فردا ۱۲ اردیبهشت و اول ماه می روز جهانی خبرمایه (خوراک) یا همان Feed هست. قبلاً به طور مفصل درباره اینکه خوراک چیست و چگونه میتوان از آن استفاده کرد، نوشتهام. الان هم به خوانندگان این وبلاگ میگویم که برای آنکه بدانند خوراک چیست وقت بگذارند و برای یک بار هم که شده از آن سر در بیاورند که خواندن و مطالعه روی اینترنت بدون آن مانند قایقرانی بدون پارو است (چه مثالی زدم).
به هر حال به بهانه اینکه فردا روز جهانی خبرمایه نامگذاری شده، لوگوی عصیان (همون که بالای این صفحه هست) رو تغییر دادم به اینی که میبینید. این لوگو رو محسن امامی عزیز برام طراحی کرده و امیدوارم لوگوهای دیگهای رو هم که ازش دیدم برای استفاده همگی منتشر کنه. شما هم برای فرهنگسازی از این امکان مفید دربارهش بنویسید و به سایت رسمی روز آر اس اس لینک بدید.
عصیان را هم از آدرس جدید خبرمایهاش دنبال کنید و اگر اینجا را از آدرس قدیمی خبرمایهاش میخوانید، لطفاً آنرا در خبرخوانتان به آدرس جدید تغییر دهید.
ماه: آوریل 2008
هشدار برای انجمن صنفی روزنامهنگاران
میخواستم چیزی درباره این اتفاق بنویسم که دیدم خبرنامه امیرکبیر دقیقتر موضوع را توضیح داده. متن کامل این توضیح رو میذارم اینجا. متأسفم که برای یکی از مدنیترین تشکلهای صنفی کشور دارن مشکل به وجود میارن. اون هم به بهانههای مختلف. نمیتونن وجود تشکلی رو که نزدیک به دو سوم روزنامهنگاران رو شامل میشه تحمل کنن. توی سالهای اخیر به هر طریقی سعی کردن تا وجودش رو کمرنگ کنن و تشکلهای موازی دیگری ایجاد کنن. تعریف NGO (None Government Organization) یعنی تشکل غیردولتی اما از قرار معلوم دوستان علاقه وافری دارند که انجیاو های دولتی تشکیل بدن که هر چیزی تحت کنترل خودشون باشه. در حال حاضر دیوان عدالت اداری هم رأی رو به نفع وزارت کار و به ضرر انجمن صادر کرده. جریان رو بخونید:
خبرنامه امیرکبیر– با تأیید نظر وزارت کار و امور اجتماعی از سوی دیوان عدالت اداری، انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران در آستانه انحلال قرار گرفت.
بالاخره شکایت انجمن صنفی روزنامه نگاران از اداره کل سازمانهای کارگری و کارفرمایی به دیوان عدالت اداری نیز راه به جایی نبرد و میزان عدالت این دیوان، به نفع وزارت کار دولت احمدینژاد و غیرقانونی بودن انتخابات انجمن صنفی روزنامهنگاران رأی داد.
اکنون به توجه به آنکه از نظر قانونی هیأت مدیره انجمن فاقد اعتبار است، به موجب اساسنامه وضعیت حقوقی و قانونی انجمن در پرده ابهام قرار دارد.
به موجب ماده ۳۸ اساسنامه انجمن صنفی روزنامهنگاران «در صورت گذشت ۶ ماه از پایان مدت اعتبار هیأت مدیره و عدم تجدید انتخابات»، انجمن منحل میشود.
زمانی که وزارت کار و امور اجتماعی دولت احمدینژاد نسبت به عدم رعایت اساسنامه انجمن صنفی روزنامهنگاران به هیأت مدیره این انجمن هشدار داد و انتخاب اعضای هیأت مدیره را در این صورت غیرقانونی خواند، حدود دو سال میگذرد.
در آن زمان عزیز بهزادی، مدیر کل سازمانهای کارگری و کارفرمایی کشور مستقر در وزارت کار، در نامهای به دبیر انجمن صنفی روزنامهنگاران، توجه نکردن به هشدارهای وزارت کار را مساوی با عدم تأیید اجلاس مجمع عمومی و انتخابات آنها از سوی این وزارتخانه دانسته بود.
با توجه به حکم دیوان، مشخص نیست که آیا انجمن شش ماه زمان دارد تا نسبت به انتخاب هیأت مدیره جدید تصمیمگیری کند یا مهلت شش ماهه از انتخابات باطل شده دو سال قبل محاسبه شده و بنابراین انجمن به صورت خودکار منحل شده تلقی میشود.
