن همراه در بین جوانان ایرانی [+] باعث میشه که برن سراغ مخزنی و پر کردن اوقات فراغت با ارتباط با جنس مخالف. خب حالا چرا جوانان این مرز و بوم، میرن سراغ دوستی با جنس مخالف نه ازدواج؟ جوابش اینجاست: ازدواج در رده چهارم دغدغههای جوانان هست [+] و شغل و پول و کنکور براشون مهمتره. پس، از این همه رابطه ریاضی (رابطه ریاضی هم اتفاقاً رابطه مشروعیه. نگران نباشین) به این نتیجه میرسیم که اکثر پسرها، دوستدختر دارن.
توجه: همه این پژوهشها از مراجعه به درگاه سازمان ملی جوانان حاصل شده و من در تولیدشون هیچ نقشی نداشتم.
آیا میدانید که…
– آیا میدانید انرژی الکتریسیته حاصل از ۷۵۰ بار شانه کردن موهای یک زن ژاپنی معادل با روشن کردن یک لامپ شصت وات به مدت ۳ دقیقه است؟
– آیا میدانید تا کنون تعداد سه میلیارد و سیصدهزار میلیون کوکاکولا به فروش رفته است که برابر با نصف جمعیت جهان است؟
– آیا میدانید که گوریل را برای این گوریل نامیدهاند که علاقه زیادی به خوابیدن روی ریل قطار دارد؟
– آیا میدانید که ترینیداد و توباگو به زبان بومیان آن معنی کلوچه گردویی میدهد و به همین دلیل ساعتهای دیواری آنجا از چوب درخت گردو ساخته میشوند؟
– آیا میدانید که گوشت کروکودیل آفریقایی ۱۲۸ بار خوشمزهتر از پوست موز است؟
– آیا میدانید اولین مردمی که نفس کشیدن را یاد گرفتند، ایرانیان بودند؟
– آیا میدانید کرم ضدآفتاب نخستین بار در شمال ایران کشف شد و ساکنان اولیه جنوب دریای خزر با ترکیب پیلهباقالا و پاچباقالا اولین کرِمها را اختراع کردند؟
– آیا میدانید اولین تیم فوتبال دنیا، توسط ایرانیان در تخت جمشید کنونی پایهگذاری شد و بعدها پرسپولیس نامگرفت؟
– آیا میدانید گلابی در حقیقت یک نوع مارمولک وحشی است که از میوهای به همین نام تغذیه میکند؟
– آیا میدانید بهترین وسیله برای تمیز کردن دماغ، انگشت است و تمام مردم دنیا از قدیم از همین ابزار استفاده میکردند؟
– آیا میدانید در برج میلاد ۳۳ متر طناب به کار رفته است؟
– آیا میدانید چرا در دیزی بازه یا آنکه چرا دم خر درازه؟
– آیا میدانید چرا آب تو تلمبهست یا حتی چرا گوشکوب قلنبهست؟
نمیدانید دیگر… اگر میدانستید دنیا جای بهتری برای زندگی بود. من به چند علت خواستم تا شما این چیزها را بدانید.
یکی برای این که این مطالب «آیا میدانید» کلی بازدیدکننده داره و میتونه هیت اینجا رو ببره بالا و از طرف دیگه هم مشترک خبرمایهمون زیاد میشه. بعدش خواستم بگم که ما مثلاً خیلی بارمونه و دیگه این که مطلب کپیپیستخور برای مجلهها جور کنم. باشد که رستگار شوم.
جستاری در مفاهیم پارا المپیک و حقوق آیسپکی
در حالیکه شبکه سه دارد گوزیدهای از افتتاحیه پارا المپیک را نشان میدهد، من اندیشمندانه به این فکر میکنم که چطور ژیمیلاستیکبازان در این مراسم به همدیگر میسرایند که با من حرکات موزون انجام بده و خودت رو به من کارهای بیناموسی کن و چون شباهنگام قدّم به جایی عقل نمیدهد، تصمیم میگیرم که این را طی عریضهای به آن مقام مسؤول رسانده و در آن تقاضا کنم که موضوع را برایم شرح دهد که چجوری؟ اینجوری؟ و البته ما مطمئنیم که دانشمندان ما در آن حینابین سمعاً و طاعتاً به دنبال پارمیدای من میگردند که کوش.
