چلچراغی که به خانه روا نیست

40Cheragh Weekly Magazine Cover از صبح می‌خواهم چیزی بنویسم. از صبح دست و دلم به نوشتن نمی‌رود. مرتب صفحه را باز می‌کنم و دوباره می‌بندمش. اصلاً نمی‌دانم باید از کجا شروع کنم؟ از وقتی که برای اولین بار نوشته‌ام را دیدم که چاپ کردند؟ از وقتی که صفحه‌ای برای نوشتن داشتم؟ نه بگذار برگردم عقب‌تر. اولین بار که ورقش زدم. چند ماهی بود که از عمر وبلاگ‌نویسی فارسی می‌گذشت. ورقش زدم و با خودم گفتم که نثرش چقدر وبلاگی است. با خودم گفتم که مثل خودمان می‌نویسد. کشدار نیست نوشته‌هایش، آزارت نمی‌دهد، با تو راحت است. لوگوی دلچسبی دارد. مجله‌ایست که دوستم دارد. و بنابر اخلاقی که از کودکی در من به یادگار مانده، دوستش داشتم هر آن چه که دوستم دارد. چلچراغ برای من دوست‌داشتنی بود. از زبان من بود برای خودم. بعدتر که سعی کردم تا چراغی از چهل‌تایش باشم، دوست‌تر داشتمش. جزئی از چلچراغ بودم و چلچراغ هم جزئی از من. طبیعی است که آدم خودش را بیشتر از هر چیز و هر کسی دوست داشته باشد. طبیعت است دیگر. بگویم چه از چلچراغ یاد گرفتم؟ یا بگویم من و چلچراغ با هم چه یاد گرفتیم؟ از دوستان چلچراغیم بگویم؟ یا از نثری که معروف شد به نثر چلچراغی؟ نمی‌خواهم از چیزی بگویم که همه می‌دانند. ادای دین کنم به جایی که یادم داد چطور بنویسم؟ جایی که یادم داد که چطور ننویسم؟ چلچراغ جایی بود که همیشه غبطه خوردم به چیزی که می‌توانست باشد و می‌توانست باشم و نگذاشتند و نشد. هیچ‌وقت نگذاشتند. چلچراغ مدرسه بود؟ چلچراغ دانشگاه بود؟ نه اغراق نیست اما شعار است. چلچراغی‌ها شعارزده‌اند. چلچراغ امروز توقیف شد. چراغ‌هایش خاموش نشد. داشتم توی صفحه چلچراغ در فیس‌بوک می‌گشتم امروز. صفحه‌ای که سال‌ها پیش ساخته بودم و بعد که از آن جدا شدم، سپردمش به دست صاحبانش. بیشتر اسامی نویسندگان چلچراغ برایم ناآشنایند. اما مطمئنم فردا و فرداها این اسم‌ها را باز خواهم شنید. جای دیگر شاید. چراغ‌هایی که سفیر تفکری هستند که می‌زاید. تکثیر می‌شود. خاموش‌ناشدنی‌ست.
صفحه چلچراغ در ویکی‌پدیا را باز می‌کنم. صفحه‌ای که سال‌ها پیش در ویکی‌پدیا بازش کرده بودم را امروز به روز کرده‌اند:

هیأت نظارت بر مطبوعات، اول آذر ۱۳۸۹، نشریه چلچراغ را به دلیل آن‌چه این هیأت «انتشار مطالب خلاف عفت عمومی و اصرار بر تخلفات» خواند، مشمول بند ۲ قانون مطبوعات و توقیف کرد. این هیأت ابلاغ سومین اخطاریه کتبی مبنی بر درج مطالب توهین‌آمیز را علت توقیف این نشریه عنوان کرد.

نگاهی به پایین صفحه می‌اندازم: رده‌های صفحه: مجله‌های ایران | نشریه‌های توقیف‌شده

چطور می‌توانم شناسه ایمیل فیس‌بوک داشته باشم؟

همون طور که در اخبار شنیدید، امروز کنفرانسی توسط فیس‌بوک برگزار شد که در اون توضیحاتی درباره سرویس تازه فیس‌بوک یعنی ایمیلش، گفته شد.
خلاصه ماجرا اینه که فیس‌بوک در حال حاضر نیم میلیارد عضو داره، در حالی که ۳۵۰ میلیون نفر از اونها روزانه ۴ میلیارد پیام رد و بدل می کنن. یعنی بیش از نیم از این کاربرها از فیس‌بوک برای ارسال مسیج دارن بهره می‌برن. طبیعیه که فیس‌بوک به فکر ایجاد سرویس ایمیل بیفته. این تعداد وقتی بیشتر قابل لمس می‌شه که بدونین جی‌میل در حال حاضر ۱۹۳٫۳ میلیون کاربر، هات‌میل و ویندوز لایو ۳۶۱٫۷ میلیون کاربر و یاهومیل ۲۷۳٫۱ میلیون کاربر داره. طبیعیه این شرکت‌ها احساس خطر بیشتری کنن.
این که این سرویس چه ویژگی‌هایی داره رو به زودی وبلاگ‌های دیگه درباره‌ش خواهند نوشت. من توصیه می‌کنم این ویدئو رو ببینین تا جریان دستتون بیاد.


