هیچکس چیزی نپرسید، فقط چشمپزشک گفت اگر روزی باز بینا شدم، توی چشم دیگران خوب نگاه میکنم، انگار که بخواهم روحشان را ببینم،
پیرمرد چشمبندزده گفت روحشان،
یا جانشان، اسمش فرقی نمیکند، آنوقت است که در کمال تعجب میبینیم با آدمی سر و کار داریم که چندان درس نخوانده،
دختر عینکی گفت در درون ما چیز بینامی هست، ما همان چیزیم.
کوری – ژوزه ساراماگو
ماه: ژوئن 2005
دوربین مخفی
احمدینژاد رئیسجمهور شد. با بیش از ۱۷ میلیون رأی. چرا هیچکی نمیاد بگه در مقابل دوربین مخفی هستیم؟!
شمارش آرا
یه تعداد از دوستام ناظر وزارت کشور روی صندوقهای رأی هستن. بیشتر در حوزههای میدون شوش، خیابون قزوین و آذربایجان. گزارشهایی که تا حالا برام فرستادن نشوندهنده این هست که بیشتر آرا تا حالا به نفع احمدینژاد ریخته شده. یکی از دوستان میگفت که از هر ۲۰ رأی تقریباً ۱۹ تا به نفع احمدینژاد واریز میشه!
خدا به خیر بگذرونه!
اخبار و لینکهای مربوط:
۱- از حوزه چهار راه لشگر خبر دادن که یه کمی اوضاع اونجا بهتره. اما روی هم رفته تعریفی نداره. (ساعت ۱۴ جمعه)
۲- مجموعه مشاهدات مردم از دور دوم انتخابات در سایت بی بی سی
۳- گزارش شرق آنلاین از نتایج انتخابات (بر طبق این گزارشها هاشمی از احمدینژاد جلو است – ساعت ۰۰:۱۵ شنبه است)
۴- احمدینژاد ۰۴/۵۹، هاشمی ۴۲/۳۸ (خبرگزاری فارس – ساعت ۱:۰۷ شنبه)
۵- دکتر محمود احمدینژاد حائز اکثریت آراء شد. (خبرگزاری ایسنا- ساعت ۱:۱۸ شنبه)
۶- بر اساس آخرین نتایج غیررسمی محمود احمدینژاد پیش است. (خبرگزاری ایرنا – ساعت ۱:۳۰ شنبه)
۷- احمدینژاد رئیسجمهور ایران شد. (خبرگزاری فارس – ساعت ۲:۱۰ شنبه)
۸- اخبار غیر رسمی از شورای نگهبان: از مجموع ۱۳ میلیون، ۹ میلیون احمدینژاد، ۴ میلیون هاشمی (آمار تقریبی تا ۲:۱۵ شنبه)
۹- اخبار غیر رسمی از وزارت کشور: ۲۷۶۰۰۰ احمدینژاد، ۲۵۶۰۰۰ هاشمی (آمار تقریبی تا ۲:۱۵ شنبه)
۱۰- اخبار غیر رسمی از شورای نگهبان: از مجموع ۲۵ میلیون، ۱۵ میلیون احمدینژاد، ۱۰ میلیون هاشمی (آمار تقریبی تا ۳:۲۰ شنبه)
۱۱- اخبار رسمی وزارت کشور: از مجموع ۲۷٫۴۵۶٫۲۷۵ رأی، ۱۶٫۹۹۱٫۴۴۵ رأی احمدینژاد، ۹٫۸۱۸٫۲۱۹ رأی هاشمی (سایت وزارت کشور – ساعت ۱۱ شنبه)
۱۲- موج گسترده مهاجرت از کشور
وقایع اتفاقیه
۱- فعالان طرفدار هاشمی کاملاً به تکاپو افتادن. کرباسچی هم شده سرپرست کل ستادهای تهران. از طرفی ترس رو میشه توی چهرشون دید و از طرف دیگه هم بدشون نمیاد از موضع بالا رفتار کنن. خوشبختانه فعالیت انتخاباتی من تموم شد و در حال حاضر فقط میخوام به احمدینژاد رأی ندم. همین.