از تمام اینها گذشته دانشمندان ما در هفته گذشته به اکتشافات جدیدی نائل شدند که البته نسبت به مدت مشابه در دولت قبل ۴۸٫۳٪ رشد طولی داشت. کارشناسان ما اعلان زدهاند که در صورت تأمین بودجه برای خرید درخت سیب به مقدار لازم و نمک و فلفل به مقدار کافی، خاک نیوتون را به توبره خواهند کشید. گزارشهای حکایت دارد که کارآفرینان ما همچنان به فتح قلههای مکدونالد و افتتاح شعبههای آیسپک در اقصی نقاط دنیا مشغولند و در همین اثنا دانشمندان ادبیات کاشف به عمل آمدهاند که عنصر معلومالحالی به نام گوگوش ایده «ما به هم نمیرسیم» را از کاراکتر گلام در کارتون گالیور و به طور اخص از عبارت «من میدونم. ما موفق نمیشیم» گرتهبرداری کردیده است و از این لحاظ مشمول فتوکپیرایت است.
فتوکپیرایت در واقع چیزی نیست به جز تکثیر سلولی یک عنصر به شیوه همجوشی هستهای که پر واضح و مسلم است که حق مسلم هر موجودی است که تکثیر شود و البته در این مهم لوایحی برای حمایت از موجودات در همنهشت دوستان در حال تصویب و مشمول فرهنگ آپارتماننشینی و از درجات علوّ شوخی شهرستانی است. در همین راستا، علیالقاعدگی این فقره مسبوق به سابقه است در حدی که نگو. دانشمندان جوان ما در پژوهشکده کامپیوتر رویان پایتخت موفق شدهاند با استفاده از روش کلونینگ این روش تکثیر را توسط ابرکامپیوترهای ساخت لینوکس به خانه بخت بفرستند.
یک سری دیگری از دانشمندان جوان ما در عرصه نجوم از آنجایی که نتوانسته بودند با چشم غیرمسلح پارامیدای فوقالذکر من را بیایند، با مسلح ساختن چشمها به گوگلارث همچنان در حال جستوجو در سطح کره زمین هستند و تا کنون به نتایج قابل توجهی رسیدهاند. بدیهی است پیشرفت چاکرآلود آنان را به زودی به سمع و نظر شما خواهیم رساند. توجه شما را به ادامه وبلاگ جلب میکنم.
محکمه الهی با حضور خیام، ادیسون و…
چندی پیش یک فایل صوتی به دستم رسید که گویا از یک مراسم بود با اجرای امیرحسین مدرس. در این مراسم از شاعری به نام «خلیل جوادی» دعوت میشه تا بیاد شعرش رو بخونه. این شعر به نظرم اینقدر جالب بود که تصمیم گرفتم متنش رو اینجا پیاده کنم و البته فایل صوتی مزبور رو هم برای دانلود بذارم همینجا. اما یه خورده که گشتم دیدم آقای جوادی هم وبلاگ داره و هم فایل صوتی شعر مربوط رو گذاشته واسه دانلود. شعر «محکمه الهی» رو از اینجا بخونید و از اینجا دانلود کنید.
این هم بخشهایی از شعر:
خیام اومد یه بطریام تو دستش / رفت و یه گوشهیی گرف نشستش
حاجی بُـلن شد با صـدای محکم / گف: این آقا باید بره جهنم
خدا بهش گف تو دخالت نکن / به اهل معرفت جسارت نکن
بگو چرا به خون این هلاکی / این که نه مدعی داره نه شاکی
نه گرد و خاک کرده و نـه هیاهو / نه عربده کشیده و نه چاقو
نه مال این نه مال اونو برده / فقط عرق خریده رفته خورده
آدم خوبیه هواشو داشتم / اینجا خودم براش شراب گذاشتم
یک دونه زرد میزنم، روش یکی آبی میبافم
همونطوری که دیروز توضیح دادم ستون «خواب» ابراهیم رها در روزنامه اعتماد تعطیل شد. این خوابی هم که الان میخونید در واقع قبل از اعلام تعطیلی نوشته شده و خب چون نوشته شده من اجازهش رو گرفتم که اینجا منتشرش کنم. زین پس خوابی دیده نمیشود:
دیروز هم خواب دیده بودم مثل دسته گل اما صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم دوستان روزنامه صلاح دانشتهاند حتی یک کلمه از خوابم یادم نماند! آنرا میدهم بگذارند توی فضای مجازی و میروم دوباره بخوابم.
