خلاصه پس از چند روز تونستم بشینم توی یه کافینت توی میدون تقسیم (یا Taksim) استانبول و این چند جمله رو با صفحه کلید مسخره ترکی تایپ کنم. اگر این لامپونویس نبود عمراً میشد غلطی کرد. هتل خوب. سرعت اینترنت هم خوب و خوشبختانه همسفرها و تورهای تفریحی هم خوب. دیگه چه مرگمه؟ بسیار خوش میگذرد. جای دوستان و دشمنان همگی خالیست. بالغ بر هوار مگابایت عکس گرفتم که بلافاصله پس از بازگشت به عرض و طولتان خواهم رساند.
ماه: مارس 2006
سودای سوداگری آنلاین
تولیدکنندگان محتوا در هر رسانهای همواره یک مشکل اساسی داشتهاند و آن یافتن فرمولی برای تبدیل کاربران به درآمد بوده است. رسانهها برای مجهول این فرمول را با آگهیهای تبلیغاتی پاسخ میدهند حال چه رسانه دیداری یا شنیداری باشند یا رسانه نوشتاری. از این راه هزینهها را پوشش میدهند، به نویسندگان خود حقالزحمه پرداخت میکنند و خلاصه درآمد کسب میکنند. اگر اینترنت را هم یک چندرسانهای بدانیم و برای آن مفهوم Multi Media را در نظر بگیریم، نمیتوانیم آگهی را از فرمول آن هم جدا بدانیم با این تفاوت که یک سایت یا وبلاگ اینترنتی به ندرت برای درآمدزایی به حق اشتراک نگاهی دارد. اکثر قریب به اتفاق سایتها و وبلاگها محتویات خود را رایگان در اختیار مخاطبان خود قرار میدهند. آگهیها در رسانهها متأسفانه مفهوم نامناسبی پیدا کردهاند. یک تیم ورزشی هنگامی که روی پیراهن خود نام یک محصول یا Brand تجاری را درج میکند از آن به مفهوم جذب Sponsor یا پشتیبان یاد میشود در حالی که یک رسانه به هنگام درج آگهی با مفهوم تبلیغات مواجه میشود.
درباره سایت و وبلاگ به عنوان یک رسانه هم این مفهوم جاری و ساری است. سایتها و وبلاگهای خارجی به راحتی اسپانسر جذب میکنند و فرمول مذکور را به سهولت به جوابی صحیح میرسانند. حمایتکنندگان هم رأساً وارد مذاکره شده و به سایتهای پربیننده پیشنهاد درج آگهی میدهند. از طرفی سایتداران یا وبلاگنویسان میتوانند از سایتهای واسط آگهی هم استفاده کنند. به این ترتیب که این سایتها به صورت بنگاههای تبلیغاتی وارد عمل میشوند. آگهی جذب میکنند و از سایتداران میخواهند که به صورت منتشرکننده آن وارد عمل شوند. به عبارت دیگر فضای نمایش آگهی توسط سایتها تأمین میشود. بر این اساس پرداخت هزینه نمایش اغلب بر اساس کلیک روی آگهی است نه تعداد نمایش آن. به این ترتیب درصدی از مبالغ دریافتی توسط این بنگاهها بر اساس تعداد کلیک به نمایشدهنده آن تعلق میگیرد.
نوروزانه ۱
از وقتی که اومدم توی آدرس جدید، کمتر شد که روزنوشت هم داشته باشم. حالا که عیده و اتفاقات روزمره هم بیشتر میافته، از این جور نوشتهها بیشتر میشه این جا پیدا کرد. مخصوصاً که سرعت این کافینتی که توش هستم خوبه. خب جریان از این قراره که من بیست و هفتم اسفند اومدم لاهیجان. هوا متغیر، گاهی آفتابی، گاهی ابری و گاهی هم نیمهابری و کلاً غیرقابل پیشبینی. عرض کنم که گزارش سفر فعلاً در حد لاهیجانگردی بوده و البته یه مقدار چرخیدن توی رشت و اینها. دیشب هم توی هوای مهآلود گشت و گذار در بازار ماسوله به همراه هومن سیدی، آزاده صمدی و حمید پورسیف. این تا این جا. خوشبختانه گوشی جدیدم یه Sony Ercsson W800i محترمی هست و دوربین ۲ مگاپیکسلی باحالی داره که وادارم میکنه زرت و زورت عکس بندازم از در و دیوار. اصلاً به خاطر همین دوربین هم بوده که فتوبلاگم رو راه انداختم. حالا پنجم که برگردم تهران عکسهاش رو دونه به دونه میذارم اون جا. ششم هم یه سفر یه هفتهای دارم به استانبول. اگه بشه که از اون جا هم عکسهای خوبی بگیرم باز هم منتقل میشن به فتوبلاگ. خلاصه این که آسوده بخوابید که ما هم خوابیم.