۲- از همه اینها گذشته، هفته قبل برای تلویزیون شبکه یک آلمان (ARD) یه گزارش تهیه کردم که شب قبل از انتخابات پخش شد. خودم نتونستم ببینمش. از شانسمون از وقت شروع برنامه بدسیگنال و این چیزا شروع شد. هنوز هم وقت نکردم که برم نسخه ضبطشدهش رو ازشون بگیرم.
۳- شب انتخابات و موقع شمارش آرا بود که حسین رو توی ستاد مرکز دیدم. داشت با مصطفی تاجزاده حرف میزد. یه کمی با هم حرف زدیم و بقیه صحبتها موند واسه روز بعدش. ناهار توی کافه ۷۸ بودیم و یکی دو ساعتی به اتفاق بچههای دیگه گپ زدیم و پاستا خوردیم.
۳- اسم ستادمون هنرمندان و روزنامهنگاران جوان بود توی شهرک غرب. یادم نیست گفتم قبلاً یا نه! به هر حال با بچههایی که تو این مدت فعال بودن، در طول انتخابات مرتب جلسه میذاشتیم. این بود که عادت دور هم جمع شدن هنوز که هنوزه برامون مونده. ممکنه که این جلسات به تکیل یه NGO منتهی بشه. البته اگه بعد از انتخابات اصولاً این جور سازمانها اجازه تشکیل داشته باشن!
اتفاق افتاد
خب شاید یه کمی دیر باشه و باید زودتر از اینها نظرم رو مینوشتم. اما درگیری روزهای آخر انتخابات و شوک بعد از اون این اجازه رو بهم نداد. به هر حال موقع رأی دادن دکتر معین در محل اخذ رأی دانشگاه امیرکبیر حاضر بودم. ساعاتی پس از اتمام رأیگیری، حضور در ستاد مرکزی دکتر معین به ما این امکان رو میداد که زودتر از رسانهها در جریان اخبار قرار بگیریم. تغییر سریع رتبه کاندیداها یاعث میشد که نشه حدس زد چه اتفاقی در انتها میافته.
نهایتاً ساعت ۴ صبح بود که برگشتم خونه تا یه کم استراحت کنم. فردای انتخابات هم که بر همه روشنه!
اما این روزها به بررسی اتفاقات و تحلیل درباره نتایجش گذشت. مطمئناً یافتن ضعفها و اشکالات در زمان باقیمانده دردی رو دوا نمیکنه. از طرف دیگر همه ما در شکوندن کاسه کوزه بر سر یه نفر ید طولایی داریم. اولین تصور من هم بعد از اعلام نتیجه این بود که باید مقابل تهدیدی که همه رو تهدید میکنه ایستاد. هر چند با اکراه. درباره تحریم و مواضع تحریمیها هم به اندازه کافی صحبت شده. موضع من هم تقریباً اما نه کامل چیزی شبیه نوشته مسعود بهنود و ابراهیم نبوی هست. به هر حال جمعبندی اتفاقات برای من وضعیتی به وجود آورد که به امضای این نامه منجر شد.
فرصت زیادی باقی نمونده. خوشبختانه توی این چند روز با تعداد زیادی از دوستان موافق و مخالف صحبت کردم. در حال حاضر من هم معتقدم که علیرغم تمام انتقادهایی که به هاشمی رفسنجانی دارم، برای جلوگیری از این خطر باید بهش رأی بدم.
صحبتها و مطالب زیادی هست که این روزها با بحث کردن با تمام دوستانم حاصل شده و دوست دارم بنویسم اما الآن مقدور نیست. سعی میکنم فردا هم در همین باره بنویسم.
