رسانه

یکی از بهترین و تخصصی‌ترین وبلاگ‌هایی که در زمینه رسانه‌ها دیدم، وبلاگ رسانه هست. برای خودم عجیب بود که بین تمام وبگردی‌ها یا بهتر بگویم وبلاگ‌گردی‌هام تا حالا باهاش برخورد نکردم. حالا هم از توی Top Ten کانتر Netstatebacic پیداش کردم. اما متأسفانه از شش جولای تا حالا به روز نشده و در ضمن ایمیل نویسنده‌اش هم ما رو به سایت resaneh.info رهنمون می‌کنه که راه به جایی نداره. واقعاً حیفه که نویسنده این مطالب ناشناس باشه و مطالب بیشتری رو ننویسه.

بابای سیگاری

بابای من سیگاری نیست.
اما…
وقتی که چیزی ناراحتش می‌کنه، یکیشو روشن می‌کنه.
وقتی که چیزی خوشحالش می‌کنه، یکیشو روشن می‌کنه.
وقتی که در گیر کارشه، یکیشو روشن می‌کنه.
وقتی که غذاشو خورده، یکیشو روشن می‌کنه.
وقتی که پشت کامپیوتره، یکیشو روشن می‌کنه.
وقتی که مشروب خورده، یکیشو روشن می‌کنه.
وقتی که با مامان دعوا می‌کنه، یکیشو روشن می‌کنه.
وقتی که فوتبال نگاه می‌کنه، یکیشو روشن می‌کنه.
اما…
بابای من سیگاری نیست.

کاکتوس

خلاصه عکس‌ها و ماجرای کامل مسافرت برخی دوستان منتشر شد. کاکتوس این عامل سرسپرده انگلیس این بار عکس‌های جالبی را در وبلاگ خودش انتشار داد. اما از دیدگاه نورهود کاکتوس کسی نیست جز یک عنصر اخلال‌گر. وی با نوشته های خود سعی در انحراف اذهان عمومی‌ دارد. هدف نهایی وی سوق جریان فکری خوانندگان به مسیر دیگری‌ست. به طوری که نقش وی به عنوان یک فراماسون تحت الشعار(!) قرار گیرد. وی پس از اعترافاتی که در کتاب خاطرات خود منتشر کرده، سعی می‌کند که خود را طرفدار حقوق کودکان نشان دهد تا از این طریق گذشته خود را به عنوان یک تروریست و بمب‌گذار در پشت چهره یک حامی مهربان پنهان نماید. هشیار باشید.

خبر ویژه

امروز یک خبر ویژه دارم.
خلاصه پس از مدت‌ها این پا و اون پا کردن، سایت گردون رو راه انداختم. قسمت‌های زیادی توی این سایت پیش‌بینی شده. از اخبار در مضامین مختلف بگیرید تا معرفی سایت‌ها و قسمت‌هایی برای مقالات و گزارش و مصاحبه. قبلاً هم برای بعضی از وبلاگ‌نویس‌ها ایمیل زدم که برای پربار کردن این سایت با من همکاری کنن. همشون هم خوشبختانه از این موضوع استقبال کردن. به هر حال گردون مکانی خواهد بود برای انتقال و معرفی نظریات حرفه‌ای شما به مخاطبین. گرچه این سایت هنوز کامل نشده، اما من سعی میکنم که هر روز یه بخشش رو راه اندازی کنم. از دوستان عزیزی که مایل به همکاری با سایت گردون هستن دعوت میشه که مطالب، اخبار، گزارش‌ها، مطالب ترجمه شده سایت‌ها و مطبوعات خارجی و عکس‌های خودشون رو به آدرس [email protected] ارسال کنن تا با اسم خودشون در این سایت منتشر بشه. فقط نکته بسیار مهم اینه که این مطالب باید دارای محتوای قوی باشه تا مخاطبین رو جذب کنه. برای درج آگهی‌های تبلیغاتی هم با همین آدرس تماس بگیرید.
حالا هم به شیوه روزنامه‌های خیلی مهم: گردون در رد یا قبول هر یک از مطالب آزاد است.
امیدوارم که مشکلات و موانع باعث توقف کار این سایت که هدفی به جز اطلاع رسانی نداره نشه.