اما بریم سراغ پاسخ پرسش اصلی. چطور می‌تونم شناسه ایمیل فیس‌بوک داشته باشم؟ اینجا کلیک کنین. در داخل صفحه روی دکمه سبز رنگ پایین کلیک کنین تا در اولین فرصت دعوتنامه براتون بفرستن.
پ.ن: خب از قرار معلوم دکمه سبز رنگ رو برداشتن. فکر می‌کنم ظرفیت فعلیشون پر شده. به هر حال من اپلای کردم و الان برای من این پیام دیده می‌شه: You will receive an invitation soon

فلش‌موب، یک حرکت عمومی هیجان‌انگیز

چند سال پیش بود که برای اولین بار این اصطلاح به گوشم خورد. ویکی‌پدیا، فلش‌موب رو این طور تعریف می‌کنه: فلش موب (Flash mob) توسط یک گروه بزرگ از افراد انجام می‌شه. عده‌ای قابل توجه در یکی از اماکن عمومی در یک زمان مشخص ظاهر می‌شن و حرکتی غیرعادی رو انجام می‌دن که البته غیرقانونی نیست و پس از انجامش بلافاصله محل رو ترک می‌کنن. تمام برنامه‌ریزی هم از راه امکانات مخابراتی مثل تلفن و تلفن همراه و پیامک یا شبکه‌های اجتماعی و ایمیل صورت می‌گیره و سازمان‌ها در اون نقشی ندارن.
البته این یه تعریف عام هست و درباره همه فلش‌موب‌ها صادق نیست. فلش‌موب در سال‌های اخیر فراگیرتر شده و در نقاط مختلف دنیا انجام می‌گیره و ویدئوی بیشترشون رو هم می‌شه توی اینترنت پیدا کرد. اهداف هم متفاوت هستن. بعضی‌هاش برای سرگرمی و بعضی‌هاش برای اعتراض و بعضی دیگه اهدافی غیر از این دارن. حتی نمونه‌هایی هم هست که اهداف تبلیغاتی و آگهی‌های تجاری دارن.
مردمی که از ماجرا خبر ندارن، اغلب واکنش‌های جالب و متفاوتی نشون می‌دن. فرض کنین که شما دارین توی پارک مرکزی و معروف شهر قدم می‌زنین، یهو یک عده از افراد دور و برتون که خیلی عادی داشتن مثل شما قدم می‌زدن، سر ساعت پنج بعد از ظهر دور آبنمای وسط پارک حلقه بزنن و شروع کنن به سجده کردن و سی ثانیه بعد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بذارن و برن پی کارشون (مثل این ویدئو).
یا مثلاً چند صد نفر سر یک ساعت مشخص برن توی یک فروشگاه عظیم سی‌دی و دی‌وی‌دی و محصولات فرهنگی در حالی که رنگ تی‌شرت‌هاشون دقیقاٌ هم‌رنگ تی‌شرت‌هایی هست که کارمندان اونجا پوشیدن و خیلی عادی و مثل یک خریدار شروع کنن به زیر و رو کردن دی‌وی‌دی‌ها (مثل این ویدئو).
این روزها فلش‌موب رو یک سری از شرکت‌ها برای تولید آگهی‌های بازرگانی هم استفاده می‌کنن. مشهورترین این فلش‌موب‌های تبلیغاتی رو شرکت تی‌موبایل ترتیب می‌ده. این ویدئویی هست که در ایستگاه قطار لیورپول استریت در شهر لندن گرفته شده و در نهایت تبدیل به آگهی شد (ویدئوی پشت صحنه). این هم یک نمونه دیگر در ترمینال شماره ۵ فرودگاه هیث‌رو.
در ادامه این نوشته بذارین چند تا سایت بهتون معرفی کنم. یکی از مشهورترین این وب‌سایت‌های فلش‌موب دات کام هست که خیلی از این قرارها اونجا تنظیم می‌شه. این سایت سعی کرده ده فلش موب برتر رو جمع‌آوری کنه که البته بعضی‌هاش به نظرم چندان جالب نیستن. به نظرم این یکی که ۱۱۱ مرد بدون تی‌شرت همزمان می‌رن توی یه فروشگاه بزرگ که تی‌شرت بخرن جالبه. یا این یکی که یک عده زیادی ناگهان در یک زمان شروع می‌کنن با انگشت به سوی هم شلیک کردن. این هم نمونه دیگه شلیک اما در ابعاد عظیم‌تر. این سایت هم ده ویدئوی برتر فلش‌موب رو در یوتیوب جمع‌آوری کرده. بعضی‌هاش واقعاً هیجان‌انگیز هستن. مثلاً این یکی که دویست نفر ناگهان در یک ایستگاه یخ می‌زنن و پنج دقیقه در حالت‌های مختلف فریز می‌شن. و نمونه‌های دیگه رو که در شهرهای مختلف و در اماکن عمومی متفاوت انجام شده که به نظرم مجموعه جالبی هستن.