از همه اینها که بگذریم، جشنواره زیر گنبد کبود و مراسم نوروزی ایرانیان در تورنتو رو که از اخبار دنبال میکردم، به نظرم حرکت جالب توجهی اومد. خیلی بهتر از این کنسرتهای هر ساله که در جاهای مختلف برای ایرونیها برگزار میشه. جداً دوست داشتم که اون جا بودم.
نقطویون و حروفیون
مدتها بود که مرتباً عبارات «نقطویه» و «حروفیه» را میشنیدم و برای من جای سؤالات بسیاری درباره چگونگی این جنبش و پیدایش آن پیش میآمد. اولین بار تابستان سال گذشته بود که به مناسبت طراحی سایت مرکز اسلامی لندن با آقای عبدالله گیویان آشنا شدم که برای مدتی از لندن به تهران آمده بود. یک روز در میان بحثهای جسته و گریختهای که با هم میکردیم که البته من بیشتر شنونده بودم و از صحبتها استفاده فراوانی می کردم، حرف به سوی اسطورهشناسی و نمادشناسی و مسائل مشابه امتداد پیدا کرد. یادم میآید که بحث مربوط به کتاب راز داوینچی بود که کشیده شد به جنبش نقطویون و حروفیون. این موضوع برای من آن قدر جذاب بود که شروع کردم به خریدن کتابهای متعدد درباره اسطورهشناسی. دیروز در حال مطالعه کتاب دیگری بودم به نام «گیلان» از مجموعه «ولایات دارالمرز ایران» تألیف هـ.ل.رابینو کنسولیار بریتانیا در رشت که بر حسب اتفاق رسیدم به بحثی در همین زمینه. در پاورقی این کتاب در این مقوله آمده است:
«نقطویان یا پسیخانیان- در حدود سال ۸۰۰ هجری به هنگام سلطنت امیر تیمور گورکان در ایران، محمود از مردم پسیخان گیلان، مذهب نقطوی را بنیان گذاشت. پیروان این مذهب به نام او محمودیه و همچنین به نام سرزمینی که محمود از آن جا برخاست، پسیخانیان نیز ذکر میکنند. او ابتدا در سلک طرفداران فضل نعیمی استرآبادی پیشوای مذهب حروفیه در آمد».
عزیزم من کوک نیستم!
ایشون فرمودند که هیأت دولت امسال تصمیم گرفته که با شروع نیمه اول سال، ساعتها به روال چند سال گذشته یک ساعت جا به جا نشن. از همه اینها که بگذریم، دلیل این تصمیم خیلی قابل توجه و محکم هست به نحوی که نگو و نپرس! به این ترتیب که:
«از سال ۱۳۷۰ که با مصوبه دولت، تغییر ساعتها در اول فروردین و سیام شهریور هر سال اجرا میشد، هنوز مطالعات خیلی روشن، دقیق و کاملاً علمی در دست نیست که این کار چه میزان در مصرف انرژی تأثیرگذار بوده است».
از آن جایی که (از کجا؟) ما تمام کارها را بر اساس دلایل مستدل علمی و تحقیقات فراوان انجام میدهیم، و از آن جایی که (خلاصه از کجا معلوم نشد) اصولاً تحقیقات علمی و مطالعات کشورهای دیگر منطبق با شرایط و ضوابط ما صورت نگرفته و در محیط اجنبی و قوانین خاصه صورت پذیرفته، نتایج حاصله از آن تحقیقات منحل و کاملاً منتفی است و به اندازه کشک هم معتبر نیست. لذا:
«وزارت نیرو مکلف شده است سال ۸۵را که تغییر ساعت نخواهیم داشت، با سالهای پیش مقایسه کند تا مشخص شود این تغییر نیافتن ساعت چه تأثیری در مصرف انرژی خواهد گذاشت».