دکترین وبلاگی نورهود

بخش سوم: چگونه خوانندگان وبلاگ خود را بالا ببریم؟
راه‌های متعدد و متنوعی برای بالا بردن آمار خوانندگانتان وجود دارد که زیر به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
۱- سیستم خود درگیری: این سیستم یکی از سیستم‌های ابتدایی و البته موثر برای جذب خواننده بیشتر است. نویسنده باید به تدریج وانمود کند که یک درگیری مهم تمامی زندگیش را تحت تاثیر قرار داده است و در کل از خود متنفر است. برای این منظور بهتر است از جملاتی که حاوی تنفر از خود هست به شدت استفاده کنید. جملاتی زیر توصیه می‌شود:
– حالم از خودم، از نوشته‌‌هام از همه به هم می‌خوره.
– من یک احمق به تمام معنی هستم.
– امروز هم ناگزیر هستم از نوشتن. چه اگر ننویسم زمان سو‌هان وجدانم خواهد شد. من گناهکارم.
۲- سیستم اتوبیوسکسوگرافی: این سیستم از موثرترین و کارآمد ترین روش‌هاست. به نویسندگانی که می‌خواهند تازه کار خود را شروع کنند، اکیداً این روش توصیه می‌شود. خصوصاً اگر بخواهند یک شروع طوفانی داشته باشند. در این روش اگر دختر هستید سعی کنید که تجربیات سکسی خود را با آب و تاب و جزئیات فراوان در وبلاگتان نقل کنید. سعی کنید نشان بدهید که اصلاً مایل به شناخته شدن نیستید اما به طور پنهانی با برخی از وبلاگ‌نویسان جنس مخالف چت صوتی کرده و سعی کنید که آنها را ترغیب نمایید تا بیشتر درباره شما کنجکاوی نمایند. آن‌ها را در وضعیتی قرار دهید که در خلال نوشته‌‌های خود لینکی به شما بدهند و در صورتی که از خود اطمینان دارید کاری کنید که لینکی دائمی به وبلاگتان حواله کنند. اگر هم مرد هستید نوشتن تجربیات سکسی شما می‌تواند مؤثر باشد البته نه به تأثیر گروه اول. اما تلاش کنید تا بصورت یک وبلاگ‌نویس بسیار متشخص و کارشناس که تنها هدفش رفع مشکلات جنسی خوانندگان است به شما بنگرند.
۳- سیستم فحاشی: این روش به نظر می‌رسد که علاقمندان بسیاری در بین آقایان وبلاگ‌نویس پیدا کند. این سیستم به صورت نهادینه شده در وجود آقایان نهفته هست و با سر دادن کلمات رکیک و توهین و تحقیر سایر وبلاگ‌نویسان بالاخص وبلاگ‌نویسان خانم می‌توانند به مقصود خود نائل شوند. فحاشی و هتاکی به وبلاگ‌نویسان مشهور توصیه می‌شود. این روش تا کنون توسط هیچ وبلاگنویس خانومی ارائه نگردیده و اولین وبلاگنویس مؤنث که به این کار اقدام کند دچار انفجار کانتر خواهد شد.
۴- سیستم من خیلی نازم: این روش مختص خانوماست. اولین قدم برای طی این طریق، جست‌وجو در سایت‌های مخصوص عکس‌های هنری و پیدا کردن عکسی از یک حوری بهشتی و قرار دادن آن در بالای وبلاگ است. تعریف کردن از قیافه خود به طور غیرمستقیم و استفاده از خاطرات روزمره درباره مزاحم شدن پسر‌ها بسیار مؤثر است. این روش برای آقایان وبلاگ‌نویس کاربردی نیست مگر این که قیافه‌ای در حد مالدینی، دیوید بکهام، براد پیت یا آنتونیو باندراس داشته باشند.
۵- سیستم سرمایه‌داری: دوستداران این روش باید خود را بسیار متمول نشان داده و یا به زبان خودمانی تریپ مایه‌داری بگذارند. با نوشتن خاطرات و نوشته‌‌هایی در زمینه اسکی، تنیس یا مدل ماشین و دوبلکس بودن خانه در شمال شهر می‌توانید به این مقصود نائل شوید.
۶- سیستم قربونت برم الهی: یکی از مناسب‌ترین و در عین حال کم‌هزینه‌ترین روش‌های جذب مخاطب است. رفت و آمدتان را به وبلاگ مشاهیر وبلاگستان زیاد کنید. سعی کنید حتماً در نظرخواهی آنان مطلب بنویسید. این نکته یادتان باشد که ابتدا تعریف و تمجید زیادی از نوشته‌‌های آن نویسنده داشته باشید و بطور ضمنی اشاره‌ای هم به وبلاگ خود نمایید تا مخاطبین را از آنجا به وبلاگ خود رهنمون شوید.
۷- سیستم خودکشی: این روش از روش‌های متعارف وبلاگ‌نویسان است. بار‌ها و بار‌ها مورد استفاده قرار گرفته و هنوز هم کاربرد دارد. به علت استقبال زیاد خوانندگان از این نوع وبلاگ‌نویسان همواره به کار می‌رود. در این حالت نویسنده باید به طور ناگهانی خداحافظی کند و جمعی را در خماری بگذارد. بهترین حالت این روش، بدترین آن است بدین معنی که وبلاگ خود را پاک کنید و یک صفحه غم‌انگیز با آهنگی محزون بجای آن بگذارید. نگران نباشید. می‌توانید پس از مدتی باز گشته و سخنان خود را با مخاطبین زیادتر از سر گیرید.
۸- سیستم هک: وبلاگ خودتان را هک کنید. در این حالت آرشیو خود را دستکاری نکنید. بلکه به جای تمپلت خود یک صفحه با مضمونی توهین‌آمیز به خود قرار دهید و از زبان یک هکر هر چه می‌خواهید به خود بد وبیراه بگویید. پس از مدتی باز گشته و همه چیز را به حالت اول برگردانید. در یادداشت آخر خود ضمن استفاده از الفاظی همچون کوردلان اینترنتی و تروریست‌های ادبی به هکر موهومی بد و بیراه گفته و خاطر نشان کنید که وبلاگتان را پس گرفته‌اید. با این کار می‌توانید سواد خود را هم به رخ بکشید و به آنتی‌هکر بودن شهره شوید.
روش‌های دیگری هم برای بالا بردن کانترتان موثر است که در این مقوله نمی‌گنجد. سلسله مقالات دکترین وبلاگی نورهود را دنبال کنید (اینم خودش یه روشیه دیگه).

