زیگزاگ– با پایان یافتن جشنواره فیلم فجر، در هفتههای باقیمانده تا پایان سال خورشیدی، فیلمهای ایرانی آماده قرار گرفتن در برنامه نمایش سینماهای تهران و شهرستانها میشوند. فصل سینمایی بهار یا آن گونه که پخشکنندههای فیلم در ایران میگویند، «سزون عید»، آغاز رقابت تازهای برای فیلمها و فیلمسازان ایرانی است که این بار، نه برای دستیابی به سیمرغهای بلورین بلکه برای پیشتازی در فروش بلیت سینماها، صفآرایی میکنند.
گرچه چندین دوره است که شرط حضور در جشنواره برای نمایش عمومی فیلمها حذف شده و برخی تولیدات سینمایی، پیش از موعد جشنواره راهی سینماها میشوند، اما از همین حالا میتوان پیشبینی کرد که بحث برانگیزترین و مطرح ترین فیلمهای سینماها در سال آینده، از میان همان آثاری خواهند بود که در دوره ده روزه جشنواره بیست و پنجم به نمایش درآمدهاند.
* بچههای ابدی
* اقلیما
* روز برمیآید
* رئیس
سیمرغ
فیلمواره دو
زیگزاگ– جشنواره فجر در بیست و پنجمین دوره نیز به روال هر ساله، هرچه به پایان نزدیکتر شد، گرمای بیشتری یافت. همان طور که پیشبینی میشد با نمایش آثار فیلمسازان مطرح، در نیمه دوم این جشنواره ده روزه، صفهای سینماها رونق بیشتری گرفت و بر استقبال تماشاگران افزوده شد. تب جشنواره در واپسین روزها با خبر ورود مجدد فیلم داریوش مهرجویی، «سنتوری» به برنامه مسابقه و نمایش فیلم «اخراجیها» ساخته مسعود دهنمکی، بالاتر گرفت. با این حال، فضای کلی جشنواره تحت تأثیر سینمای «معناگرا» و فیلمهایی با مضامین دینی و معنوی قرار داشت که نه تنها همچون سال گذشته، بخش ویژهای را در جشنواره به خود اختصاص داده بودند، بلکه حضور پرشماری نیز در کنار فیلمهای جنگی در مسابقه سینمای ایران داشتند.
* پابرهنه در بهشت
* باز هم سیب داری؟
* پارکوی
* سنگ، کاغذ، قیچی
* خونبازی
فیلمواره یک
زیگزاگ– جشنواره فیلم فجر، بزرگترین رویداد سینمایی ایران به بیست و پنجمین دوره رسیده است.
در ربع قرن گذشته، این جشنواره ده روزه جایگاهی همچون «نوروز» سال سینمایی یافته است؛ نوروزی که زمان ارزیابی کارنامه سالانه است و در عین حال، گردهماییها و رویدادهایش درست مانند دیدوبازدیدهای سال نو، حاشیههای جذاب، چشم و همچشمی و حرفهای درگوشی را به دنبال دارند.
هر سال، سوز و سرمای بهمن ماه که آغاز میشود، بسیاری از سینماگران با شتاب میکوشند تا حاصل فعالیتهای یک ساله خود را سروسامان دهند و فیلمهایشان را برای نخستین نمایش، آماده کنند. چند هفته بعد، تب جشنواره که میخوابد، برنامهریزی برای فعالیتهای سال آینده یا گمانهزنی درباره سیاستهای فرهنگی و وضعیت بازار شروع میشود.
در سالی که گذشت، پیشبینی میشد که سینمای ایران به دلیل تغییر در نگاه مدیریت فرهنگی کشور، دورهای از رکود و بیرونقی را بگذراند. اما شکسته شدن رکورد فروش بلیتها که حکایت رونق سینمای ایرانی داشت، ناظران را شگفتزده کرد.
اما این رونق تا بهمن ماه دوام نیافت و به صفهای جشنواره کشیده نشد. بیرون ماندن فیلمهای شاخصی مانند «علی سنتوری» ساخته داریوش مهرجویی از برنامه این دوره، سبب شد که جشنواره فجر در روزهایی که از آغاز آن میگذرد، گرما و رونق همیشگی را نداشته باشد. صفهای سینماهای جشنواره، امسال چندان طولانی نیستند و در برخی موارد هم صندلیهای خالی زیادی در سالن مشاهده میشود؛ چیزی که برای تماشاگران پروپاقرص و قدیمی جشنواره فجر، کسانی که ساعتها در سرما و گاهی زیر بارش برف صف میبستند تا فیلمهای سینماگران مطرح ایرانی را در نخستین نمایش ببینند، باور کردنی نیست.
گذشته از تماشاگران، برخی حامیان مالی و آگهیدهندگان همچون «ایرانسل» هم از جشنواره روگردان شدهاند و از حمایت مالی آن کناره گیری کردهاند.
* آدم
* آفتاب بر همه یکسان میتابد
* مینای شهر خاموش
* اتوبوس شب
فیلم میبینیم!
نمایش فیلمهای جشنواره بیست و پنجم فجر امروز رسماً شروع شده و من هم برای اولین بار تصمیم گرفتم که کل فیلمهای بخش سودای سیمرغ (مسابقه سینمای ایران) رو ببینم. سالهای قبل فقط تونستم بعضی از فیلمها رو ببینم. چند تاییش رو با حوصله زیاد صف وایسادم و بلیتش زو تهیه کردم و چند تاییش رو هم از طریق دوستای بازیگرم و با بلیط میهمان. خب احتمالاً یه کم خندهداره که بعد از چند سال مداوم روزنامهنگاری بایستی ۴۰ هزار تومن پول ناقابل رو برای ۲۰ تا فیلم از جیب مبارک پرداخت کنم و مجلهها و روزنامه هایی که توش کار میکنم، کارت مخصوص خبرنگاران که چه عرض کنم، حتی یه دونه بلیت هم برام تهیه نکنه. حالا میتونید این رو به حساب خویشتنداری، حب نفس، غرور یا حتی خنگی و بیعرضگی من بذارید که مثل بقیه باید برم بلیت بخرم. آخ مردیم از مردمداری و شدت مهرورزی و همراهی با اقشار مردم. بگذریم از این که سر و کله زدن با دوستان غیرمطبوعاتیمان که در توهم این به سر میبرند که ما در بلیت مفتکی غوطه میخوریم و بعضیهایشان که سال به سال خبری از حال ما نمیپرسیدند، این روزها مرتب تماس میگیرند که برایشان بلیت جور کنیم!
علی ای حال (دارین که سواد عربی رو؟) با کمک یکی از دوستان تونستم سری فیلمهای بخش سودای سیمرغ یک و دو رو در بالکن سینما سپیده یک در سئانسهای هشت و ده شب بخرم (چون خریدنش هم پارتی لازم داره). هر چند دوستان همکار مطبوعاتیمان در سینما فلسطین که سینمای مطبوعات هست، حضور دارند و قاعدتاً سر و کلهشان در سینمای مردمی سپیده یافت مینشود، از امشب تا ده شب از شما ملت غیور تقاضا میشود اگه من رو اونجا دیدین، یه بایبای پرتاب کنید برام تا بلکه غم غربت هم به غم خرج از جیب اضافه نشه.
سعی داریم تا گزارشها و گفتوگوهایی چند در این جشنواره انجام دهیم. تا چه پیش آید و چه در نظر اوفتد.