هوا هی بارونی میشه، هی آفتابی میشه. البته در کل هوا خوبه. یعنی آزارت نمیده. اتاق هتلم خیلی کوچیکه. به زور شش متر میشه. به عبارتی وقتی توی تختم خوابم، انگار توی قبر دراز کشیدم. یه جورایی منتظرم نکیر و منکر بیان احوالپرسی. مسخرهتر اینه که توی هیچ اتاقی یخچال نیست و من همچنان با توالت فرنگی مشکل دارم!
از همه اینها گذشته یه نکته جالب اینه که اینجا یا ساختمونهای قدیمی رو فقط در داخل مدرن میکنند و یا تیغه نما رو نگه میدارن و پشتش یه ساختمون میسازند. بعدش یه نکته جالب. از هر چیزی تاریخ میسازن. مثلاً فلان شخصیت مهم اومده در یک مسیری قدم زده، اونجا چهار تا پلاک فرو میکنن توی زمین. مثلاً «یادبود قدم زدن پرنسس دایانا». یه چیز جالب دیگه هم بگم و برم. اینجا چفیه مد شده. چفیه فلسطینی. مثل شال میبندن دور گردنشون. شاید هم از قبل مد بوده و من نمیدونستم. اما خب برام جالب بود که دیدم یک عده ازش استفاده میکنن.