پهنای باند محدود و زیردامنه فارسی گوگل
با سرویس «صفحات گوگل» یا GooglePages آشنایی که دارید؟ این نمونه صفحه من در گوگل است که از این سرویس استفاده کرده. اما من نمیدانستم که فضای ۱۰۰ مگابایتیای که گوگل در اختیار هر کاربر قرار میدهد، محدودیت پهنای باند دارد. در واقع توضیحی که در صفحه ویکیپدیای این سیستم نوشته شده است، هم این موضوع نامحدود بودن پهنای باند را تأیید میکرد:
اما در صفحات راهنمای گوگل نوشته شده که این محدودیت وجود دارد.
حالا هم وقتی برای دریافت یک فایل صوتی به این صفحه مراجعه کردم، با پیام اتمام پهنای باند مواجه شدم. پس برایم اثبات شد که صفحات گوگل محدودیت پهنای باند دارند البته محدودیت را روی یک فایل خاص اعمال میکنند نه تمام صفحه. این هم پیامش:
محکمه الهی با حضور خیام، ادیسون و…
چندی پیش یک فایل صوتی به دستم رسید که گویا از یک مراسم بود با اجرای امیرحسین مدرس. در این مراسم از شاعری به نام «خلیل جوادی» دعوت میشه تا بیاد شعرش رو بخونه. این شعر به نظرم اینقدر جالب بود که تصمیم گرفتم متنش رو اینجا پیاده کنم و البته فایل صوتی مزبور رو هم برای دانلود بذارم همینجا. اما یه خورده که گشتم دیدم آقای جوادی هم وبلاگ داره و هم فایل صوتی شعر مربوط رو گذاشته واسه دانلود. شعر «محکمه الهی» رو از اینجا بخونید و از اینجا دانلود کنید.
این هم بخشهایی از شعر:
خیام اومد یه بطریام تو دستش / رفت و یه گوشهیی گرف نشستش
حاجی بُـلن شد با صـدای محکم / گف: این آقا باید بره جهنم
خدا بهش گف تو دخالت نکن / به اهل معرفت جسارت نکن
بگو چرا به خون این هلاکی / این که نه مدعی داره نه شاکی
نه گرد و خاک کرده و نـه هیاهو / نه عربده کشیده و نه چاقو
نه مال این نه مال اونو برده / فقط عرق خریده رفته خورده
آدم خوبیه هواشو داشتم / اینجا خودم براش شراب گذاشتم
شعر نوی گوگل برای جویندگان طلا!
بله گوگل میتواند برای ما شعر بگوید. برای من که یک شعر گفته به چه ماهی. در واقع با عبارتهایی که جستوجوکنندگان گوگل با آنها وارد وبلاگ عصیان شدهاند، میتوان شعر نویی ساخت در مایههای پول آب باید بدهیم، پول برق جدا… نکته اینکه ای کسانی که به دنبال کلمات وب را میکاوید، ممکن است گوگل برایتان گلواژه گفته باشد. پس هر کسی که باد بکارد، ناگزیر توفان درو خواهد کرد. بخوانید بد نیست:
مرد هزارچهره
عکس سکسی
فیلتر… فیلتر…
آلت تناسلی
بچهگربه را حامله
آبشار ویکتوریا
ایران
ریپکس
مطالب علمی…
یاهو بپپیچانیم
تیشرت مجانی
مطالب طنز
حک شبکه شتاب
خودکشی… خودآزاری
داستاننویسی
روزنامه جامجم
ویکی برای همه، همه برای یکی
زیگزاگ– شما هم ممکن است مانند من در اولین برخورد با یک سایت «ویکی» با این پرسش مواجه شوید که «چطور ممکن است هر کسی اجازه داشته باشد محتوای هر صفحه این سایت را دستکاری کند؟». اما پس از چند دقیقه مطالعه راهنمای سایت متوجه خواهید شد که با یکی از پدیدههای اینترنت مواجه هستید، یک دانشنامه آنلاین.
بارزترین ویژگی یک دانشنامه آنلاین از نوع «ویکی» این است که نویسنده مشخصی ندارد. هر کسی میتواند یک مطلب جدید به این دانشنامه اضافه یا مطالب نوشتهشده را ویرایش کند. این موضوع باعث شده است تا هر کاربر اینترنت بتواند به اندازه توان خود اطلاعات به این دانشنامه بیافزاید.
البته در کنار این نقطه قوت بزرگ که حاصل خرد جمعی است، مشکلات دیگری هم بروز کرده است. از جمله این مشکلات میتوان به ساختار سلسله مراتبی ویکیپدیا اشاره کرد که باعث شده تا برخی تئوریپردازان ادعا کنند که ویکیپدیا جمع عظیمی کاربر با حقوق برابر دارد و چند هزار نفر با حقوق بسیار بیشتر و چند ده نفر با حقوق نامحدود.
