جمعه شروع هفته‌ست، روز تلاش و کاره!

Soft Watchاین نوشته پیام را که می‌خواندم، یک جورهای رفتم تو مایه‌های همذات‌پنداری. این بخش مشکل سازگاری با تقویم میلادی خیلی قابل درکه: «هنوز ملاک ذهنی تقویم شمسی‌ست. تمام کارها هماهنگ با تقوم میلادی‌ست. در زندگی روزانه حتی با تقویم میلادی هماهنگ هستی. اما هنوز پاییز با اول مهر آغاز می‌شود. این چیزی‌ست که مهاجر ایرانی با آن دست و پنجه نرم می‌کند. پذیرش شروع پاییز در ۲۳ سپتامبر، در اوایل احمقانه‌ست؛ اما ناچار بایستی بپذیری… این مشکل وقتی شدت پیدا می‌کند که تو هنوز اول هفته‌ات با شنبه آغاز می‌شود. حال این که این جا شنبه فقط مقدمه‌ای‌ست برای معرفی آخر هفته. اگر ذهن بیست و چند ساله‌ای که به تو فهمانده که جمعه وقت استراحت و تفریح و به یک معنا، روز تعطیل هفته‌است؛ اینجا، در این نقطه از زندگیت، گاف می‌دهد».
حالا چرا من می‌گم قابل درکه؟ خب واسه اینه که روزنامه‌نگارها و اصولاً هر کسی که با روزنامه درگىر می‌شه هم به نوعی دچار این مشکله. توی روزنامه‌ها قانون اصلی ساعت کار انیه که هر روزی که تعطیل رسمی است، تو روز قبلش تعطیلی و آن روز تعطیل باید سر کار بیای!
خب طبیعیه چون روزی که فرداش تعطیله، نباید روزنامه‌ای آماده چاپ بشه و به ناچار روزی که تعطیل رسمیه، تو باید بیای چون برای فردا باید روزنامه روی پیشخوان دکه‌ها باشه. این جاست که به قول پیام ذهنت گاف می‌دهد. همه دوستات جمعه‌ها تعطیلن و می‌خوان برنامه تفریحی بذارن، اما تو نمی‌تونی باهاشون باشی. هر هفته هم مجبوری این داستان رو برای همه توضیح بدی. روزهایی که تعطیل و بین‌التعطیلین و از این ماجراهای مرسوم توی ایران هست هم که نور علی نوره. چون تو همیشه یک روز جلوتر از بقیه آماده سفری و مجبوری یک روز زودتر از سفر برگردی. هفته‌های معمولی هم که پنجشنبه‌هات رو تنهایی و جمعه‌هات رو تنهاتر. اینه دیگه. فکر کنم با این وضعت نسل روزنامه‌نگارها در طول تارخ یه جهش ژنتیکی اساسی پیدا کنه به خاطر این تفاوت. این جاست که اون ترانه کودکانه تلویزیون به طرز مضحکی عوض می‌شه به این حالت:
جمعه شروع هفته‌ست، روز تلاش و کاره، پنجشنبه توی خوابی، اما هر کسی کاری داره!