به این میگن یک آزمایش اساسی در یک شرایط محیطی کامل و دقیقاً علمی. یک سال آزمایش میکنیم تا نتیجهای نزدیک به یقین بگیریم. اینه داداش!
حالا نکته این جاست که ساعت کار ادارات، بانکها، مدارس و جاهای دیگه با قوانین جدید این قدر با هم متفاوت شده که حتی نوابغی مثل من هم گُهگیجه میگیرن چه برسه به بقیه! (واسه خودم که میتونم نوشابه باز کنم؟)
گوگل و لوگوهای نوروز
سال گذشته گوگل در بخش پارسی خود لوگوی خود را به مناسبت نوروز ۸۴ تغییر داد. بر خلاف تصور این اولین باری نبود که گوگل چنین کاری میکرد. گوگل در نوروز ۸۱ هم لوگویش را به مناسبت سال نوی ما تغییر داده بود اما این مسأله در آن موقع بازتاب چندانی نداشت. گرچه برخلاف لوگوهای سال نوی چینی، هیچ کدام از این لوگوها در فهرست لوگوهای مناسبتی گوگل نمایش داده نمیشود اما امسال هم عدهای تلاش میکنند تا با ارسال تقاضاهای متعدد، از گوگل بخواهند تا عمل مشابهی را انجام دهد و البته لوگو را در صفحه اصلی و نه تنها در صفحه پارسی قرار دهد و در همین زمینه پیشنهادهایی هم به گوگل ارائه میدهند که البته در این زمینه به استفاده ابزاری هم متهم شدهاند. لوگوهای پیشنهادی هم کم و بیش مشابه هستند و بیننده در نگاه اول نمیتواند آنها را از هم تشخیص دهد.
به هر حال لوگوهای گوگل و لوگوهای طراحیشده دیگر در این زمینه را میتوانید این جا ببینید:

ایستاده با مُرغ
داستان طولانیتر از آن است که من بخواهم ابتدایش را به خاطر بیاورم. این داستان را کم و بیش بسیاری از ما میدانیم. در صفحات جراید ما کم نیستند مطالبی که درباره تبعیض نوشته شدهاند. تبعیض طبقاتی، تبعیض جنسیتی، تبعیض نژادی، تبعیض مذهبی و انواع و اقسام تبعیضها که در سراسر دنیا به چشم میخورند و همواره عدهای را از برخی مزایا محروم میکنند و آزارشان میدهند. درباره هر کدامشان هم به تفصیل صحبت شده و نوشته و مقاله و بحث و جدل در گرفته است. اما من میخواهم درباره نوع دیگری از تبعیض بنویسم. تبعیض تجرد یا به کلامی دیگر آپارتاید تأهل!
۱
زمان: ۱۳۷۹
مکان: شهربازی
میخواهی با دوستانت چند ساعتی را داد و فریاد بزنی. هیجان، ترس و سرگرمی را با هم تجربه کنی. به پیشنهاد دوستان شهربازی برای تفریحی چند ساعته انتخاب میشود و پس از کلی درگیری در ترافیک خستهکننده شبی تعطیل، میرسی به مکان مورد نظر. مقابل در جلویت را میگیرند و راهت نمیدهند. علت را که میپرسی جوابت میدهند که «مجردها را راه نمیدهیم. فقط خانواده»!