به دنبال چنین نظریات چالشبرانگیزی به تدریج رقبایی هم برای ویکیپدیا پا به عرصه اینترنت میگذارند که هشداری جدی برای بزرگترین دانشنامه آنلاین تلقی میشود که میلیونها صفحه ورودی از علوم مختلف را در خود جای داده است.
«ویکیپدیا» مشهورترین ویکی اینترنت است اما «ویکی»های مشهور دیگری هم وجود دارند که کاربران کمتر با آنها آشنایند. ویکیهایی که هر کدام در نوع خود قابل توجه بوده و برای بسیاری از کاربران اینترنت ناشناختهاند. از این دسته میتوان به موارد زیر اشاره کرد که از پروژههای بنیاد ویکیمدیا به شمار میروند:
ویکیواژه Wiktionary: یک فرهنگ واژهها به همه زبانهای موجود است که با همکاری همگانی بر روی اینترنت پدید میآید. ویکیواژه فرهنگی آزاد از واژههاست که در آن معنی، ریشه و تلفظ واژهها گنجانده میشود. ویکیواژه مکمل واژگانی دانشنامه آزاد ویکیپدیا شمرده میشود.
ویکینِبشته یا کتابخانه آزاد WikiSource: هدف از این کتابخانه فراهم آوردن مجموعهای آزاد از کتابها، نوشتارها و متون و مراجع بنیادین دیگر به همه زبانها است. ترجمه متون بنیادین به زبانهای گوناگون نیز از اهداف این پروژه است.
ویکیگونه Wikispecies: یکی از پروژههای ویکی که برای راهنمایی در مورد گونههای زیستی به کار میرود و در یک گونه بالا ردهها و زیر ردهها را مشخص میکند.
ویکیگزارش WikiNews: یک مرجع خبری با محتوای آزاد است.
ویکیگفتاورد Wikiquote: این پروژه از نرمافزار «مدیاویکی» برای ایجاد مجموعهای عظیم از نقلقولهای افراد برجسته، کتابها و ضربالمثلها به همراه جزئیات آنها استفاده میکند.
ویکیانبار Wikimedia Commons: انبار و مجموعهای از پروندههای آوایی، تصویری و دیگر فایلهای چندرسانهای است که محتوای آن برای استفاده همگان آزاد است.
ویکیدانشگاه Wikiversity: اجتماعی است برای آفریدن و بهره بردن از مواد آموزشی آزاد و فعالیتها، برای ایجاد محیطی که همگان بتوانند به آموزش و آموزاندن، پژوهش و خدمترسانی بپردازند. دانش آموزان، دانشجویان و آموزگاران با پیوستن به ویکیدانشگاه میتواند صفحات را ویرایش کنند.
در کنار این ویکیهای مشهور، ویکیهای دیگری هم راهاندازی شدهاند که توسط نهادهای دیگر یا افرادی خوشذوق هدایت میشوند. از جمله این ویکیها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ویکیچگونه WikiHow: ویکیچگونه به پرسشهای کاربران در دستهبندیهای مختلف جواب میدهد. هر کسی میتواند یکی از پرسشگران یا یکی از پاسخدهندگان باشد. این سایت سؤالات را در حوزههای متنوعی مانند سفر، هنر، حیوانات خانگی، سلامتی، اقتصاد و… دستهبندی کرده است.
ویکینقشه WikiMapia: در این ویکی هر کسی میتواند روی نقشه جغرافیایی گوگل، اطلاعاتی درباره مکانهای جغرافیایی اضافه یا ویرایش کند.
نانشنامه یا دریورینامه Uncyclopedia: این یکی از ابتکاراتی است که توسط برخی کاربران اینترنت راهاندازی شده تا مفهومی طنز برای ویکی ایجاد کنند.
سیتیزندیوم Citizendium: این پروژه توسط یکی از بنیانگذاران ویکیپدیا پایهگذاری شده و هر کسی نمیتواند ویراستار آن باشد. کسی ویراستار را انتخاب نمیکند و او مجبور است با اسم حقیقی بنویسد و متخصص بودن خود را ثابت کند.
درباره ما AboutUs: این ویکی که مخصوص دامنههای سایت طراحی شده است به ازای هر دامنه (Domain) سایت صفحهای ایجاد میکند تا بتوان مشخصات سایت را به صورت قابل ویرایش در آن ثبت کرد.
ویدیپدیا Vidipedia: یک ویکی دیگر با این تفاوت که محتوایش را فایلهای ویدئویی تشکیل میدهند.
