جواهرات امیرحسین دلبری

طراحی جواهر، لباس، معماری داخلی هم علاوه بر تبلیغات از آن چیزهاییه که توجه من رو به خودش جلب می‌کنه. پنج شش سال پیش وقتی که طراحی‌های نیما بهنود با برند نیمانی عرضه شد، با خودم فکر کردم، چرا زودتر از اینها کسی به فکر استفاده از خطاطی و حروف فارسی و المان‌های مشابه در طراحی لباس و پوشاک جانبی نیفتاده.

تقریباً دو سال پیش توی وبگردی‌هام به سایت الف دال برخوردم. اشعار فارسی و طراحی‌هایی که همیشه یک رنگ و بوی ایرانی داره یا از خط نستعلیق استفاده کرده، این بار در طراحی جواهر استفاده شده. طراح و مجری این جواهرات هم کسی نیست جز امیرحسین دلبری.

این سایت رو یادم رفته بود. این روزها دوباره توی لینک‌هایی که بچه‌ها این طرف و اون طرف همخوان کرده بودند، دوباره بر خوردم به این سایت. باز هم مثل دفعه پیش دوست داشتم که یک انگشتری حداقل از این مجموعه برای خودم داشته باشم. حیف که امکان خرید آنلاین برای خارج از ایران رو اونجا ندیدم. البته قیمت این جواهرها با توجه به جیب من گرونه. اما نمی‌تونم بگم ارزشش رو نداره. برعکس فکر می‌کنم که این طور چیزها بیشتر از این که یک جواهر باشند، یک اثر هنری هستند. یک جور طراحی حجم و مجسمه که نمی‌شه روش قیمت گذاشت.

امیرحسین هم سایت داره، هم وبلاگ داره و هم اکانت فرندفید. می‌تونید از این لینک‌هایی که گذاشتم، دنبالش کنید. و البته ازتون دعوت می‌کنم این گزارش زیبای چندرسانه‌ای رو ببینید که در جدید آنلاین منتشر شده و ساخته آزاده حسینی عزیزه.

سفرنامه استانبول ۳

St Antoine Church, Beyoglu, Istanbulخب قسمت انتهایی این سریال سفر به استانبول رو می‌نویسم براتون. با توجه به استقبال زیاد از این سفرنامه، چند تا پیشنهاد ساخت سریال و فیلم داستانی از روی داستانش دارم که باید سر فرصت بهشون فکر کنم (دروغ ۱۶ آوریل که به قاعده دو هفته با اول آوریل متفاوته). خب. خوشمزگی بسه. بریم سر اصل ماجرا.
یکی از جاهایی که برای دیدنش رفتیم، یه کلیسایی بود توی خیابون استقلال و در منطقه بیگ‌لو به نام کلیسای سنت آنتونی. خوشبختانه وقتی که رفتیم داخل کلیسا مراسم دعا برپا بود و من تونستم یه نیم ساعتی بشینم و گوش کنم.
اما خیابون استقلال یا Istiklal. یه خیابون معروفه توی استانبول که یک سرش به میدان معروفی می‌رسه به نام میدان تقسیم یا Taksim. خیابون استقلال همیشه شلوغه مخصوصاً آخر هفته. یه خیابون سنگ‌فرشه خوشگله که یه تراموای قرمز قدیمی ازش بالا پایین می‌ره و ده تا پانزده نفر مسافر رو جا به جا می‌کنه و هر بار که رد می‌شه یه صدای زنگ ازش در میاد تا ملت از سر راهش کنار برن. دو طرف این خیابون پر از بوتیک، کافه و غذاخوری هست و توی کوچه پس‌کوچه‌هاش و طبقات فوقانی ساختمون‌های اطرافش هم انواع و اقسام کافه و کافه تریا. کوچه‌های اطراف این خیابون هم تا چشم کار می‌کنه کافه و کافه و کافه. به هر حال خیابون خیلی جالبیه و اگه ساعت ۴ صبح هم هوس کنین برید یه جای شلوغ می‌تونین برین توی این خیابون چون همیشه توش پر از آدمه. میدون تقسیم هم از اون جاهایی هست که دور تا دورش هتل و مراکز تجاری دیگه هست و البته یه عالمه کفتر توش ولو هستن و البته گاه گداری چند تایی سگ ولگرد که کاری به کار کسی ندارن و برای خودشون بازی بازی می‌کنن و نهایتاً گوش همدیگر رو گاز می‌گیرن. به همون اندازه که ما توی ایران گربه می‌بینیم توی استانبول هم گربه می‌بینیم و البته به یه نسبت کمتر هم سگ ولگرد بی‌آزار. روی هم رفته حیواناتی که من توی استانبول دیدم بسیار محترم هستند و ملت رو تحویل نمی‌گیرن. به قول جلال سعیدی اصولاً نه به عنوان یک دامپزشک بلکه به عنوان یک انسان به من بر می‌خوره وقتی می‌بینم هیچ کدوم این گربه‌ها ازم نمی‌ترسن!

ادامه