خواب میبینم در داخل رختخواب در خوابی عمیق هستم که ناگهان حس میکنم یکی دارد لحاف تشکمان را زیر و رو و بررسی میکند! از جا میپرم اول فکر میکنم نکند دوستان طرح امنیت اجتماعی هستند و با پوشش بنده در این مکان معین مشکل دارند اما بعد که دقت میکنم میبینم آنها نیستند.
سؤال میکنم ببخشید چی صدا کنم تو رو؟ میگویند ما از طرف سازمان بازرسی کل کشور هستیم و داریم دنبال مافیای اقتصادی میگردیم. این آخرین مورد مشکوک بود. همه جا را گشتهایم و حالا میخواهیم جسارتاً به رئیسجمهور بگوییم شرمنده… مافیای مورد نظر یافت نشد. میگویم به آقای نیازی سلام برسانید. بگویید نیازی به گشتن مجدد این مکان که انشاءالله نیست؟ بعد از جایم بلند میشوم. میخواهم لباس مناسب به تن کنم. میبینم رئیس سازمان ثبت اسناد دارد زیر مبلها را میگردد. میگویم عزیز برادر ماجرا چیست؟ میگوید این فساد اقتصادی که گفتهاند در ثبت اسناد است ما پیدا نکردیم. اگر مستندات حرفهایشان را هم ارائه کنند، بد نیست. میگویم ای شیطون تو هم موندی چی صداشون کنی آره؟! او میرود. میبینم حداد عادل از در وارد میشود. میپرسم امروز چه خبر است؟ میگوید رئیسجمهور گفته من تخلف کردم. نامه نوشته رسماً گفته من متخلف هستم. میگویم خب آقای محترم این پیامهای انیمیشن راهنمایی رانندگی را به دقت نگاه کن. حتماً دفعه دیگر تخلف نمیکنی. میروم آنطرفتر میبینم غلامحسین الهام ایستاده میگویم ناسلامتی تو سرقفلی حضور در تمام خوابهای من را داری. خب نباید بگذاری اینجا بشود ترمینال، این همه آدم بیایند و بروند، باید یک واکنشی از خودت نشان بدهی. اینجوری لااقل برای خودت هم اشتغالزایی کردهای! میروم دست و صورتم را بشویم. یک دوست عدالتسرخودی را سر راه میبینم. میگوید هی برادر یارو امشب نروی خواب ببینی و منکر پیشرفتها بشوی. تو تا همینجا هم به اندازه کافی مشاعرت مشکل دارد. دیگر بیشتر از این برای مشاعرت مشکل درست نکن. میگویم یادم باشد بعد از صبحانه از تو بپرسم نه دیگه جداً چی صدا کنم تو رو؟ بعد میگویم جسارتاً شما بفرمایید الان در این اوضاع و احوال اینجا چهکار میکنید؟ میگوید فعلاً ایستادهام یک دونه زرد میزنم، روش یکی آبی میبافم!
پ.ن: این هم خداحافظی از زبان ابراهیم رها در اعتماد.
مشکوک میزنی!