درود به دنیای نرم‌افزارهای متن باز

متأسفانه یا خوشبختانه عادت ندارم ویندوز لپ‌تاپم رو زود به زود عوض کنم. هر وقت هم فکرش رو می‌کنم که قراره همه نرم‌افزارها رو دوباره بریزم از این کار پشیمون می‌شم. هفته گذشته اما دیگه جون به لب شدم و تصمیم گرفتم که بعد از دو سال و نیم ویندوز رو به حالت کارخونه ریست کنم. بگذریم از این که در کنارش اوبونتو هم نصب کردم و وارد دنیای لینوکس هم شدم. اما این جریان اوبونتو بحث دیگه‌ایه. این بار تصمیم گرفتم نرم‌افزارهایی رو که لازمم نمی‌شه دیگه نصب نکنم. از طرف دیگه تصمیم قاطع گرفتم که برم سراغ نرم‌افزارهای متن باز یا Open Source. مطمئناً خیلی‌هاتون می‌دونین که نرم‌افزارهای متن باز چی هستن اما برای اونهایی که نمی‌دونن به زبون ساده بگم به نرم‌افزارهایی می‌گن که افراد می‌تونند در کد منبع اونها تغییر ایجاد کرده و یا اشکالات احتمالیشون رو رفع کنن (تعریف کامل در ویکی‌پدیا). مهم‌ترین مشخصه‌ای که یه نرم‌افزار متن باز می‌تونه داشته باشه، رایگان بودنش هست. البته معمولاً ما نسبت به نرم‌افزارهای رایگان حس خوبی نداریم و به طور سنتی فکر می‌کنیم که هر چی پولی باشه بهتره که لزوماً این طور نیست.
در نهایت چون به دنبال کارآمدترین و بهترین نرم‌افزارهای متن باز بودم، به این سایت رسیدم. مجموعه‌ای بهترین نرم‌افزارهای متن باز رو می‌تونین از این سایت پیدا کرده، دریافت و بعد هم روی کامپیوترتون نصب کنین. بدون این که نیازی به استفاده از نرم‌افزارهای قفل شکسته داشته باشین. این طوری لااقل وجدانتون هم راحته که کپی‌رایت رو رعایت کردید (یکی از بچه‌های به نکته خوبی اشاره کرد. درست‌ترش اینه که به جای کپی‌رایت می‌ریم سراغ کپی‌لفت).

