روبوکاپ ۲۰۰۹ اتریش- گزارش دوم

از صبح که پا شدیم که بریم به سالن برگزاری مسابقات تا الان تقریباً می‌شه گفت که سر جمع نیم ساعت ننشستم. دو تا سالن چسبیده به هم بزرگ توی شهر گراتس هست که اسمش رو گذاشتن اشتات‌هَله (Stadthalle) که معادل آلمانی سیتی‌هال یا سالن شهر هست.
از هتلمون با تراموا تقریباً نیم ساعت بود و ما به محض ورود رفتیم برای ثبت‌نام. خوشبختانه کارت‌هامون صادر شده بود. قبلش یه کم نگران بودیم چون به موقع درخواست آنلاین نداده بودیم و فقط دو روز قبل یه ایمیل فرستادیم به مسؤول روابط عمومی مسابقات. اما رفتیم و دیدیم که همه چیز آماده هست. رفتیم به مرکز رسانه‌ها و مستقر شدیم. بعدش هم با دوربین افتادیم بین تیم‌ها تا تصویر صید کنیم. خب راستش ما دو نفر بیشتر نیستیم و همه کارها بر عهده خودمونه. در واقع از فیلمبرداری تا مصاحبه و اجرا هم برای کلیک فارسی و هم برای کلیک انگلیسی.
نکته خوبش اینه که بی‌بی‌سی تقریباً مشهورترین رسانه‌ای هست که برای پوشش این مسابقات اومده و این باعث شد که گروه روابط عمومی حسابی بهمون کمک کنه تا بتونیم قول مصاحبه با مسؤولان اصلی مسابقات رو بگیریم. فردا روز آخره و سرشون خیلی شلوغه. امیدوارم این باعث نشه که نتونیم ازشون مصاحبه بگیریم.
از اینها گذشته همچنان من در تعجبم که چرا این شهر ساعت نه به بعد به کل تعطیل می‌شه. یعنی الان این دور و بر هیچ مغازه‌ای باز نیست که بشه یه چوله کبریت خرید چه برسه به خوردنی. موقع برگشتن هم تراموا فقط تا وسط شهر اومد. بعدش هر چی موندیم تا تراموای بعدی بیاد و بریم هتل، خبری نشد. بعد از ۴۵ دقیقه فهمیدیم این چیزای عجیبی که روی تابلوهای ایستگاه می‌نویسن یعنی اینجا فستیوال نمی دونم چی‌چی برگزار می‌شه و خطی که قراره شما سوارش بشین تعطیله. من هم که آلمانیم حداکثر در حد اشلیبیدیش و اشتین‌باخ بود بعد از یه ربع کلنجار رفتن با یه انسان علاقمند به توریست، فهمیدم باید فلان خط اتوبوس رو سوار شم. اینه که الان در خدمتم تا این چیزها رو با شکم گرسنه بلغور کنم. هنوز سیم‌کارت فروشی پیدا نکردم برای همین از نظر ارتباطات تلفنی تعطیل رسمیم. قربونش برم توی این شهر یه دونه عابربانک هم یافت می‌نشود تا اکنون. همین.

روبوکاپ ۲۰۰۹ اتریش- گزارش اول

خب به هر ترتیبی که بود رسیدیم به شهر برگزاری مسابقات روبوکاپ ۲۰۰۹٫ متأسفانه ساعت ۱۰ شب که رفتیم تا چیزی برای خوردن گیر بیاریم، دیدیم تمام بخش های مختلف هتل تعطیله. راستش توی ایران توی هر مسافرخونه‌ای که بری، هر ساعت از شبانه‌روز حداقل یکی هست تا یه لیوان آب بده دستت، اما اینجا حتی رسپشن هتل هم تعطیله و از ساعت ۱۰ شب به بعد باید از پله اضطراری بری بیرون!
ما هم رفتیم بیرون و تا جایی که توان داشتیم قدم زدیم بلکه یه قوطی کنسرو برای شام پیدا کنیم و متأسفانه دیدیم حتی پمپ‌های بنزین هم تعطیل هستن. در نهایت توی یخچال اتاقم یه بیسکوییت میکادو پیدا کردم و دارم در حال نوشتن این مطلب به نیش می‌کشم.
دارم با وعده و وعید شکمم رو که ناهار و شام بهش نرسیده، قانع می‌کنم که فردا صبح با یک صبحانه مفصل در خدمتش خواهم بود. و البته بلافاصله باید برم سراغ بلیت تراموا و سیم‌کارت که ارتباطم با عادل حفظ بشه. فردا می‌ریم محل برگزاری مسابقات روبوکاپ تا ببینیم چه خبره. از چند تا از اتاق‌های سر و صدای صحبت به زبان فارسی می‌اومد. فکر می‌کردم حداقل یکی از تیم‌های ایرانی مسابقات اینجا مستقر هستن که بعد فرصت شد پای همین راه‌پله‌های اضطراری یکیشون رو ببینم و بپرسم. تیم دبیرستان علامه حلی هستن.