مشترک مورد نظر…

آقا ما هر چی به روی خودمون نمی‌آریم بلکه این آقا احسان یه بفرمایی هم به ما بزنه مثه این که نمیشه. تحویلمون نمی‌گیره. ما هم اصولاً برای این که با همه چیزای قلمبه مشکل داریم و اگه چیزی رو دلمون قلمبه بشه مشکلمون هم دولا پهنا می‌شه، گفتیم با خودمون که بهتره این ورقلمبیدگی دلمون رو این جا بنویسم بلکه دفعه بعد یه بفرمای الکی هم به من بزنه منم کلاس بذارم بگم که نه من وقت ندارم. بابا مردم از گمنامی… تو رو خدا یه نگاهی به لیست دعوت‌شدگان بندازین همه مشهور، همه هنرمند، همه نویسنده. ما از اون شاگرد شوفر هم گمنام‌تریم به خدا. نشد ما هم بریم قاطی از ما بهترون شاید بی‌بی‌سی هم یه چیزی ازمون بنویسه.
اما از جدی که بگذریم عجب کار خطرناکی کردن اینا. من خودم پنجشنبه از جلوی سفارت انگلستان رد می‌شدم. دیدم کاکتوس داشت با سفیر انگلیس صحبت می‌کرد. خوشبختانه به علت گمنامی کسی منو نمی‌شناسه. رفتم و به بهونه واکس زدن کفش سفیر انگلیس به حرفاشون گوش کردم. داشتن درباره دزدیدن و انتقال اتوبوس حاوی احسان اینا صحبت میکردن. حرفاشون که تموم شد سریعاً رفتم که زنگ بزنم به احسان، اما هی پیغام می‌داد مشترک مورد نظر معروف می‌باشد. لطفاً مجدداً شماره‌گیری نفرمایید. اومدم اکباتان بلکه خورشید رو پیدا کنم. اما متأسفانه هوا ابری شد. به شاهین زنگ زدم. بعد از حال و احوال تا اومدم جریان رو بگم اعتبار کارتم تموم شد.
هر چی بود به خیر گذشت. من همش نگران بودم که اگه این انگلیس‌ها اینا رو بدزدن، رسانه‌های خارجی تبلیغات وسیعی درباره فرار مغزها انجام خواهند داد و جنجال جدیدی به راه خواهد افتاد.
حرف آخر این که مواظب کاکتوس باشین جنسش شیشه خورده که چه عرض کنم تیغ داره.