نوامبر، ماه ملی سیبیل

باور بفرمایید جنس نر آدمیزاد هم به یک سرطان‌های خیلی اختصاصی مبتلا می‌شود. یعنی این طور نیست که فقط جنس ماده این حیوان دوپای ناطق عاقل سرطان اختصاصی خاص خودش یعنی پستان و رحم را داشته باشد. این مردان سیبیلو هم گاهی به یک سرطان‌هایی مثل پروستات مبتلا می‌شوند که عمراً هیچ زنی بتواند به آن دچار شود و البته خیلی هم این وسط داغان می‌شوند. پدربزرگ خودم هم همین سرطان پروستات را داشت. هر چقدر هم آن چند ماه آخر دکتر بردیمش و دم و دستگاه و خلاصه لابراتوار و تلاونگش را دستکاری کردیم و به تیغ جراحان سپردیم، افاقه نکرد و به رحمت خدا رفت. خدا کند از این بیماری‌های خانوادگی ارثی نصیب ما نشود.
باری… چه می‌گفتم؟ هان. می‌خواستم از کار خیر حرف بزنم برای مردان. البته اذهان منحرف بلافاصله به مسائلی مثل خواستگاری متمایل می‌شود اما خدا وکیلی منظور من یک کار خیر درست و حسابی است. جانم برایتان بگوید که چند سالی است جنس سیبیلوی بشر برای حل این مشکل تدابیری اندیشیده و دست به کار شده.
مؤسسه موومبر Movember که از ترکیب دو کلمه Moustache به معنی سیبیل و November یا همان ماه نوامبر درست شده، یک همچین هدفی دارد. این مؤسسه خیریه تلاش می‌کند تا توجه مردم را به بیماری‌های خاص مردان به ویژه این سرطان پروستات نامرد جلب کند. و چه روشی برای جلب توجه بهتر از گذاشتن سیبیل در دوره‌ای که سیبیل دسته‌موتوری چندان مد نیست. البته سیبیل‌های دیگر هم در این راستا قابل گذاشتن هستند اما این یکی مدلش از قرار معلوم خیلی طرفدار دارد. برنامه هم این طوری است که از ابتدا تا انتهای ماه نوامبر مردان حامی این طرح سیبیل می‌گذارند تا کمک‌هایی برای این مؤسسه جلب کنند. البته فکر نکنم هیچ منع قانونی برای گذاشتن سیبیل توسط زنان هم در جهت حمایت از این حرکت وجود داشته باشد. بنابراین اگر جز زنان محسوب می‌شوید و دلتان می‌خواهد از ما مردان حمایت کنید، با آغوشی باز این حرکت شما را پذیرفته و نه تنها شما را می‌ستاییم بلکه حلواحلوایتان هم می‌کنیم. این حرکت گویا در سال ۱۹۹۹ از استرالیا آغاز شده و به کشورهای دیگر هم صادر شده است.
البته سوای این حرف‌ها موجی برای مبارزه با از میان رفتن سبیل و دمده شدنش به راه افتاده است. حرکتی که قصد دارد تا سیبیل را به پسران و مردان زیر ۳۰ سال باز گرداند. یک فیلم مستند هم در این زمینه ساخته شده به نام بازگشت شکوهمندانه سیبیل یا The Glorius Mustache که تریلرش را می‌توانید از اینجا تماشا کنید.
اطلاعات و نوشته‌های بیشتر را هم می‌توانید از این لینک‌ها به دست بیاورید. باشد که دنیا بر مدار سیبیلتان بچرخد.

ادامه

وبلاگ خود را در بخش جست‌وجوی وبلاگی گوگل ثبت کنید

خیلی از ما بلاگرها علاوه بر این که دوست داریم، خوانندگان ثابتی برای خودمون دست و پا کنیم، بدمون نمیاد که بازدیدکنندگان اتفاقی رو هم به سوی خودمون جلب کنیم. یکی از راه‌های ورود بازدیدکنندگان اتفاقی، موتورهای جست‌وجو هستن. این که واژه‌های کلیدی رو جست‌وجو کنن و برسن به وبلاگمون و بعد از اون بشن مشتری دائمش.
در موتورهای جست‌وجو هم همیشه فرم‌هایی هست که بهتون اجازه می‌ده آدرس وبلاگتون رو به موتور اضافه کنین. اما گوگل یکی از موتورهایی هست که بخش ویژه‌ای برای جست‌وجو در وبلاگ‌ها داره. اما در زبان فارسی این سرویس، چند تا مشکل داره. یکیش اینه که وب‌سایت‌های زیادی هستن که این وسط قاطی وبلاگ‌ها شدن. در واقع اگه بخوایم که فقط توی وبلاگ‌ها دنبال کلمه‌ای بگردیم، بیشتر از نصف نتایج جست‌وجو به وب‌سایت‌های فارسی می‌رن. گوگل باید این سایت‌ها رو از نتیجه جست‌وجوی وبلاگ‌ها حذف کنه تا یک جست‌وجوی سره و خالص رو به کاربرانش تحویل بده. برای این بخش دارم سعی می‌کنم با مسؤول پروژه تماس بگیرم و مشکل رو اطلاع بدم. اما بخش دیگه مشکلات اینه که این سرویس هنوز نتونسته خیلی از وبلاگ‌ها رو به عنوان وبلاگ تشخیص بده. این دیگه کار خود نویسنده‌های وبلاگه که وبلاگشون رو به این بخش اضافه کنن. برای این کار باید به این صفحه برید و نشانی وبلاگ یا خبرمایه (خوراک، فید) وبلاگ رو اضافه کنید. خیلی خوب، خیلی پاکیزه.