چند روزی هست که دارم توی سرزمین هلند برای خودم میگردم. فعلاً هم دلفت و لاهه و آمستردام رو به لطف دوستام گشتم. طبق معمول باید یک چیزکی توی وبلاگم بنویسم که خدای نکرده لال از دنیا نرم. برای ثبت در تاریخ! یا شاید هم برای این که یادم بمونه که کِی کجا بودم.
خلاصه این که در به در به دنبال پترس فداکار میجرخیدم که ببینم هنوز انگشت مبارک را از سوراخ نامبارک سد مشکلات بیرون کشیده یا نه که متوجه شدم این افسانهای هست که یک خانوم آمریکایی به نام ماری میپس دوج نوشته و حتی پایش را هم تا حالا به سرزمین لالهها نذاشته تازه اسم اصلی پسر فداکار هم هانس بوده نه اون طوری که ما تو کتاب چهارم ابتدایی خوندیم پترس! خب طبیعیه وقتی که آدم در قدم اول این طور دماغش سوخته میشه، دیگه فکر پترس و حتی ریزعلی خواجوی رو از سرش بیرون کنه. به هر حال از اون جایی که خارجیجماعت از آب هم کره میگیره، افسانهها رو هم به واقعیت پیوند میزنه و یادمان و تندیس و مجسمه براش میسازه. این هم عکسی که از تندیس جناب هانس عزیز گرفتم که دقیقاً در ورودی موزه مادورودام گذاشتن. البته این طور که از توی عکس پیداست، جناب هانس انگشتشون رو توی سوراخ اشتباهی فرو کردن و آب همچنان داره از سد فرضی بیرون میزنه.
اما موزه مادورودام، یک پارکی هست پر از اماکن دیدنی، باستانی، مدرن و ساختمانها و تأسیساتی که در اطراف و اکناف هلند پراکنده هستند. البته تمام اینها رو به صورت مدل و در اندازههای یک ماکت کنار هم قرار دادن.
توی خیلی از کشورها دارن کارهای مشابهی رو میکنن. مثلاً توی استانبول ترکیه هم همچین پارکی هست که اسمش رو گذاشتن مینیاتورک. توی بروکسل هم جایی هست به نام اروپا کوچولو یا مینی یوروپ که مجموعه جاهای دیدنی اروپا رو به طور مینیاتوری درست کردن. و البته در تهران هم مختصر حرکتی در حیاط موزه دکتر حسابی اتفاق افتاده و تعدادی از اماکن دیدنی ایران رو میشه اونجا دید.
اما گذشته از این، مختصر گشت و گذاری که در آمستردام انجام دادم، در محله مشهوری به نام رد لایت یا همون چراغ قرمز بود که شاید بشه گفت قلب تپنده صنعت سکس اروپاست!جایی که یکی از مرغوبترین بخش های شهر هست و از قرار معلوم زمزمه جمع کردن این بساط رو هم مدتهاست دارن سر میدن. هر چند با مخالفتهای زیادی هم روبرو هستن. هم از سوی کسانی که دارن از این راه نون میخورن و هم در و همسایهای که مشکلی با این مسائل ندارن و البته کسایی که معتقدن تمرکز این موارد در یه نقطه شهر بهتره تا پراکندهسازی اون و البته این رو هم نباید از نظر دور داشت که بخش مهمی از توریسم شهر به این نقطه مربوطه. چیز دیگهای هم که علاوه بر دختران توی ویترین در این بخش شهر هست، کافیشاپهایی هست که انواع و اقسام علف و حشیش و قارچ رو به طور قانونی به مشتریانشون که از سراسر دنیا میان، عرضه میکنن.
دو تا مورد دیگه هم بگم و برم. یکی وجود قرقرههایی بود که از بالای نمای خونههای قدیمی آویزون بود و معلوم شد که به خاطر تنگی راهروها و درهای این ساختمونها، ازشون برای اسبابکشی استفاده میشه. و دومی هم سه تا علامت ضربدر بود که روی زمین و در و دیوار و حتی سطلهای آشغالدونی میشد دید. همین.
