جالبه که دیشب داشتن کیفم رو میزدن و من فهمیدم! داشتم از خوردن شام برمیگشتم و با یکی از بچهها گپ میزدم که یه پسر گلفروش با یه دسته گل اومد سراغم و اصرار کرد که ازش گل بخرم. من چند بار بهش گفتم نه اما همونطور که من راه میرفتم و اون هم روبهروی من عقب عقب راه میرفت، دسته گل رو از سمت گلها چسبونده بود به شکم من. اون وقت من احساس کردم یه چیزی داره در کیف کمری من رو میکشه. خوشبختانه در کیف کمری من چسبی بود و حتی اگه اون رو باز میکرد، باید یه در چسبی دیگه و یه زیپ رو باز میکرد تا دستش میرسید به داخل کیفم.
همین که احساس کردم این پسره میخواد کیفم رو بزنه، وایسادم و نگاش کردم. بعدش هم یه نگاهی به کیف خودم کردم. یهو دوید و فرار کرد.
خوشبختانه پاسپورتم رو هم گذاشته بودم توی هتل. حتی اگه خفتم میکردن، دستشون به جایی بند نبود.
این روزها شدیداً با یه دلدرد مسخره دست و پنجه نرم میکردم که خدا رو شکر الان بهتر شده. نمیدونم چم بود. معمولاً این معده من سنگ رو هم هضم میکنه اما توی این چند روز همه دل و رودهم به هم ریخته بود و در وضعیت گلاب به روتون به سر میبرد. منم تا تونستم ماست خوردم و دوغ و یه جور غذایی که با جگر درست میشه.
سرقت
ماجرای سرقت
خب من دوباره خونه گیس گلاب هستم. سعی میکنم هر شب بیام این جا و یه خبری بدم. متأسفانه این جا فرانت پیج نصب نبوده. اما من فردا یه سی دیش رو میخرم تا بتونم گردون رو پابلیش کنم.
اما کل ماجرا:
جمعه ساعت ۱۰ شب بود. من دیگه میخواستم برم و در رو از پشت قفل کنم. این لوگوی پایین رو که گذاشتم رفتم تا در رو ببندم. همین موقع دو نفر که ظاهر خیلی ناجوری داشتن اومدن بالا و به من گفتن که بهشون یه سی دی فیلم بدم. من هم گفتم که من کارم اصلاً فیلم و اینا نیست. پرسیدن که پس شما چکار میکنین؟ من گفتم این جا فقط کار اینترنت انجام میشه. گفتن پس بذار ما یه کم با اینترنت بازی کنیم. من هم گفتم که اینترنت من این موقع اعتبار نداره و حدوداً ساعت ۱۰:۲۰ بود که من کامپیوتر رو خاموش کردم و خواستم که از اون جا برن. یکیشون که همش صحبت میکرد، گفت که انگشترم رو ببینه و من هم بهش دادم تا ببینه بعد بهم پسش داد. به رفتنشون که اصرار کردم، دیدم مقاومت مییکنن من هم رفتم گوشی تلفن رو برداشتم که ۱۱۰ رو بگیرم که گوشی رو از دستم گرفتن و تلفن رو قطع کردن. بعدش من یه خورده تند برخورد کردم و یکیشون هم یه کارد سنگری از آستینش بیرون آورد و با یه حرکت سریع زد به بازوم. بعد از من خواستن که جیبهام رو خالی کنم و بعد از اون دستام و دهنم رو با چسب نواری پهن بستن. و بعد منو به سمت دستشویی هدایت کردن و از من خواستن که اون جا بشینم رو زمین. بعد اون که چاقو داشت بالای سرم وایساد و یکی دیگه که انگار پایین وایساده بود و کشیک میداد اومد بالا و و با نور دوم شروع به خالی کردن مغازه کردن. مجموعاً شش عدد کیس کامپیوتر، یک عدد مونیتور، یک عدد کیبورد و دو عدد ماوس، گوشی موبایل و ساعت مچی و حدود ۱۶۰ هزار تومن وجه نقد و کیف محتوی بعضی مدارک بیارزش و مقادیری سی دی نرمافزار و دوربین دیجیتالم رو به سرقت بردن. اون که مواظب من بود بالای سرم وایساد تا دو تای دیگه برن. بعدش اون هم در دستشویی رو قفل کرد و کرکره رو هم پایین کشید. من ۲ دقیقه بعد دهن و دستام رو باز کردم، شیشه بالای دستشویی رو شکوندم و اومدم بیرون. به ۱۱۰ زنگ زدم و باقی قضایا. اون وقت ساعت دیگه ۱۱ شده بود.
دزدی از کافینت
نورهود شاید تا چند وقت نتونه بنویسه. آخه دیگه هیچ کامپیوتری نداره. دیشب ساعت ۱۰ سه نفر اومدن کافی نتش و بعد از بستن دستاش و دهنش همه اموالش رو از کامپیوتر تا موبایل به سرقت بردن. بازوش رو هم با کارد مجروح کردن. اما حالش خوبه نگران نباشید. منتظر خبرهای بعدی باشید.