چهارشنبهسوری
اون موقعها، یعنی همون زمانی که ما بچه مدرسهای بودیم، چهارشنبهسوری یه طعم دیگهای داشت. اون موقع ماها که مثل الان نظام آموزشی ترمی نداشتیم که دو ترم داشته باشیم. سه ثلث بود و سه بار امتحان. آذر ماه و اسفند ماه و خرداد ماه. چهارشنبهسوری که میشد، دلمون غنج میرفت اما چون معمولاً اون موقع امتحان ثلثمون بود، خدا خدا میکردیم که فرداش امتحان نداشته باشیم تا بتونیم حسابی آتیشبازی کنیم. از یک ماه قبلش هم برنامهریزی میکردیم و کمکمک وسایل آتیشبازی رو فراهم میکردیم. از این ترقه مرقهها هم هیچ خبری نبود. برای سر وصدا راه انداختن، دو سه جور وسیله میساختیم:
– دارت: همین دارتهایی که یه جور ورزش هدفگیری محسوب میشه رو میگم. ماشالله اون موقع فت و فراوون بود. دارت معمولاً از دو قسمت تشکیل میشد. یک قسمت پلاستیکی که معمولاً سهپَر بود و یک قسمت فلزی که نوک تیزی داشت. این دو قسمت به هم پیچ میشدن. روش درست کردن یک دارت پُر سر و صدا هم اینجور بود که این دو قسمت رو از هم باز میکردیم. قسمت نوکتیز دارت رو روی آتیش گاز گرم میکردیم و از سر تیزش فرو میکردیم به قسمت پلاستیکی. به این ترتیب یک دارت داشتیم که نوکش تیز نبود. در عوض به جای یه میخ تیز، یه حفره بود به عمق یک سانت. حالا یک پیچ سر تخت رو که قطرش به اندازهای باشه که توی این حفره یه کم لق بخوره رو بر میداشتیم. یه کِش محکم میبستیم به سرش و سر دیگه کِش رو به بدنه پلاستیکی محکم میکردیم. حالا وسیله آماده بود. مواد محترقه کبریت بود. دونه دونه کبریتها رو بر میداشتیم گوگردش رو میریختیم توی اون حفره. باید دقت میکردیم که یک ذره چوب هم قاطیشون نباشه. فقط گوگرد. بعد پیچ رو فرو میکردیم تو حفره. حالا وسیله مسلح شده بود. کافی بود پرتابش کنیم هوا تا با نوکش بیاد زمین. ضربهای که از طریق پیچ منتقل میشد، گوگرد رو منفجر میکرد و این یعنی تَرَققق!
کنکور آزمایشی کیمیا
علی مشاطان را با نرمافزارهایش مانند روبوت یاهو «رویا» و ابزار مسنجر مانند استفاده همزمان از چند ID در یاهو مسنجر میشناسیم.
علی این بار یک برنامه جالب نوشته. این بسته نرمافزاری که با نام «کیمیا» تولید شده، کنکور آزمایشی برگزار میکند. او در توضیح این برنامه میگوید هدف کیمیا فراهم آوردن شرایط کنکور آزمایشی در محیط اینترنت بوده و دانشآموز میتواند توسط این مجموعه به آسانی با دیگر دانشآموزان به طور همزمان به رقابت بپردازد و علاوه بر تقویت خود از رتبه (نسبی) خود نسبت به دیگر دانشآموزان مطلع شود. همچنین دانشآموز میتواند برای سنجش تواناییهای خود در کنکورهای غیرهمزمان هم شرکت کند.
امکانات این مجموعه به این شرح است:
– برگزاری کنکور همزمان و غیرهمزمان.
– برگزاری همزمان آزمون در سراسر کشور همزمان با تهران. (با ساعت گرینویچ)
– برگزاری آزمون توسط نرمافزار کیمیا.
– دریافت آزمونها از طریق نرمافزار کیمیا.
– امکان قطع ارتباط از اینترنت در حین برگزاری آزمون.
– مجزا کردن زمان ارائه سؤالات عمومی و اختصاصی همانند کنکور واقعی.
– صدور کارنامه در پایان هر آزمون که شامل درصد هر درس، مدت برگزاری، تراز و نمره کل است.
– تعیین رتبه به شرکتکنندگان در آزمون.
ویرایش آنلاین فایلهای Word
این روزها وبلاگهای خارجی فناوری اطلاعات پر شدهاند از خبری مبنی بر خرید جدید گوگل. گوگل Writely را خرید.