این ستون «خواب» ابراهیم رها توی روزنامه اعتماد به نظر خودم که خیلی خوندنیه. حالا امروز چاپ نشده چون که نمیدونم چرا. ابی خان متن کاملش رو داده که بذارم اینجا. ما هم افتخار میزبانی یک روزه ابراهیم رها رو داریم. فردا هم یک خواب منتشرنشده خواهیم داشت. و دیگر خوابی دیده نمیشود. این ستون تعطیل شد:
خواب میبینم که در فضای مشکوکی به سرمیبرم! (کلاً) راستش در خواب احساس میکنم خیلی چیزها مشکوک است. گمانم این خواب بعد از آن آمده سراغم که شنیدم رئیسجمهور گفته یازده سپتامبر ابهامآمیز و مشکوک و مورد تردید است. در خواب ناگهان میبینم که دارم برای جمعی از مردم موارد مشکوکی را که به ذهنم میرسد برمیشمارم، اینجوری: عزیزان باور بفرمایید هیچ خلبان ابلهی حتی اگر عامل آمریکای جنایتکار باشد هم دوتا برج را برای فرود انتخاب نمیکند اینکه گفتهاند میخواسته روی پشتبام آنها فرود بیاید هم غلط است چرا که در آن برجها صدها واحد آپارتمان بوده و طبعاً پشتبام پر بوده از کولرهای آبی و جایی نبوده برای فرود! پس به واقع این موضوع مشکوک است. مورد دیگر که شک و تردید برانگیز است کلاً خود آمریکاست. اولاً که ما پانصدسال پیش اصلاً نبودهایم ببینم و تأیید کنیم که کریستف کلمب واقعاً همین جا را به عنوان آمریکا کشف کرده یا یک جای دیگر را من شخصاً گمان میکنم کلمب یک کشور دوست و برادر را کشف کرده اما در طول تاریخ رسانههای دروغپرداز نتایج کشفیات را عوض کردهاند و کشور استکباری کنونی را جا زدهاند وگرنه از کجا معلوم کلمب ونزوئلا را کشف نکرده باشد رفته باشد سرزمین چهار تا گاوچران مثل بوش را کشف کرده باشد؟ مورد شک دیگر این است که همین خیابان شانزهلیزه در فرانسه. من تردید دارم یک چنین چیزی اصلاً وجود داشته باشد، گمانم اینها یکسری تصویرسازی است که اطرافیان سارکوزی با استفاده از مونتاژ سرهم کردهاند تا بگویند ما چنین خیابانهایی داریم و حواس مردم به آن پرت بشود و نفهمد که آن پشت پرده مافیا سارکوزی دارد با نامزدش چه غلطی میکند. مورد مشکوک دیگر همین تورم و گرانی است که یک عده میگویند در ایران وجود دارد و نرخش فلانقدر شده. اساساً وجود همین «نرخ» به نظرم کذب محض است و هرکس پیشرفتهای فرهنگی را نبیند علاوه بر مشاعرش گوش و حلق و بینیاش هم مشکل دارد و ایضاً سایر تخصصهای پزشکی از جمله کلیه و مجاری ادرار … در خواب لحظهای از حرف زدن دست میکشم، بین جمعیت یک آشنا میبینم و ادامه میدهم که بله مثلاً بحث قابل تردید دیگر چند شغله بودن همین آقای الهام خودمان است و امیدوارم روزی تمام این موارد مشکوک دقیق بررسی شود و معلوم شود همهاش کذب است.
خبر مهم درباره آیدیهای یاهو
یاهو تصمیم گرفته کاربرای ایرانی رو سرویس کنه. یعنی دیگه براشون سرویس نده. اگه میخوای همچنان با یاهومسنجر چت کنی، آیدی سه نفر رو از توی ادلیستت پاک کن و آیدی manyemongolam رو اد کن. بعد سه بار پشت سر هم بگو «منگلترازمنچهکسیخنگولترازمنچهکسی» و این پیام رو برای هیژده نفر بفرست.
مدیونی اگه نفرستی. نامردی. خیلی بیمعرفتی. جون مادرت بفرست.
در ضمن اگه هر روز به osyan.net سر بزنی و مطالبش رو بخونی، سه سال بعد شوور میکنی یا زن میگیری و همه مشکلاتت حل میشه. اگه اینکار رو نکنی از طرف یاهو میان و میلگرد تو پاچهت میکنن و هر روز سر کوچه چوبت میزنن. بعد از دو سال چشمات چپ میشه و بچه دختر عمه مادربزرگ رفیقت کور به دنیا میاد و خودتم ایدز میگیری.
این پیغام رو برای هیژده نفر بفرست و منتظر یه خبر خوب بمون. این یک پیام خیلی مهم هست که خود آقای سلیکون والی از اعضای هیأت مدیره یاهو در سایت مایکروسافت نوشته. به خدا.
اصل این خبر رو میتونید همینجا بخونید:
به راستی که تبرّج چیز بدی است!
آقا واقعاً دست و پنجه این سردار رادان درد نکنه. حق معلمی به گردنمون داره به خاطر همین یه کلمهای که یادمون داد. «تبرّج» به شدْ و ضمْ حرف ر به معنای «خودنمایی» است و چون این روزها استفاده از واژه عربی بیشتر مرسوم هست فلهذا ارجح است که از «تبرّج» به جای واژه مهجور و ناصواب «خودنمایی» استفاده شود. بیت: تبرّج بخر، جایزه ببر!
