سایتی برای رسم شجره‌نامه به فارسی

تا چند روز دیگه باید اثاث‌کشی کنم به خونه جدید. داشتم وسایلم رو مرتب می‌کردم که برخوردم به یک برگ کاغذی که ده دوازده سال پیش یک نمودار توش کشیده بودم. یادمه که پدربزرگم چند ماهی می‌شد که مریض بود و زمین‌گیر. یک روز که به عیادتش رفته بودم، ازش پرسیدم که بابابزرگ اسم پدرت چی بود. اون اسم پدرش رو بهم گفت. بعد پرسیدم اسم پدر اون چی بود؟ باز هم جواب داد. همین طوری سؤالاتم رو ادامه دادم و پدربزرگم تا جایی که حافظه‌ش یاری می‌کرد، بهم جواب داد و خلاصه تونستم تا پنج شش نسل برگردم عقب. بعدتر این سؤال رو از مادربزرگ و پدر و چند نفر دیگه پرسیدم. نتیجه‌ش شد یه شجره‌نامه کوچیک که توی اون کاغذ کشیده بودمش.

پیدا کردن دوباره اون کاغذ باعث شد تا نگاهی دوباره بهش بندازم و متوجه شدم که بیشتر اون اسامی رو یادم رفته. هرچند برای من اصل و نسب مردم چندان مهم نیست اما این موضوع که این یه تیکه کاغد ممکنه که یه روز گم بشه یه جورایی مقل از دست دادن دوباره پدربزرگم به نظرم رسید. این بود که تصمیم گرفتم اون رو یه جایی ثبتش کنم. این بود که به دنبال وب‌سایتی گشتم که بشه باهاش شجره‌نامه رسم کرد. جالبه که اولین وب‌سایتی که پیدا کردم یک سایت فارسی بود که همون اول متوجه شدم در واقع بخش فارسی یک وب‌سایت خارجیه.

سایت My Heritage به ۳۸ زبان از جمله فارسی در دسترسه و داوطلبان می‌تونن زبان‌های دیگه‌ای رو هم بهش اضافه کنند. هر چند برگردان به فارسی بسیار خوب انجام شده اما در داخل سایت چون از فلش برای رسم نمودارها و منوها استفاده می‌شه، کلمات فارسی بهم می‌ریزن. برای مثال شما می‌تونید اسمتون رو به فارسی وارد کنید اما وقتی داخل سایت می‌شد، همه چیز قاطیه. اما اگه محیط کار رو فارسی نگه دارید و محتوا رو انگلیسی وارد کنید، کار باهاش راحت‌تره.

سایت همه امکانات لازم رو برای این که شما شجره‌نامه خودتون رو رسم کنید، داره. در نهایت هم می‌تونید این شجره‌نامه رو به صورت پی‌دی‌اف منتشر کنید. از امکانات این سایت می‌شه به جست‌وجوی فامیل و اقوام و افراد هم‌نام با شما اشاره کرد و مواردی مثل فناوری تشخیص چهره و این که فرزندتون چه شکلی خواهد شد.

نسخه پولی این سایت بهتون اجازه می‌ده تا به امکانات دیگه‌ای هم دسترسی پیدا کنید. هر چه بانک این اسامی کامل‌تر می‌شه امکان این بیشتر پیدا می‌شه تا افراد اقوام دور و گمشده خودشون رو راحت‌تر پیدا کنند.

گرچه این روزها با وجود سایت‌هایی مثل فیس‌بوک به اندازه کافی دردسر درست شده که شاید شما دوست نداشته باشید نوه عموی مادربزرگ پسر خاله نامادریتون رو پیدا کنید.

پادشاهی بود اندر یمن

بچه که بودم پدربزرگم ظهرها من را می‌خواباند کنار خودش و برایم قصه می‌گفت: پادشاهی بود اندر یمن، دختری داشت داد به من، من شدم داماد او، او شد پدرزنم… این جای «یکی بود، یکی نبود» قصه‌هایش بود. حالا استخوان‌هایش توی قبرستان آسیدمحمد لاهیجان زیر چند متر خاک جا خوش کرده است. یک متر آن طرف‌تر از استخوان‌های مادربزرگم که چند سال بعد نتوانست طاقت جدا خوابیدن از کسی را طاقت بیاورد که سال‌ها کنارش خوابیده بود.

گمان می‌کنم آدم دلش برای پدربزرگ و مادربزرگش وقتی می‌گیرد که سنی از خودش گذشته باشد. گاهی فکر می‌کنم پدربزرگ اگر زنده بود الان کلی با هم رفیق بودیم. اصلاً اختلاف سنمان هم کمتر می‌بود. هر چه باشد پدربزرگ در همان سن وسال ثابت می‌ماند و من به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدم.

داشتم می‌گفتم… پدربزرگ برایم داستان‌های زیادی می‌گفت. الان هر چقدر به مغزم فشار می‌آورم هیچ کدامش را یادم نمی‌آید. آن هم منی که معمولاً حافظه بدی در به خاطر سپردن قصه‌ها ندارم. اتفاقات روزمره را ممکن است به سادگی از یاد ببرم اما قصه‌ها را نه. از همه اینها فقط همان دختر پادشاه یمن یادم مانده.

ادامه