ویکیسفر WikiTravel: تمام اطلاعاتی را که برای سفر به یک نقطه نیاز دارید میتوانید از این ویکی پیدا کنید یا اگر اطلاعات مفیدی کسب کردهاید با دیگران در میان بگذارید.
موفقیت پروژهای مانند ویکیپدیا باعث شده است تا ویکیهای زیادی روی اینترنت ایجاد شوند. به علت کدباز (Open Source) بودن هر کسی میتواند با نصب برنامه مدیریت محتوای ویکی، سایت ویکی دلخواه خود را بسازد. به همین علت تعداد این نوع سایتها که محتوایش مشارکت همگان را میطلبد، رو به افزایش است.
ویکی یکی از بهترین اتفاقاتی بوده که در اینترنت رخ داده و طرفدارانش آن را به جوامع ایدهآل اشتراکی در دنیای مجازی تشبیه میکنند که چندان دچار ضعفهای نمونههای واقعی این فلسفه نشده است.
کار با ویکیها از چند زاویه جذاب است. به عنوان کاربر همواره میتوان به منابع عظیمی از اطلاعات در آن دست پیدا کرد. به عنوان یک کاربر فعال محتواساز، حس خوبی در تکمیل بخشی از این دانشنامه خواهید داشت و در مواردی مانند «نانشنامه» با خواندن طنزهایی چون این مورد خواهید خندید:
کانال سوئز: یکی از معروفترین کانالهای پارسی (فارسی) زبان است که عموماً تصاویری مستهجن از اقصی نقاط جهان را در معرض دید عموم گذاشته و خجالت هم نمیکشد.
یه گاز از کرانچیپس یه قلپ از ایستک
گاهی وقتها بد نیست که آدم از دلخوشیهای کوچیک روزمرهش بنویسه. همیشه که نباید از کلمات قلنبه سلنبه توی وبلاگها استفاده کرد. با خودم فکر کردم شاید جالب باشه اگه هر کی از این بنویسه که چه «تهبندی»ای رو دوست داره. منظور همون Snack به زبون فرنگیها هست و هله هوله به زبون کف بازار.
این جور خوراکیها کاملاً دورهای هستند. یعنی هر کسی بنابراین که در چه دورهای قرار داره، ممکنه کلید کنه روی یه جور خوراکی و یه مدتی هی ازش بخوره. مثلاً یه مدتی بود من هی پفک «کرانچی» میخوردم. حالا این روزها کلید کردم روی دو تا خوردنی. یکیش چیپس «کرانچیپس» هست و اون یکی آبجو (همون ماءالشعیر) «ایستک» البته این دو تا محصول با طعمهای مختلف تولید میشه. من کرانچیپس نمک و فلفل سیاه رو دوست دارم. یه گشتی زدمو دیدم این کرانچیپسی که من دوست دارم حتی توی سایت اصلی کارخونه آلمانیش هم نیست. فکر کنم از اون طعمهاست که فقط توی ایران تولید میشه. توی آبجوی ایستک هم به ترتیب طعم سیب، گلابی برام جالبه. تعریف انارش رو هم شنیدم باید اینبار امتحان کنم. فعلاً که اینا رو جعبهای میخرم.
به نظر شما بده که جای بازیهای جدی وبلاگی یه بازی راه بندازیم که هر کی هله هوله دلخواهش رو معرفی کنه؟ به نظر خودم که بد نیست. از طرفی حالا که من جسارت بحثها و پستهای وبلاگی «زیرشکمی» رو ندارم، بحث «شکمی» راه میاندازم. پس دعوت میکنم از یک فتحی، یک آرش کمانگیر و یک نازلی برای این بازی.
یک دونه زرد میزنم، روش یکی آبی میبافم
همونطوری که دیروز توضیح دادم ستون «خواب» ابراهیم رها در روزنامه اعتماد تعطیل شد. این خوابی هم که الان میخونید در واقع قبل از اعلام تعطیلی نوشته شده و خب چون نوشته شده من اجازهش رو گرفتم که اینجا منتشرش کنم. زین پس خوابی دیده نمیشود:
دیروز هم خواب دیده بودم مثل دسته گل اما صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم دوستان روزنامه صلاح دانشتهاند حتی یک کلمه از خوابم یادم نماند! آنرا میدهم بگذارند توی فضای مجازی و میروم دوباره بخوابم.
خواب میبینم در داخل رختخواب در خوابی عمیق هستم که ناگهان حس میکنم یکی دارد لحاف تشکمان را زیر و رو و بررسی میکند! از جا میپرم اول فکر میکنم نکند دوستان طرح امنیت اجتماعی هستند و با پوشش بنده در این مکان معین مشکل دارند اما بعد که دقت میکنم میبینم آنها نیستند.
