نگاه کن که غم، درون دیدهام
چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب میشود
نگاه کن تمام هستیم خراب میشود
شرارهای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبرد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من پر از شهاب میشود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشاندهای مرا کنون به زورقی ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پر ستاره میکشانیم
فراتر از ستاره مینشانیم
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستارهچین برکههای شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفههای آسمان
کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه که من کجا رسیدهام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسهات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستارهها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب میشود
به روی گاهوارههای شعر من نگاه کن
تو میدمی و آفتاب میشود
فروغ فرخزاد
ماه: دسامبر 2002
مش قاسم هکر میشود
به نظر میرسه که گروه مش قاسم که مسؤولیت هک سایتها و وبلاگهایی رو که اخیراً هک شده بر عهده گرفته این روزها شدیداً مشغول فعالیته. بعد از این که هکر مربوطه سایتهای ماهنامه دنیای کامپیوتر و ارتباطات و وبلاگ مربوطه و همچنین سایت مسابقه برترین وبلاگهای فارسی رو هک کرده، سایت خورشید خانوم ، گالری نفیسه و وبلاگ موقتی که برای ماهنامه مذکور درست شده بود هم هک شده. این نوع از هک ها از نوع هکهای خرابکارانه بوده و به گفته سینا مطلبی فایلها و پروندههای این سایتها تماماً دیلیت شده. در کنار این موضوع خبر دیگری هم داریم از هک شدن سایت کانون پرورش کودکان و نوجوانان که مسؤولیت هک کردن این سایت رو گروهی به نام WEB IT بر عهده گرفته و هدفشون رو به این طریق عنوان کرده: متأسفانه این سایت به دلیل نقص امنیتی توسط WEB IT Group هک شد. این نفوذ برای نشان دادن ضعفهای فراوان موجود در سرویسدهنده این سایت میباشد برای اطلاعات بیشتر میتوانید با ایمیل: [email protected] تماس بگیرید.
هک
باز هم هک و باز هم از همان گروه. این بار سایت اصفهان بازارو سایت آقای بصری.
هک سایت مسابقه برترین وبلاگهای فارسی
سایت مسابقه برترین وبلاگهای فارسیزبان دیشب هک شد. همین طور سایت ماهنامه دنیای کامپیوتر و ارتباطات. اونم فقط چند ساعت بعد از مراسم. این کار حتماً یعنی اعتراض. حالا به چی؟ نمیدونم! خبرش رو با عکس مربوطه توی گردون گذاشتم.
مراسم برترین وبلاگهای فارسی
مراسم پایانی برترین وبلاگهای فارسی امروز در سالن اجتماعات مرکز تحقیقات مخابرات ایران برگزار شد. خیلی از بچهها اومده بودن و خیلیها هم نه. به هر حال در نوع خودش مراسم جالبی بود. خبرهایی در این زمینه رو میتونین در سایت پندار (به نقل از ایسنا)، سایت آی تی ایران بخونید و هم عکسهایی رو که حامد بنایی گرفته ببینید.
آبگوشت زهرماری
امروز طبق معمول رفته بودیم تئاتر شهر. نمایشنامهخوانی «کی از ویرجینیا ولف میترسه؟» نمایشنامه جالبی بود. اما از همه جالبتر نمایشی بود که بعد از اون رفتیم دیدیم. نمایش «آبگوشت زهرماری» به کارگردانی آرش آبسالان واقعاً نمایشی هست که ارزش چند بار دیدن رو داره. من حتماً باز میرم تا ببینمش. نمایشی که به صورتی طنزگونه و با داستانی که ریشه در نمایش اصیل ایرانی داره، واقعیتهای جامعه فعلی ما رو نشون میده. بهتون دیدنش رو شدیداً توصیه میکنم.
کریسمس
پریروز بود به گمونم. داشتم با تاکسی میرفتم تو خیابون تخت طاووس. دیدم یه عالمه کاج آوردن گذاشتن کنار خیابون واسه کریسمس. پیاده شدم و تموم راه رو پیاده رفتم. خیلی دلم میخواست یه بار جشنشون رو ببینم. اما رفیقی ندارم که ارمنی باشه. به هر حال فکر میکنم کریسمس و جشنها و برنامههای اونا باید خیلی بامزه باشه. دیشب هم رفته بودم پستو. ساختمون آفتاب. با ۳ تا از دوستام. این قدر گشنم بود که نفهمیدم اون همه غذا رو چه جوری خوردم. اگه یه بار خواستین که غذاهایی از نوع ماکارونی و پاستا و اسپاگتی بخورین حتماً برین پستو. اما یادتون باشه سعی کنین که مهمون یکی باشین. چون قیمتش یه جورایی خیلی بالاست. به هر حال اون جا هم دو سه تا خونواده ارمنی اومده بودن. کلی هم بچههای جینگیلی داشتن که خیلی بامزه بودن. آدم دلش میخواست که هی لپاشون رو بجوه. این قدر دلم خواست که منم یه درخت کریسمس داشتم.