شکار و شکارچی

دیروز گنجشکی رو دیدم که پروانه‌ای رو شکار کرده بود و بی‌رحمانه اون رو به زمین می‌زد تا حرکت نکنه. همون گنجشکی که وقتی تو چنگ یه قرقی اسیره، مظلوم و بیچاره‌ست، وقتی که مقام یه شکارچی رو می‌گیره کاملاً ظالم و بی‌رحمه.

نفس عمیق

دیروز روز خوبی بود واسه من. اونم از این نظر که تونستم بعد از دو ماه باهاش حرف بزنم. حرف زدن براش خیلی سخت بود. یکی از دنده هاش رو عمل کرده. بین هر جمله یه نفس عمیق می‌کشید و دوباره ادامه می‌داد. هر چی هم بهش می‌گفتم که بابا حرف زدن زیاد برات ضرر داره، گوش نمی‌کرد و می‌گفت که یه عالمه منتظر بوده تا حرف بزنه. کلی هم گریه کرد. نوشته‌های اون روزایی رو که بیهوش بود و من براش نوشته بودم رو می‌خوند. بعدش هم صفحه نظرخواهی رو می‌خوند و گریه می‌کرد. هنوز اجازه پرواز بهش ندادن. اما به محض این که بتونه، از اتریش میره آلمان و از اون جا هم یه سر میاد ایران. فعلاً که منتظرم ببینم چی پیش میاد.

نسل جدید

عجب دوره زمونه‌ای شده…
پریشب می‌خواستم برم پیش گیس گلاب. خانومش نبود و تنها بود. شام هم قرار شد برام میرزاقاسمی درست کنه. کارام رو کردم و گفتم قبل از رفتنم یه سر برم چت. ماه‌ها می‌شد که سری به اون جا نزده بودم. خلاصه رفتیم توی یکی از این روم‌های شلوغ به قصد گوش کردن مکالمات ملت که یهو یکی PM داد. دیدیم که یه دختره. سلام و احوال‌پرسی و از این حرفا… که پرسید چند سالته؟ گفتم بیست و هفت و اندی. تو چند سالته؟ فرمودند پونزده سال! می‌رم دبیرستان. گفتم خب… یهو گفت وب کمت رو روشن کن ما هم گفتیم بفرما. یهو دیدیم نوشت واااااااااااااای تو چقدر خوشگلی!!! (اونایی که منو دیدن می‌دونن طرف چه اشتباه بزرگی کرد) خلاصه باز یهو گفت شماره‌تو بده من. ما رو می‌بینی گفتیم آخه جغله تو اصلاً می‌دونی فرق بین پسر و دختر چیه؟ گفت بعله هم که می‌دونم. من دوست پسر هم دارم تازه. اما از تو خوشم اومده! خلاصه ما همین طور ‌هاج و واج به نوشته ‌ها نگاه می‌کردیم و می‌گفتیم طرف لابد یه سیبیل کلفته که داره ما رو اُسکُل می‌کنه. گفتیم خب شماره می‌دم فوقش به جای این که ما به اون بخندیم اون به ما می‌خنده. شماره دادم. زنگ زد!!! واقعاً یه دختر بچه بود. نیم ساعت هم یه ریز حرف زد. از دوست پسرش گفت از نوارایی که گوش می‌ده از خونوادش و از آسمون و ریسمون. جاتون خالی با گیس گلاب مردیم از خنده. به قول گیس گلاب انگاری سوار ماشین زمان شدی و رفتی به گذشته و بچگی و علایق و سلایق اون موقع. چنانی می‌گفت دوست پسرش رو دوست داره که من فکر کردم لابد یه جریاناتی هم بعله. بهش گفتم آخه کوچولو هنوز خیلی مونده تجربه کنی تا بگی یکیو دوست داری. می‌خندید و می‌گفت نه من چند تا دوست پسر همین جوری هم دارم اما این یکی فرق می‌کنه.
دو تا نکته بامزه بود تو حرفاش. یکی این که می‌گفت من کوچولو نیستم آخه مردای سی ساله هم دنبالم می‌فتن!!! یکی هم این که منو به اسم کوچیک صدا می‌کرد بدون این که یه آقا حداقل اولش بچسبونه. والله داداش کوچیکمون که همسن اینه هنوز که هنوزه به من می‌گه داداشی.
اینم از نسل جدید.