سؤال میکنم ببخشید چی صدا کنم تو رو؟ میگویند ما از طرف سازمان بازرسی کل کشور هستیم و داریم دنبال مافیای اقتصادی میگردیم. این آخرین مورد مشکوک بود. همه جا را گشتهایم و حالا میخواهیم جسارتاً به رئیسجمهور بگوییم شرمنده… مافیای مورد نظر یافت نشد. میگویم به آقای نیازی سلام برسانید. بگویید نیازی به گشتن مجدد این مکان که انشاءالله نیست؟ بعد از جایم بلند میشوم. میخواهم لباس مناسب به تن کنم. میبینم رئیس سازمان ثبت اسناد دارد زیر مبلها را میگردد. میگویم عزیز برادر ماجرا چیست؟ میگوید این فساد اقتصادی که گفتهاند در ثبت اسناد است ما پیدا نکردیم. اگر مستندات حرفهایشان را هم ارائه کنند، بد نیست. میگویم ای شیطون تو هم موندی چی صداشون کنی آره؟! او میرود. میبینم حداد عادل از در وارد میشود. میپرسم امروز چه خبر است؟ میگوید رئیسجمهور گفته من تخلف کردم. نامه نوشته رسماً گفته من متخلف هستم. میگویم خب آقای محترم این پیامهای انیمیشن راهنمایی رانندگی را به دقت نگاه کن. حتماً دفعه دیگر تخلف نمیکنی. میروم آنطرفتر میبینم غلامحسین الهام ایستاده میگویم ناسلامتی تو سرقفلی حضور در تمام خوابهای من را داری. خب نباید بگذاری اینجا بشود ترمینال، این همه آدم بیایند و بروند، باید یک واکنشی از خودت نشان بدهی. اینجوری لااقل برای خودت هم اشتغالزایی کردهای! میروم دست و صورتم را بشویم. یک دوست عدالتسرخودی را سر راه میبینم. میگوید هی برادر یارو امشب نروی خواب ببینی و منکر پیشرفتها بشوی. تو تا همینجا هم به اندازه کافی مشاعرت مشکل دارد. دیگر بیشتر از این برای مشاعرت مشکل درست نکن. میگویم یادم باشد بعد از صبحانه از تو بپرسم نه دیگه جداً چی صدا کنم تو رو؟ بعد میگویم جسارتاً شما بفرمایید الان در این اوضاع و احوال اینجا چهکار میکنید؟ میگوید فعلاً ایستادهام یک دونه زرد میزنم، روش یکی آبی میبافم!
پ.ن: این هم خداحافظی از زبان ابراهیم رها در اعتماد.
کشمکش ساعت مکه و ساعت گرینویچ
داشتم این موضوع رو که در سایت بیبیسی فارسی به بحث گذاشته شده میخوندم. شاید فیلتر باشه براتون و شما نتونید بخونیدش. گفتم چکیدهش رو بذارم اینجا و بعد بریم سر بحثی که خوانندهها راه انداختند:
عده ای از دانشمندان و روحانیان مسلمان درخواست کرده اند که از این پس به جای گرینویچ از زمان مکه به عنوان زمان واحد جهانی استفاده شود زیرا به گفته آنها شهر مکه مرکز حقیقی زمین است. این پیشنهاد در کنفرانسی با عنوان «مکه مرکز زمین» در قطر مطرح شده است. ایده آنچه «ساعت مکه» خوانده شده از سوی یک مسلمان فرانسوی مطرح شد.
من نه کارشناس دینم نه زمینشناس. اما این قسمت از این خبر رو نفهمیدم. یکی برام توضیح بده لطفاً:
گفته میشود که عقربههای ساعت مکه در جهت عکس حرکت عقربههای ساعت میگردد و به مسلمانان کمک میکند هر جا که باشند جهت مکه و قبله را بیابند.
مشکوک میزنی!