آهنگ، قالب وبلاگ
توی این هفته یه سری قالب برای وبلاگهایی که با سیستم بلاگر همخوانی دارن آماده کردم یه دونه بزنین تو سر این لینک تا نشونتون بده. قول میدم که تقریباً هر هفته چند تا بهشون اضافه کنم که تنوع بیشتری هم وجود داشته باشه. تو سری اول این قالبها تقریباً از تصویر استفاده نکردم. اما در سری بعد که در حال آمادهسازی اونها هستم، از تصاویر بیشتر استفاده شده. به هر حال به دلیل این که اخیراً بلاگر توی پابلیش مطالب و در نتیجه مشاهده تغییرات بلافاصله ممکن نیست، اگه از این قالبها استفاده کردین و اشکالی مشاهده کردین خواهش میکنم که یه ایمیل کوچولو برام بفرستین و مورد اشکال رو گزارش کنید تا سریعاً اشکالش رو رفع کنم. درباره صفحه موزیک گردون هم از لطف دوستایی که با فرستادن ایمیل و پیغام تشویقمون کردن، خیلی ممنونم. جریان به روز نشدنشون هم به خدا تقصیر من نیست. حالا که این جوره منم میگم تقصیر کیه. آقا به خدا تقصیر این نوید مهره هستش که غیبش زده و تحویل نمیگیره. خب فلاشها رو اون آماده میکنه. تا آهنگی آماده نشه من چه جوری بذارمش توی صفحه؟ پس هر چه فریاد دارید بر سر اونی که مهره نیست بزنین شاید یوخده حرف گوش کرد و دلش به حال ما سوخت. در مرحله بعد اگه عمری باقی بود میخوام که همین قالبها رو برای وبلاگهای هم خوان با پرشین بلاگ هم آماده کنم.
پ.ن: بخش موزیک و قالبهای گردون و اصولاً دومین مورد نظر توسط دوستان محترمی از دست من خارج شد و کنترلی روشون ندارم.
آروغ یا دروغ مسأله این است
چهرههای کاربن زده
چهرههای روبرو
پشت میزهای تکراری
با تشنگی
آهنگهای تکراری مینوشند
و لبخندهای تکراری خود را
بارها بر چهره میکشند
میخواهم تمام هق هقم را
آروغ بزنم
و به همه اثبات کنم
آروغ بهتر است تا دروغ
آشفته
من چه نواخته بودم
که قانونم را شکستی؟
تو سازت نوازش میکند.
و غوغا…
در ابروانت موج میزند
من هم آشفته گیسوان بافته از خیالت
… چنگ خواهم زد
هیاهوی باران
هیاهوی بارانی شهر خسته از جاده را میشنوی؟
بیدار شو
با توام
گاهی از نگرانیت بیمار میشوم
و از جای خالی دستهایت
که هیچ گاه زاده نشد…
گوش کن
با توام
اعتراف میکنم
دریا دریا معاشقه نخریده بودم
اما راهم جای پایت بود
بس کن…
از طعم شور چشمانت سکسکهام میگیرد
برای تو
که از پا ماندهای
و برای من
که بر جا
شاید دوستت دارم
طعم گس خرمالویی بود
که پاییز را ندیده، دستی آن را چید
بیدار شو
با توام
تلاطم آدمها را چطور؟
نمیبینی؟
که چه زود دستهاشان خو میگیرد
و چه زود دوستیهاشان بو میگیرد
این روزها اغلب وهم میپوشم
و زیر ابرهای کتک خورده از باد
موهایم چتری میشود
ببینم؟
دوستت دارم، مکروه بود یا حرام؟
… چه زود بند هذیانم گسست
این ابرها چرا نمیخوابند؟
تن ها
خب از قرار معلوم امشب شب یلداست. یاد عید امسال افتادم. توی اون شب هم مثل امشب تنها بودم. چقدر رمانتیکه. نه؟! راستی… چهارشنبه سوری رو هم همین طور. اصلاً یادم نبود.
ساکنین خانههای زندگی
میدونی من از شطرنج خوشم نمیاومد. من مار پله رو بیشتر دوست داشتم. اما مار پله تنها بازیای هست که کاملاً به شانس بستگی داره. بر خلاف شطرنج! اولش شش میاری و تند و تند میری جلو. بعدش یه تاس متوسط میاری و میگی که خب حالا بهتر میشه. اما امان از وقتی که دوباره شش بیاری و ببینی که تو خونهای افتادی که روش نیش یه ماره. اون هم نه یه مار کوتاه. یه مار بلند که تو رو تا خونههای پایین صفحه هدایت میکنه. اما شطرنج باز هم که خواستم باشم، مهرههای شطرنج زندگیم رو اشتباه گرفتم. با خودم قرار گذاشته بودم که مهره سیاه باشم. اما سفید رو بازی کردم. میخواستم اول اون حرکت کنه بعد من. اما بر عکس شد. نمیتونی بگی که زندگی بازی نیست. زندگی به هر حال صفحه یه بازیه. حالا شطرنج، مار پله یا هر چیز دیگه. کلاً یه صفحه هست با یه عالمه خونههای لعنتی. به هر حال مجبوری به بازی. اگه خودت هم نخوای بازی کنی، بازیت میدن. از هر جهت که نگاه کنی، ما مهره هستیم دوست عزیز.
پرشین تولز
سایتی رو که احسان راه انداخته با عنوان ابزارهای فارسی، به نظر میرسه که مجموعه مفیدی از ابزار مناسب رو برای سایتها و وبلاگنویسهای فارسی فراهم بیاره. دیدنش رو بهتون توصیه میکنم و استفاده از اون رو بیشتر.
منطق
منطقیترین راه مقابله با افراد مزاحم، برخورد غیرمنطقی با اونهاست.
نورهود حکیم