بعد از واقعه
اتفاقات پشت سر هم میافته. نامه اعتراض آمیز نامزدها یکی پس از دیگری منتشر میشه. انتشار نامه کروبی (که در جای خودش بسیار شجاعانه شمرده میشه) باعث تعطیلی روزنامههای اقبال، آفتاب یزد و اعتماد و از طرف دیگه انتشار خبر این تعطیلیها هم ممنوع میشه. خونه کروبی تحت محاصره قرار میگیره. همسر رجایی به سوءاستفاده از نام شوهرش اعتراض میکنه. کاری که شاید بهتر بود قبل از انتخابات دور اول انجام میشد. کوچه و خیابون مملو از بحثهای سیاسیه و بازار اخبار و شایعه داغه. شنیده میشه که ارسال SMSهای تبلیغاتی و ضدتبلیغاتی جرم محسوب شده و قابل ارسالکننده تعقیبه. بعضی همچنان در موضع تحریم و تلاش برای یکدستسازی حکومت هستند. انتظار برای انفجار بدون اینکه آلترناتیوی رو بعد از انفجار احتمالی معرفی کنن (که قطعاً به این زودی نخواهد بود).خطر انتخاب احمدینژاد لحظه به لحظه زیادتر میشه. انگار که ارادهای بالاتر از هر قدرت سعی در رئیسجمهور کردنش داشته باشه. فرصت خیلی کمه! خیلی! (اخبار مربوط)
بیانیه!
خب. از قرار من باید بشینم اینجا و از خودم بیانیه در بکنم برای دلایل آقا در باب اثبات اطلاع از خواندن تاریخ و سایر قضایا…
چند تا جواب کوتاه بهت میدم و تمام.
شباهت تو و اصولگرایان در تحجرتونه. هر دو تا همه رو به دو دسته خودی و غیرخودی تقسیم میکنین و شعارتون اینجوری خلاصه میشه که فقط کسی آدمه که حرف منو میزنه اگه نه یه جو قوه ادراک نداره و من از این نژادم و تو از اون نژادی و من طلای نابم و شماها آهن قراضه. تو حتی بلد نیستی مثل مخالفینی از قبیل شبح خونسرد باشی و حرفت رو بزنی. میدونی چرا؟ برای این که اون توی ایرانه و به همه چیز اشراف داره اما تو نه. بجاش خودت رو به در و دیوار میزنی و بد و بیراه میگی و خیلی اصرار داری بگی که با پوست و گوشت و خون داری زندگی توی ایران رو لمس میکنی. ادبیاتت حقیقتاً منحصر به فرده.
شدیداً ادعا میکنی که من ال کردم و بل کردم و توی زندان بودم و فلان و بهمان و تو به سن ادراک نبودی اون وقتا و عقلت نارس بود. یکی از مشکلات تو اینه که برای درک و شعور مخالفینت ارزش قائل نیستی. جالبه که داعیه دموکراسی هم داری. به من میگی که اگه هر عقیدهای داری واسه خودت نگه دار و توی وبلاگ شخصیت ننویس و من رو به فریبکاری متهم میکنی. ادبیاتت عین قاضی مرتضویه. وقتی من نتونم توی وبلاگ خودم عقیده سیاسیم رو بیان کنم، کجا باید بتونم؟ یعنی تو هم درباره آزادی عقیده داری من آزادم تا فقط اون چیزی رو بگم که تو میگی؟
یه مشکل بزرگ دیگه تو اینه که دوست داری همه ایرانیهای خارج از کشور رو بیاری سمت خودت و ما رو ببری اون ور خط. یادم نمیاد گفته باشم همه ایرانیهای اون ور آب مثل تو هستن. پس از طرف من اظهار عقیده نکن. من اون ور دوستای زیادی دارم برای خیلیهاشون هم ارزش بیحد و حصری قائلم. اصلاً از کجا معلوم که خودم هم یه روزی نرم از ایران؟ پس لطفاً حرفایی رو که درباره تو میزنم تعمیم نده به همه. اینجوری همه فکر میکنن ما داریم با هم دعوا میکنیم و تو سعی داری برو بچههای محلتون رو به هر روشی بندازی وسط این دعوا. ما که با هم دعوا نداریم؟ داریم؟
حالا برو باز بگو طرف اراجیف گفته. اگه اراجیفه به روی خودت نیار. آدم که از یه مشت اراجیف غمباد نمیگیره؟
راستی محض اطلاع خواستم بگم وبلاگی که داری با خیال راحت میخونی، توی ایران فیلتره. حالا هم باز میگم. خون خودت رو کثیف نکن. برای سلامتی مضره.