Writely چا کار میکند که برای گوگل این قدر جذاب بوده که آن را خریداری کند؟ این برنامه به شما اجازه میدهد تا فایل Word خود را آپلود کرده، آن را از هر جایی ویرایش نمایید، آن را به اشتراک با دیگران بگذارید، آن را روی وب یا ویلاگتان (سیستم Blogger) منتشر کنید. تور معرفی این برنامه را میتوانید این جا ببینید. این برنامه همچنین به شما این امکان را میدهد که خروجی را به فرمت HTML، RTF، ODT ، Word یا PDF تبدیل کنید. حالا گوگل این برنامه را خریده و تیمش را به خدمت گرفته است. نویسنده این برنامه در وبلاگش رسماً این خرید را تأیید کرده است و این برنامه تا اطلاع ثانوی عضو جدید نمیپذیرد.
هفته قبل در لینکدونی برنامه تحت وبی را معرفی کردم به نام Online Office. این برنامه کاربردی هم مانند Writely به کاربران اجازه میدهد که فایلهای خانواده آفیس مایکروسافت را به صورت آنلاین ویرایش کنند.
من یک Sudoku مثبت هستم!
یکی از واژههایی که سر و کلهاش میان کلمات جدید پیدا شده، واژه Sudoku است. سودوکو (یا به قولی سادوکو) یک بازی ژاپنی است که این روزهای شدیداً مد شده. البته مسلم است که وقتی صحبت از مد به میان میآید، منظور آن ور آب است. با توجه به قراین و مسائل تهاجم فرهنگی، قاعدتاً سر و کله این مهاجم به زودی این ور آب هم پیدا خواهد شد. من هم که مصداق مجسم تهاجم فرهنگی و اینترنت و این جور چیزها….
حالا اصلاً این سودوکو یعنی چه؟
سودوکو یه بازی فکریه! پس اگه اهل تفکر و عقل و آی کیو و اینها نیستید، از همین جا این مطلب رو ول کنید و برید سراغ مطلب بعدی… خب. موندنی شدین؟ ای ول.
ویروس سودوکو اولین بار ۲۰ سال قبل توی ژاپن پیدا شد. بعد از اون توی انگلیس دیده شد و سر آخر رد پای اون رو همه جا دیده شد و از طریق اینترنت من رو هم مبتلا کرد. با این وضعی که داره پیش میره، قراره که من هم شما رو مبتلا کنم.
فرابری دادهها
میگفتند هر کسی طاووس خواهد جور هندوستان کشد. هنوز هم در سریالهای تاریخی که درباره دانشمندان و بزرگان میسازند، سفر جزء اصلی داستان را تشکیل میدهد. داستان زندگی دانشمندانی که رنج سفر را برای تجربهاندوزی و کسب دانش بیشتر بر خود هموار میکردند. سفر با انگیزه دستیابی به کتابخانهای عظیم. سفر به خاطر ملاقات فلان استاد و…
حالا جای دیگری هستیم. غوطهور در دنیای اطلاعات و به بیانی دیگر شهروند «عصر انفجار اطلاعات». این روزها از در و دیوار داده است که تراوش میکند. خروار خروار عدد و رقم و متن که پر است از جملات خبری و اطلاعرسانی. دنیا چرخش عظیمی کرده است. زمانی بود که حفظ اسرار بنیان پایداری و بقا بود. رعایت اسرار و حفظ اطلاعات از زمان انسانهای اولیه امری واجب و حیاتی بود. موقعیت شکارگاهها، طریقه ساخت ابزار و روشهای کسب معاش در صورتی که در قبیله باقی میماند، نه تنها باعث بقا بلکه موجب قدرتمندتر شدن آن و در نتیجه برتری بر سایر قبیلهها میشد. قبایل اولیه که برتری خود را بر سایرین تحمیل کردند و تمدن خود را گسترش دادند نیز از همین روی بود که بر دشمنان خود فائق آمدند. این قانون تا عصر حاضر نیز ادامه داشت تا در دهه اخیر که به تدریج ترک برداشت و چرخشی ۱۸۰ درجهای به خود داد.