پ.ن: نظرات دوستان درباره این نوشته، متأسفانه موقع جابجایی هوست این سایت گم و گور شد. خیلیهاشون اطلاعات ارزندهای داشتن. ببخشید. به هر حال اسبابکشی همیشه در طول تاریخ تلفاتی داشته.
موزه
نمایشگاهی از هنر دیجیتال در لندن
دیروز به نمایشگاه DeCode: Digital Design Sensation رفتم که توی موزه ویکتوریا و آلبرت لندن برگزار میشد. آثار به نمایش در آمده در این نمایشگاه در سه شاخه عرضه میشدن: برنامهنویسی، شبکه و تعاملی (اینتر اکتیو). در واقع تمام آثار هنری موجود، به نوعی با کامپیوتر و طراحی دیجیتال مرتبط بودن. برای من بیشتر از همه، آثار تعاملی جذاب به نظر رسیدن. در واقع تابلوها یا آثاری رو در نظر بگیرین که با کنش شمای بیننده، واکنشی متناسب نشون میدن. بذارین یه مثال بزنم. یک سطح رو در نظر بگیرین که از تکههای چوبی پوشیده شده به طوری که میشه هر تکه رو یک پیکسل بزرگ در نظر گرفت. وقتی شما جلوی این سطح مستطیلی بایستین، از طریق دوربینی که بالای این سطح کار گذاشته شده، دیده میشین، تکههای چوب حرکت میکنن و سایهای به شکل شما روی این سطح تشکیل میشه. یا یک چشم رو در نظر بگیرین. منظورم یک چشم مصنوعی هست که دقیقاً به شکل چشم انسان توی چشمخانه قرار داده شده و پلک هم میزنه. وقتی جلوی این اثر بایستید، چشم شما رو نگاه میکنه و به هر طرفش که حرکت کنین، شما رو تعقیب میکنه. شاید نشه با نوشتن، کیفیت این نمایشگاه رو توضیح داد اما از این نمایشگاه گزارشی تهیه کردم، که احتمالاً چند هفته دیگه توی کلیک نشونش میدیم. احتمالاً هم بیفته توی ژانویه و سال جدید میلادی.
جدای اینها به نظرم این نوع آثار هنری نقطه عطف هنر مدرن شمرده میشن و دنیای امروز داره شاهد هنر-دانشمندانی میشه که هم به اندازه کافی هنرمندن و هم دانشمندان موفقی شمرده میشن.
چطور از طرف اوباما واسه یکی ایمیل بفرستم؟
چند روز پیش رفتم سراغ یه کیوسک توی محله ناتینگهیل لندن که پیش از این بیتفاوت از کنارش رد میشدم. در واقع یه دستگاهی شبیه به عابربانک اما با نمایشگر لمسی.
یه کم که باهاش ور رفتم دیدم که به اینترنت وصله و میشه مثلاً با استفاده از یاهو، جستوجو کرد و ایمیل فرستاد و یک سری کارهای دیگه مثل نقشه و اوضاع آب و هوا رو از توش پیدا کرد. بعد هم متوجه شدم این کیوسکها با اسم آیپلاس جاهای دیگهای هم مثل موزه تیتمدرن پیدا میشن.
اما نکتهای که برام جالب بود، بخش ارسال ایمیل این دستگاه بود. در واقع یک فرم بود که چند بخش داشت: فیلدهای از (From)، به (To)، موضوع نامه و یک جا هم برای نوشتن متن نامه. خب قسمت بانمک ماجرا این بود که من توی بخش فرستنده میتونستم هر ایمیلی که دلم میخواد رو بنویسم. با این کار میشد مثلاً از طرف باراک اوباما به احمدینژاد ایمیل فرستاد!
در واقع سرویسهای ارسال ایمیل ناشناس یا Anonymous Email Sender رو اینترنت کم نیستن. میشه با استفاده از این سایتها، همین کار رو انجام داد. اما به هر حال با دریافت نامه و چک کردن بخش هِد میشه فهمید که این نامه واقعاً از طرف باراک فرستاده شده یا نه و البته فرستنده واقعی هم در مواقع اورژانس و ضروری قابل یافتنه. ولی این که یه همچین چیزی رو بذارن تو خیابون که هر کی به هر کی بتونه ایمیل بفرسته، کلاً به نظر من یه جور باگ فناورانه خندهداره و برای کاربران معمولی اینترنت که نمیدونن میشه یه ایمیل دروغی این چنین فرستاد، میتونه باعث دردسر باشه.