این ستون «خواب» ابراهیم رها توی روزنامه اعتماد به نظر خودم که خیلی خوندنیه. حالا امروز چاپ نشده چون که نمیدونم چرا. ابی خان متن کاملش رو داده که بذارم اینجا. ما هم افتخار میزبانی یک روزه ابراهیم رها رو داریم. فردا هم یک خواب منتشرنشده خواهیم داشت. و دیگر خوابی دیده نمیشود. این ستون تعطیل شد:
خواب میبینم که در فضای مشکوکی به سرمیبرم! (کلاً) راستش در خواب احساس میکنم خیلی چیزها مشکوک است. گمانم این خواب بعد از آن آمده سراغم که شنیدم رئیسجمهور گفته یازده سپتامبر ابهامآمیز و مشکوک و مورد تردید است. در خواب ناگهان میبینم که دارم برای جمعی از مردم موارد مشکوکی را که به ذهنم میرسد برمیشمارم، اینجوری: عزیزان باور بفرمایید هیچ خلبان ابلهی حتی اگر عامل آمریکای جنایتکار باشد هم دوتا برج را برای فرود انتخاب نمیکند اینکه گفتهاند میخواسته روی پشتبام آنها فرود بیاید هم غلط است چرا که در آن برجها صدها واحد آپارتمان بوده و طبعاً پشتبام پر بوده از کولرهای آبی و جایی نبوده برای فرود! پس به واقع این موضوع مشکوک است. مورد دیگر که شک و تردید برانگیز است کلاً خود آمریکاست. اولاً که ما پانصدسال پیش اصلاً نبودهایم ببینم و تأیید کنیم که کریستف کلمب واقعاً همین جا را به عنوان آمریکا کشف کرده یا یک جای دیگر را من شخصاً گمان میکنم کلمب یک کشور دوست و برادر را کشف کرده اما در طول تاریخ رسانههای دروغپرداز نتایج کشفیات را عوض کردهاند و کشور استکباری کنونی را جا زدهاند وگرنه از کجا معلوم کلمب ونزوئلا را کشف نکرده باشد رفته باشد سرزمین چهار تا گاوچران مثل بوش را کشف کرده باشد؟ مورد شک دیگر این است که همین خیابان شانزهلیزه در فرانسه. من تردید دارم یک چنین چیزی اصلاً وجود داشته باشد، گمانم اینها یکسری تصویرسازی است که اطرافیان سارکوزی با استفاده از مونتاژ سرهم کردهاند تا بگویند ما چنین خیابانهایی داریم و حواس مردم به آن پرت بشود و نفهمد که آن پشت پرده مافیا سارکوزی دارد با نامزدش چه غلطی میکند. مورد مشکوک دیگر همین تورم و گرانی است که یک عده میگویند در ایران وجود دارد و نرخش فلانقدر شده. اساساً وجود همین «نرخ» به نظرم کذب محض است و هرکس پیشرفتهای فرهنگی را نبیند علاوه بر مشاعرش گوش و حلق و بینیاش هم مشکل دارد و ایضاً سایر تخصصهای پزشکی از جمله کلیه و مجاری ادرار … در خواب لحظهای از حرف زدن دست میکشم، بین جمعیت یک آشنا میبینم و ادامه میدهم که بله مثلاً بحث قابل تردید دیگر چند شغله بودن همین آقای الهام خودمان است و امیدوارم روزی تمام این موارد مشکوک دقیق بررسی شود و معلوم شود همهاش کذب است.
عجیبترین و پیچیدهترین میدان دنیا
در میان تمام جادههای دنیا، تعدادی خیابان متفاوت وجود دارد که حتی میتوانند توریستهای زیادی را به سوی خود جلب کنند. حتی اگر طولانیترین، باریکترین، پهنترین، شیبدارترین و پیچدارترین آنها را در نظر نگیریم، میرسیم به پیچیدهترین بخش از یک خیابان که در اسویندون انگلستان قرار دارد. راست به چپ بودن رفت و آمد در انگلستان به اندازه کافی پیچیده هست. حالا اگر به این تصویر نگاه کنید متوجه میشوید که با ترکیبی از پنج میدانچه دور یک میدان بزرگ مواجه هستید که به Swindon’s Magic Roundabout معروف است و به خاطر عجیب بودنش مسیرهای گوناگونی برای گذر از آن پیشنهاد میشود. خطچین قرمز مسیر توریستی برای یک دور خود گشتن حسابی در میدان و خطچین زرد یک راه کوتاه برای ورود و خروج ماشینها را نشان میدهد.
یک همچین چیز جالبی نمونههایی دیگر هم دارد. در هرتفوردشایر، کالچستر و باکینگ همپشایر هم میتوانید آنها را ببینید.
خواستگاری روی ویکینقشه!
این پروژه ویکینقشه (WikiMapia) هم کم الکی برای خودش بانمک نیست ها! نمیدونم چقدر با این پروژه آشنا هستید یا نه. صحبت از یک نقشه گوگل است در ابعاد جهانی که شما میتوانید مکانها را روی نقشه علامتگذاری کنید و مثلاً بگویید که این ساختمان فلان است و این میدان بهمان.