دلتنگیهای یک کرم دندون
اون اوایل که وبلاگهای فارسی کم بودن و هر بار که یه وبلاگ پارسی به دنیا میاومد، همه با هیجان میرفتیم تا ببینیم این نوزاد تازه کیه و چی مینویسه. مدتهاست که جرأت نمیکنم برم و وبلاگگردی کنم. یعنی بگردم و وبلاگهای جدید رو بخونم. چون میدونم که دوباره گرفتار میشم و باید قسمت زیادی از وقتم رو بشینم و بخونم و بخونم. اما بعضی وقتها آدم نمیتونه فرار کنه و لاجرم درگیر یه وبلاگ جدید میشه. یکی از این وبلاگهای خوندنی دلتنگیهای یک کرم دندون هست. خوندمش، خوشم اومد. دلم نیومد معرفیش نکنم. بخونینش. راستی یکی از بر و بچ قدیمی که مینوشت و یهو ننوشت، دوباره داره مینویسه. بچه جنوب شهر دوباره اومد. انگار نوشتن یه جور مرض لاعلاجه که نمیشه ترکش کرد. خیلی از اونهایی که وبلاگشون رو بستن، یه جاهای دیگه شروع کردن به نوشتن. خوششون هم نمیآد وبلاگ جدیدشون کشف بشه. در این مورد هم لاجرم سکوت میکنیم و یواشکی به خوندنشون ادامه میدیم.
ازت متفرم وبلاگ فوری!
پیشدرآمد
نمیدانستم که بزرگمهر شرفالدین هم وبلاگ دارد. چند روز پیش بود که وبلاگش را پیدا کردم. چندی پیش بزرگمهر مقالهای در چلچراغ چاپ کرد با نام «من از وبلاگها، این وبلاگهای لعنتی متنفرم» که مطلب کامل را میتوانید این جا بخوانید. (متأسفانه وبلاگش رو پاک کرد! اما میتونین مطلب رو این جا بخونید).
طی همان یک هفته افراد زیادی با مجله تماس گرفتند و نامهها و ایمیلهای زیادی در مخالفت یا موافقت با این نوشته فرستاده شد. هفته بعد از آن چند جوابیه هم چاپ شد که نوشته زیر متن کامل پاسخ من هست. مسلم است که وبلاگستان وکیل نمیخواهد. طبیعی هست که نوشته من هم فقط نقطهنظرات من درباره وبلاگ و در جواب نوشته بزرگمهر است:
قبل از هر چیز این که خیلی سعی کردم موقع نوشتن این یادداشت، خونسرد باشم و مستدل اما گزارش ویژه بزرگمهر شرفالدین، بدجور آدم را برای پاسخ دادن غلغلک میدهد. نشستم و دوباره و سهباره مقالهاش را خواندم و به این نتیجه رسیدم که بزرگمهر نمیتواند به نوشتههایش عمیقاً معتقد باشد و خوشبینانه فکر کردم که بزرگمهر فقط از صفحات نامربوطی که وسط جستوجوهایش ظاهر میشوند دلخور یا بهتر بگویم عصبانی است. اما اشکالات وارده بر گزارش «من از این وبلاگهای لعنتی متنفرم»:
آن که یافت مینشود، آنم آرزوست!
یک شرکت معتبر در زمینه IT برای تکمیل کادر فنی خود نیاز به یک مهندس کامپیوتر با مشخصات زیر دارد:
شرایط تخصصی:
– آشنا به شبکههای LAN، WAN
– مسلط به امنیت شبکههای مبتنی بر Linux و Windows
– مسلط به زبانهای برنامهنویسی C#، ASP.NET، J2EE
– مسلط به بانکهای اطلاعاتی Oracle 10g
– آشنا به فناوری ERP
شرایط عمومی:
– داشتن کارت پایان خدمت یا معافیت دائم
– حداقل ۵ سال سابقه کار مفید
– فارغالتحصیل دانشگاههای دولتی
– معدل بالای ۱۵
مطمئنم آگهیهای مشابهی چون مورد بالا را بارها در جراید دیدهاید و شاید خود یکی از آگهیدهندگانش باشید. باور کنید اغراق نکردهام. این آگهی دقیقاً از یک مورد مشخص رونویسی شده است. به نظر شما تفکر آگهیدهنده چه بوده و قصد دارد چند نفر را استخدام کند؟