علی ای حال فرهنگسازی با این واژه و ترویج آن (ترویج واژه نه خودش) یک جورهایی مبارزه با فساد شمرده میشود. از این رو زین پس از این واژهها بیشتر خواهیم شنید:
تبرّجگاه: بر وزن تفرّجگاه به مکانهایی گفته میشود که در آن تبرّج میکنند. از این جمله میتوان به میادین ونک، محسنی، تجریش و رکناباد اشاره کرد.
مبارجه: بر وزن مکاتبه. یعنی یکدیگر را برجه برجه کردن. یک جورهایی یعنی برجک یکدیگر را مورد عنایت قرار دادن.
بروجگاه: بر وزن فرودگاه. به مکانهایی گفته میشود که موجب بروج میشوند. از این جمله میتوان به کله پاچه اشاره کرد. درباره پاچه باید گفت که میتواند درون پاچهافزار (پوتین) باشد به شرطها و شروطها که پاچهدان (شلوار) درون پاچهافزار نباشد.
متبرّج: بر وزن متبرک. به تبرّجگر گفته میشود توضیح هم ندارد.
بروجک: بر وزن وروجک. بچه متبرّج. متبرّجی که در عنفوان جوانی باشد.
بُرج: آخرش معروف است. در «آخر برج» حق مردم را کف دستشان میگذراند.
دائره البروج: به گفته ویکیپدیا «هی الدائره الکبرى التی یقع فیها مستوى مدار الأرض حول الشمس و یقطع الکره السماویه التی کان یعتقد أنها لا نهائیه فی الکبر». ترجمه: هی با تو هستم که مثل مار کبرا چنبره (دایره) زدی. وقتی روی زمین و حول و حوش خورشید مدیریت میکنیم، چون کرهای در آسمان قطعه قطعه میشوی. آنگاه که معتقد به چیزی نیستی جز به کبر و غرور بیانتهایت.
آقا جان ما هرز رفتیم!
رادیو جوان / جوانی آزاد- آقا جان ما ما هرز رفتیم؟ نه هرز نبود. یه چیز دیگه بود. آها ما هدر رفتیم. شوما چقدر قیافهت آشنا میزنهها، شوما رو من یه جا دیدم. جون من بگو. تو محله ما نیستی؟ نیستی. باشه خیالی نیست اما آشنا میزنی. بعله. داشتم میگفتم. ما هدر رفتیم. این همه استهداد در ما مردونده شد جون شوما. وقتی باهات حرف میزنم مجله نخون بیتربیت. میزنم میترکونمتا. عرض کنم حضورتون که. گوش بده. عرض کنم حضورتون که من نباس راننده میشدم. آخه این چه وضعشه. میخوان سه تا صفر رو بردارن از رو پول. نشنیدی؟ جون شوما خودم شنفتم از تو رادیو. میگن که میخوان سه تا از این صفرا رو پاک کنن. یعنی اون که سه تا صفر از هزار تومنی کم کنن بشه یه تومن. آدم هزار برابر درآمدش کم میشه دیگه. اون وقت من که کرایه خونه میدم دویست هزار تومن، چه جوری با این کرایهها که کم میشن پول اجاره بدم آخه؟ آخه این رسمه. حالا چند روز دیگه همه ادارهجاتم ساعتشون به هم میریزه. میگن ساعت ۹ صبح همه باهاس سر کار باشن. اون وقت هفت و هشت صبح پرنده هم تو خیابون نمیچره چه به رسه به این که ما مسافر بزنیم. آخه من با این درامد چی کار کنم؟ همهش هم قسط این ماشین رو باهاس یدم دیگه.
تربیت نااهل را چون گربهها در منزل است
برنامه جوانی آزاد تا بعد از ماه رمضون تعطیل شد. فکر کنم چند تا از آیتمها رو نذاشتم اینجا. این چند تا رو هم بذارم، از دستش خلاص میشین.
رادیو جوان / جوانی آزاد- ای بابا. حالا یعنی چیکارمون داره؟ ما که امروز خلاف نکردیم. جانم؟ سلام سرکار. به خدا ما خلاف نکردیم. هان؟ میخوای سوار شی؟ آها. مخلصیم. چاکریم. بیا بالا سرکار. کجا میری دربست میبرمت.