اما جریان وقتی خوشمزه میشود که کاربران جالبناک ایرانی روی این نقشه هر جور که عشقشان بکشد علامتگذاری کنند و مثلاً «محل خواستگاری» خودشان را مشخص کنند. باور نمیکنید؟ یک عنایتی به این لینک بفرمایید و روی مربع وسط که با یک علامت + مشخص شده مختصر کلیکی کنید و خودتان ببینید آن وسط چی نوشتهاند. حالا نمیخواهم وارد جزئیات بشوم. خودتان در مربع جستوجو کلمات کلیدی وارد کنید تا ببینید مثلاً «خونه مامان جون پروین» و «پنجره اتاق خواب پونه اینا» روی ویکینقشه دارد چه اطلاعات مفیدی را به «جویندگان طلا» منتقل میکند!
باور نمیکنید؟ اشکالی ندارد جانم. یک راه ساده پیش پایتان میگذارم. با کلمه کلیدی «جون» شروع کنید به جستوجو.
داستان نخستین پرداخت الکترونیکی من
من امروز اولین پرداخت الکترونیکیام را انجام دادم! این یکی از نقاط عطفی است که میتواند برای یک کاربر ایرانی اینترنت رخ دهد. باور کنید یک لحظه هیجانزده شدم و به خودم گفتم چقدر راحت! در عرض یک دقیقه و در یک روز تعطیل بدون آنکه به بانک بروم، قبض تلفن خانه را پرداختم. تمام!
کل کار سادهتر از آن چیزی بود که تصورش را میکنید. قبل از هر چیز لازم است که رمز دوم کارت خودپرداز بانک را فعال کنید. مثلاً یکی از کارتهایی که من دارم، کارت نقدی بانک پارسیان است. به خودپرداز بانک خودم (پارسیان) مراجعه کردم، و گزینه عملیات رمز را از منو انتخاب کردم. رمز دوم را اضافه کردم.
در سایت بانک پارسیان، بخشی به نام پرداخت قبوض وجود دارد. روی آن کلیک کنید. حالا در دو کادر موجود در صفحه شناسه قبض و شناسه پرداخت را که روی قبضتان نوشته شده، وارد کنید. در صفحه بعد میزان مبلغی که روی قبضتان وجود دارد را مشاهده میکنید. برای پرداخت باید شماره کارت (روی کارتتان یک شماره به صورت برجسته حک شده است)، تاریخ انقضاء کارت (روی کارت حک شده)، رمز اینترنتی (همان رمز دومی که از خودپرداز وارد کردید)، و CVV2 را وارد کنید که پشت کارتتان چاپ شده است (مثل شکل زیر). حالا با تأیید کردن تراکنش، پرداختتان تکمیل میشود. دارندگان کارتهای دیگر عضو شبکه شتاب هم میتوانند از راهنمای این صفحه برای پرداخت از پارسیان اقدام کنند.
شکایت تکنفره برای بلیت تکسفره
وقتی که فرضاً در ستون «خواندنیها»ی یک روزنامه یا «گشتی در دنیای خبرها»ی آن یکی چنین خبری میخوانید، چه احساسی بهتان دست میدهد؟
یک شهروند انگلیسی در نوشیدنیای که هنگام پرواز با خط هوایی فلان به او داده بودند یک مگس پیدا کرد و بعد از شکایت توانست N هزار پوند خسارت بگیرد.
این طور وقتها ممکن است آدم پیش خودش فکر کند که ای بابا میبینی چقدر آن طرفیها در مدنی کردن جامعهشان پیشرفت کردهاند؟ طرف یک تنه توانست یک شرکت هواپیمایی را به دادگاه بکشد و خسارت درست و حسابی بگیرد. حالا هم آن شرکت حواسش را حمع میکند تا دیگر از این سوتیها ندهد و الی آخر.
شاید بتوانیم بگوییم که یک نفر در جامعهای که مدنی به نظر میرسد میتواند با استفاده از وکیل یا اقدام شخصی چنین شکایتهایی را پیگیری کند و به نتیجه هم برسد اما نمونههای این چنینی در ایران به ندرت پیش میآیند.
از قرار معلوم سال گذشته بعد از آن که شورای شهر تهران حاضر نشد قیمت بلیت را به اندازهای که این مترو درخواست کرده بود افزایش دهد، این شرکت برای جبران تصمیم گرفت دیگر بلیت تکسفره نفروشد. با این تغییر هر فرد باید حداقل ۲۰۰ تومان برای دو سفر رفت و برگشت بپردازد حتی اگر یک سفر نیاز باشد. حالا سر و کله شهروندی پیدا میشود و به جای غرغر کردن به این ماجرا اعتراض میکند و به دیوان عدالت اداری شکایت کرده و میگوید: «شاید من بخوام فقط یک بار از مترو استفاده کنم. این حق منه که بتونم بلیت تک سفره بخرم ولی مترو این حق رو ازم گرفته.»
