خرید مجلات داخل ایران با اپلیکیشن «مجله»

چند وقتی است که روزنامه و مجله را علاوه بر نسخه کاغذی در تبلت هم می‌خوانم. طبیعتاً منظورم روزنامه‌های اینجا مثل مترو بود که برای مخاطب تبلت به طور جداگانه طراحی شده‌اند.

نسخه تبلتی این گونه روزنامه‌ها طراحی کاملاً مجزایی دارد. نه یک فایل پی‌دی‌اف است که قابلیت ورق  زدن دارد نه آن که یک وب‌سایت است که به صورت اپلیکیشن درآمده است. نسخه تبلتی روزنامه مترو کاملاً تعاملی است. گاهی بخش‌های مجزایی ویژه تبلت دارد که می‌تواند یک مسابقه با جایزه یا تعداد عکس‌های بیشتر یا حتی ویدئوهای مرتبط به خبر باشد. پیوندهای مناسبی هم برای برخی از اخبار خبرساز به فیس‌بوک این روزنامه تعبیه شده که خواننده بتواند نظرش را بلافاصله منتشر کند.

mzl.khwdihrb.480x480-75اما منظور من از این نوشته شرح استفاده لذت‌بخش از چنین روزنامه‌هایی نیست. قصد من این است که یک کار خوب را که در زمینه رسانه‌های فارسی‌زبان صورت گرفته معرفی کنم.

سلمان جریری را بسیاری از شما به عنوان نخستین وبلاگ‌نویس فارسی‌زبان می‌شناسید. چند وقتی است سلمان اپلیکیشن مجله را طراحی کرده که با استفاده از آن می‌توانید نسخه الکترونیک مجلات ایرانی را خریداری و مطالعه کنید.

تعداد مجلات موجود در این اپلیکیشن کم نیست و شما بازه مناسبی از مجلات را برای خریداری در اختیار دارید. با این حساب «مجله» اولین اپلیکیشن خرید و مطالعه مجلات فارسی است. به کمک این اپلیکیشن شما می‌توانید مجلات فارسی مورد علاقه خود را در هر کجای دنیا که باشید خریداری و بر روی تبلت خود مطالعه کنید.

درمورد خرید ریالی، متاسفانه هنوز کارتهای شتاب مستقیما قابل استفاده نیستند. اما اگر در ایران هستید می‌توانید به جای خرید مستقیم ریالی، در دو مرحله خرید ریالی از اپلیکیشن را انجام دهید به کمک کارتهای شتاب از فروشگاههای مختلف آنلاین، «گیفت کارت آی‌تونز» خریداری کنید و بعد به کمک گیفت‌کارت آی‌تونز از اپلیکیشن به صورت دلاری خرید کنید.

متاسفانه مجلات ما هنوز یک پی‌دی‌اف ساده هستند و با آن چیزی که ما در خارج از ایران می‌بینیم و استفاده می‌کنیم، فاصله زیادی دارند. هر چند لنگه‌کفش در بیابان غنیمت است و از طرفی طراحی یک نسخه مجزا برای تبلت‌ها انرژی و هزینه زیادی را می‌طلبد که با اوضاع فعلی مطبوعات در ایران، سرمایه‌گذاری نشریات روی آن به‌صرفه نیست.

اگر اقبال چنین اپلیکیشن‌هایی بلند باشد و خوانندگان زیادی در خارج از ایران مجلات را از این راه خریداری کنند، ناشران با حجم بزرگی از درآمد مواجه خواهند شد. این درآمد بدون آن که هزینه چاپ را بر آنها تحمیل کرده باشد تماما سود است. از طرفی نرخ تبدیل ارز به ریال می‌تواند سرمایه‌گذاری روی ساخت نسخه‌های ویژه تبلت را برای ناشران به صرفه کند.

اپلیکیشن مجله را می‌توانید برای آی‌او‌اس دریافت کنید. نسخه اندروید هم در حال آماده‌سازی است.

دوبی‌نامه (۳)

این روزهای آخر کارم در دوبی، تا دیروقت مشغول کار بودم. اون‌قدر خسته که دیگه زمان و حسی برای به‌روز کردن اینجا نبود. حالا هم توی لابی هتل نشستم و دارم دوبی‌نامه سوم رو به روز می‌کنم.
این چند روز فرصتی شد تا سری به سلمان بزنم وکلی گپ بزنیم. اما برسیم به نکته‌هایی که در دوبی دیدم.
هوای بهاری و مخلوطی از باران رو این روزها تجربه کردم که کار رو یه جاهایی سخت می‌کرد. یکی از روزها برای فیلمبرداری به متروی اینجا رفتیم. متروی دوبی، بلندترین متروی دنیاست که بی‌راننده حرکت می‌کنه. تقریباً توی هر سکو یک پلیس ایستاده بود. فیلمبرداری همیشه باید با مجوز باشه و مرتبا‍ً کنترل می‌شه. هر ایستگاهی که توقف می‌کردیم، پلیس‌ها ازمون درخواست اجازه‌نامه می‌کردن و طبیعتاً ما مجبور می‌شدیم که کار رو متوقف کنیم. علاوه بر اینها، یک واگن اختصاصی در هر قطار هست که اینترنت وای‌فای داره و می‌شه به اینترنت وصل شد.
دومین جایی که اون روز رفتیم، ساحل خلیج فارس بود و کنار برج العرب که بخشی از فیلمبرداری رو باید اونجا انجام می‌دادیم و در نهایت رفتیم به پیست سرپوشیده اسکی دوبی. به قول یکی از دوست‌هام وارد یه یخچال بزرگ شدیم و البته تجربه من از اسکی همون قدری بود که شما تجربه هدایت شاتل رو داری. بنابراین با رضایت خاطر زمین می‌خوردم و دوستان هم حالت مفرحی در وجناتشون هویدا می‌شد که البته بی‌خود کردن که خندیدن بهم.
ملتی که اینجا زندگی می‌کنن بسیار ماشین‌باز به نظر میان. توی خیابون جی‌بی‌آر انواع پورشه و فراری رو دیدم و همین طور ده‌ها موتور در مایه‌های هارلی دیویدسن و انواع مشابهش. تقریباً همه برندهای معروف رو می‌شه اینجا پیدا کرد. از برندهای پوشاک تا برندهای غذایی و حتی بانک‌ها و رسانه‌های معروف دنیا. اما جالبیش به اینه که اسامی رو معرب کردن. مثلا به جای Starbucks می‌گن ستاربکس یا جای Burger King می‌گن برجر کنج. این نام‌گذاری‌ها گاهی خیلی مضحک و خنده‌دار می‌شه.
سفرم رو چند روز عقب انداختم تا بتونم کمی دوبی رو اون طور که دلم می‌خواد ببینم. واقعاً به هوای آفتابی نیاز داشتم و البته دمای هوا هم ایده‌آله. بنابراین ارزشش رو داشت که انداره یه بلیت دیگه پول بدم تا بتونم چند روز دیرتر برگردم توی بارون لندن.