خوبی شوما؟ ما خیلی چاکرجاتیما. به جون شوما فکر کردم میخوای جریمهمون کنی. بعله. آقا ما خیلی دوست داشتیم پلیس شیم. از همون اول… که نه. از دوم… از اون موقع که کوچیک بودیم به آقامون خدا بیامرز (خدا رفتگان شوما رو هم ببخشه بیامرزه) میگفتیم که دوس داریم. تو بچگیهامون هم کلی دزد گرفتیم تو بازی و اینا. خوش به حال شوما. عرض کنم حضورت که کلاً همه جا رو دزد و آدم اراذل و بیتربیت برمیداره. همه چی به هم میریزه. سنگ رو سنگ بند نمیشه. همین چند سال پیش مگه نبود زدن برج دوقلو رو ترکوندن تو خارج این اراذل خاطرتون که هست؟ حالا فکر کن این تیر دوقلو که هست خب؟ بگو خب. بزنن درب و داغونش کنن. آدم اعصابش میپاچه از هم. این میلاد هست؟ این آقای میلاد بابا. معروفه که. همین که داره برج میسازه روش شماره داره. الان فکر کنم ۱۷-۱۸ باشه که برجشو بسازن. خب؟ ای ول. همون برج میلاد. این فکر کن اگه امنیت نداشت میشد بسازتش؟ کلاً یا درست نمیشد یا کج و کوله میشد. از قدیم گفتن که «خشت اول گر نهد معمار کج، تربیت نااهل را چون گربهها در منزل است». یعنی آدم بیتربیت نااهل ارذل تو خونه باید تربیت شه. جون شوما. اگر تربیت نشه، یا به زور تربیتش نکنین، میره سراغ ثریا. همون دختر حامد خان که موبایلفروشی داره و البته اهل حاشیه هم رست بین خودمون باشه. من کلاً بهش مشکوفم. میگن دو سه بار چک بیمحل کشیده و در رفته. اصلاً این جور آدما رو باید انداخت زندون. حالا من آدرسش رو میدم بهتون یه چند هفته تحت نظرش بگیرین یا استرطاقش کنین، حتماً مچش رو میگیرین. خجالت نمیکشه. چک میکشه و در میره. مثه کش تنبون (هه هه هه). باهاس اینا رو انداخت زندون تا درس عبرت بشه که درس سختی هم هست اما من یادمه خوب شدم. فکر کنم ۱۷ شده بودم. البت دروغ نگم شایدم ۱۶٫ باهاس زد تو سرشون تا آدم شن. موبایل میفروشه. خجالتآوره. هر جا کج رفتن باید با چکش زد تو سرشون. خودش هم عینهو میخه (هه هه هه). اون وقت شوما کدوم کلانتری هستین سرکار؟ ها؟ کلانتری نیستین؟ پس کجا هستین؟ پلیس نیستی؟ د؟ سر کار گذاشتی منو؟ لباس پلیس میپوشی؟ جهل مأمور قانون میکنی؟ ها؟ نگهبان؟ کجا؟ جلو در رستوران؟ کلاهت اینجوریه چرا؟ وایسا بینیم؟ کجا در میری؟ الان میبرم معرفیت میکنم. عنوان جعلی خلیج. کاریکارتونیسم. تلاونگ. پاواروتینگ. جرثوبه فساد. جربزه. بیا بینم. تکدیگری. احزاب. ضدانقلاب. ساماندهی. فقر فرهنگی. متخاصم.
کارت سوخت تلفنی
رادیو جوان / جوانی آزاد- (بووووووووووق)، برو بینیم بابا. یه طرفه میای بوقم میزنی؟ آدم نیستی تو؟ چی؟ میخوای مسافر بزنی؟ مگه شهر هرته؟ این خط ماله ماست داداش. هری. بدو جلو بذا باد بیاد. چی؟ داد میزنی رو من؟ این قفل فرمون من کوجاست؟ برنم آدمت کنم؟ (بوق بوق) بیا بالا مهندس.