شکافی بزرگ که اثر هنری نام گرفت
موزه هنرهای مدرن لندن یا «تیت مدرن» یکی از موزههایی بود که موفق شدم در طول سفرم از آن بازدید کنم. هر چند به نظرم آثاری که بسیار خاص باشد، در آن جلب توجه نمیکرد اما یکی از جالبترین آثاری که در آن دیدم، تَرَک بسیار بزرگی بود که در طبقه همکف این موزه دیده میشد. یک فضای بسیار بزرگ را در نظر بگیرید که از یک شکاف از یک سمت آن به باریکی مو شروع میشود و در انتهای دیگر با چند شاخه شدن عرضش افزایش مییابد. شاید به خودی خود این شکاف را نتوان یک اثر هنری دانست اما رفتار بازدیدکنندگان نسبت به این شکاف بیشک یک اثر هنری مدرن خواهد بود. متأسفانه در روز بازدید باتری دوربینم تمام شده بود در نتیجه مجبور شدم تا از دوربین موبایلم برای گرفتن چند عکس استفاده کنم. در مقابل ساختمان موزه هنرهای مدرن هم یک مجسمه عظیم عنکبوت جلب توجه میکرد که از آن هم چند عکس گرفتم.
سایت بیبیسی فارسی هم در مطلبی با عنوان «رویدادهای فرهنگی هنری در سال ۲۰۰۷» از شکاف مذکور یادی کرده و نکتهای را متذکر شده که در زیر میخوانید:
دوریس سالسدو (Doris Salcedo) هنرمند کلمبیایی، در موزه تیت مدرن، با شکافتن زمین به عنوان اثر هنری، دوستداران هنر را شگفتزده کرد. این اثر که شیبولث (Shiboleth) نام داشت تمام کف موزه را پوشانده بود و باعث بحث و جدالهای بسیاری شد. صدای مخالفان با این پروژه زمانی به هوا بلند شد، که در ابتدای نمایش این اثر برای عموم، چند کودک و بزرگسال دچار سوانح جزئی شدند.
این هم چند عکس از شکاف و عنکبوت محلومالحال:
بیروت، آن طور که واقعاً هست (قسمت دوم)
خودم را بسته بودم به قرص بلکه حالم کمی بهتر شود. حتی تب و لرز هم کردم. خیلی ضدحال است آدم دو روز اول سفرش را به سرماخوردگی مبتلا شود اما به هر حال گذشت و بهتر شدم. این روزها کلی از جاهای دیدنی را دیدهام. شهر جیتا با غار عجیب و غریبش و درههایی عمیق و چشمههای آب معدنی، مجتمع کلیساهای چهار گانه حریصا که روی قله کوه بنا شده و منظرهای بسیار زیبا به سوی شهر و دریا، شهر جبیل و قلعه صلاحالدین ایوبی که بخش بزرگی از این شهر قدیمی در جنگهای داخلی آسیب دیده و در حال بازسازی است. نمیدانم چند بار توی دفترچهام از هوای عالی و مناظر زیبا نوشتهام و رنگ لاجوری دریا اما اگر شما هم اینجا بودید، چیزی جز این نمیگفتید. توی این شهر قدیمی که قدم میزنی و به صدای پرندهها گوش میکنی روی سنگهای قدیمی دست میکشی، تنت مورمور میشود. جایی که برای هر تکهاش در طول تاریخ آدمهای زیادی کشته شدهاند.
شهر پر است از ماشینهای جدید و البته قدیمی از ماتیس و بنز و آئودی بگیر تا سیتروئن و مگان و بیامو. قدیمی و جدید کنار هم میچرخند توی خیابانها. ماشین بسیار ارزان است و هیچ حق گمرکی برای واردات آن موجود نیست. به همین دلیل بیش از جمعیت شهر، اتوموبیل وجود دارد. بیروتیها به بوق شدیداً علاقمندند و هر گونه تخلف توسط یک راننده، منجر به اجرای سمفونی بوقهای ممتد دیگران میشود.