این شهروند موفق شده رأی دادگاه را به نفع خود بگیرد. در حال حاضر اگر فرمانداری قیمت را تأیید کند، این امر اجرایی میشود و مترو باید بلیت تکسفره بفروشد.
من هم مثل دوستان دیگر که این خبر را شنیدهاند، با خودم فکر میگویم خدا این شهروندها را زیاد بفرماید که به جای غرولند حق خودشان را میگیرند.
بهانهای برای معرفی خبرمایه عصیان!
آقا یکی بیاد این فکر منو جمع کنه. احساس میکنم دارم تبدیل میشم به فرهاد کنجکاو (یادتون که هست کلاس دوم ابتدایی). حالا نه این که فکر کنی دارم به چیزهای خیلی مهم فکر میکنمها. نه بابا از این چیزهای دمدستی. یه چیزی تو مایههای سؤال سپهر برره که میخواست بدونه پشهها روزها کجا میرن.
حالا مثلاً این سؤالات ما چیه؟ مثلاً یکیش اینه: اون کیه که روزی چند بار از گوگل مانتین سلیکون ولی میاد اینجا رو میخونه؟ یا اون یکی که از دفتر گوگل اروپا میاد کیه؟ خداییش روزی چند بار آیپی این دو جا میافته رو کانترم. منم که مستعد توهم و کمجنبهگی! حالا بالاغیرتاً حتی اگه روبوتی چیزی هستی بیا و خودت رو معرفی کن حالمون جا بیاد.
بعدش عرض کنم حضورتون که چند وقتیه دارم فکر میکنم (به خدا من گاهی فکر میکنم) که چرا اخیراً وبلاگها دارن تبدیل میشن به مجلههای آنلاین. خداوکیلی وبلاگی که یه کمی روزنوشت توش نباشه وبلاگ نیست که یه مجله الکترونیکه. اتفاقاً داشتم فکر میکردم این دوست دکتر ما، علیرضا مجیدی که مطمئناً هر پست وبلاگش کلی معلومات به آدم اضافه میکنه، اشتباهی بلاگر شده. باید میرفت یه خبرنگاری، یه تهیهکننده تلویزیونی، یه سردبیری میشد که آدم با خوندن مطالب مجلهش ششهاش حال بیاد. بابا یه کمی روزنوشت هم بنویس. (این از اون صحبتهاست که بدم نمیاد بحثش رو راه بندازیم. مرز وبلاگ و مجله الکترونیک از نظر محتوایی کجاست؟)
از طرفی مژده میدهم شمایان را (باز اسم دختر اومد شما آب از لب و لوچهتون سرازیر شد بیجنبهها؟ اصلاً امید میدهم شمایان را. خوبه حالا؟) که یکی از برنامههای درازمدتم را شروع کردم. فکر کنم الان یک سال بیشتر باشه که به فکر تولید یک سری ویدئو هستم با محتوای فناوری اطلاعات و اینها. البته اصلاً تصور نکنید که میخوام توش آپولو هوا کنم. در نظر بگیرید یک کارهایی در حد هوا کردن موشک کاغذی. جداً انتظار نداشته باشید که یک برنامه با محتوای حرفهای فناوری ببینید. قصدم اینه که برای مخاطب عام این برنامهها رو تولید کنم. به هر حال این ویدئوها که با همکاری یک سایت و برای پخش روی وب تولید میشه، تو چند روز آینده هوا خواهد شد. خبرش رو به زودی همینجا مینویسم. فعلاً قراره این ویدئوها تکنفری تولید بشه. یعنی هزینهها جواب نخواهد داد که کار رو توسعهش بدم. اما همین هم غنیمته توی این شلوغی سر و وقت کم.
طرفه آنکه (دارین که اصطلاح رو؟) به شکل فاتحانهای قصد دارم برای Feed وبلاگم تبلیغ کنم. بعد از کلی سر در جیب مراقبت فرو بردن، فرهنگستان عصیان پیشنهاد میدهد که با توجه به عرق ملی (عِرق با اون چیزی که توی ذهن خرابت هست فرق داره جانم) که این روزها مد شده، به جای واژه مهجور و بیگانه فید که تاکنون معادل «خوراک» برایش در نظر گرفته شده بود، از واژه «خبرمایه» استفاده کنید. به نظر علما و دانشمندان فرهنگستان عصیان (متشکل از خودم و سایهم و سایر اعضاء و جوارحم) خوراک از نظر مفهومی به اندازه خبرمایه قوی نیست.
آگهی: این روزها همه خبرمایه عصیان تماشا میکنند. شما چطور؟ خبرمایه رو اد کن رفیق!