میبین تو رو خدا؟ جون داداش میبینی اوضاع ما رو؟ حالا همه واسه ما مسافرکش شدن. آدم نیستن اینا. این ننهبزرگ ما یه چیز میگفت همیشه بهمون. ضرب المثل. میگفت بنی آدم شدن چه آسان یکدیگرند، که در آفرینش چه مشکل شود. جون شوما. از صبح تا شب دنده میزنیم دوزار بره تو جیبمون. حالا اینا واسه ما شاخ میشن جون شوما. حالا معلوم نیست چرا بنزین واسه ما این قدر کمه؟ این وانت مانتا از ما بیشتر میگیرن. البت میگن اوضاع بیتر هم میشه. یعنی امروز میگفتن که قراره یه عده از این آدم بزرگا بیان کمکمون. امروز تو خط بهارستان که بودم. خب؟ بگو خب. بعدش یکی از این مسافرا میگفت که نمایندههای مجلس رفتن برامون کلی کارت سوخت گرفتن. آدم ذوق میکونه جون شما. میبینی چقدر به فکرمونن؟ خداییش دیدن به ماها بنزین کم میدن رفتن واسطه و اینا شدن که کارتشونو بدن به ما. عرض کنم خدمتتون که تو محله ما یه پسرهست که از این مخ روزگاراست. میگن بچه شریفیه. دانشگاه اصلاً مثه خودش شریفه. مهندس الکتریک می خونه. بعدش همه اتو و تیلویزیون و رادیوجاتشون رو میبرن تعمیرات میکنه ردیف. در حد بوندس لیگا. جون شوما کارش درسته. میگن از این کارت تلفونا هست. از اینا که تو موبایل می کنن نه ها. از اونا که میکنن تو تلفون کارتی. از اونا میگیره، کارت سوخت تحویلت میده ریدیفففف. اما فکر میکونم که چیزه. یعنی هنو نمیدونم چوجور کار میکونه. یعنی نمیدونم باهاس لیتری بنزین بزنیم یا دقیقهای با این کارتا.
راستی شوما چی کارهای؟ رواشناسی؟ چه جالب. آقا ما زندگیمون یه گیری داره. نمی چرخه جون شوما. شوما که این کارهای. یعنی تو کار روان و اینایی بالا غیرتاً این گره ما رو وا کن. این فرمون ماشین ما که هست. خب؟ بگو خب. خیلی سفته جون شوما. تموم این بر و بازومون درد میگیره. خب؟ بعدش شوما که متخصصجاتی، بگو چی کار کنم روون شه. یعنی از این حالت سفتی در بیاد. حالا چرا بهت بر میخوره داداش. مگه چیزی ازت کم میشه؟ آنتن نمیده؟ چی آنتن نمیده؟ موبایلت رو به رخ من میکشی؟ روانی؟ متحجار. بریونی. عروسی موقت. آلومینیوم غنیشده. مردان خیابانی. همدستی. اینترنت. بزنم با قفل فرمون آدمت کنم؟ دستتو بنداز. ویروس. تماشاگرنما.
باز جوسازی کردی زدی تو خط خونه؟
رادیو جوان / جوانی آزاد- بَهه! اینم از شانس ماست به جون شوما. جلوبندی ماشین اومد تو دلمون با این چاله چولهها. البت موضوع اینقدرام قر و قاطی نیست جون شوما. جریانات داره. این آسفالتها هستن خب؟ بگو خب. اینا هر چن وخ یه بار باهاس کن فیکون شن. چرا؟ عرض میکنم خدمتتون. این ننهبزرگ ما که بهش میگفتیم بیبی. خدا رفتگان شوما رو هم بیامرزه. بله. این بیبی خانوم همهش میگفت که بالاتر از سیاهی رنگی نیس. خب؟ ای ول که گفتی خب. بعدش این آسفالت که میکنن خیابون رو، همهش رنگ یه دست سیاهه. جون شوما آدم کیف میکنه روش رانندگی کنیم. حالا یه ماه که میگذره، این آلودگیجات میان میشینن روش، اون وخ خاکی میشه دیگه رنگش اون جلای سابق رو نداره. میان اون جاهایی رو که کمرنگ شده میکنن، خب؟ بگو خب. اون وخ جاش آسفالت تازه میمالن که مثه اولش شه. بعدش به این میگن بازسازی آسفالت. خیلی هم بازسازی کار خوبیه. به نظر من باهاس ماهی یه بار دهنه خیابونا رو بازسازی کرد. گوشت که با منه؟ ای ول. تو موبایل نداری؟ ای ول. چاکریم. آی حال میکونم از این آدما که با موبایل حال نمیکنن.